سلسله درسهای استاد طاهایی در شکوفایی کمالات انسانی
تنظیم: مریم پورحسینی
هر انسانی با مجموعه ای از استعدادها و لیاقت های درونی قدم به این جهان میگذارد که همه در او بالقوّه نهفتهاست و هر چه از عمر او می گذرد این نیروها تحت شرایطی به فعلیت درمی آید و شکوفا می شود؛ بنابراین آدمی موظّف است همان طور که برای زندگی خود تلاش میکند، برای نیل به کمال و فعلیت پیدا کردن قوای درونیاش هم تلاش کند و راهی را انتخاب نماید که او را به سعادت و خوشبختی برساند. پس خداوند تبارک و تعالی سرمایه های گرانسنگی را در اختیار بشر قرار داده است.
قرآن میفرماید):وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُون( و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالی که هیچ نمیدانستید؛ امّا برای شما گوش و چشم و عقل قرار داد تا شکر نعمت او را به جای آورید».(نحل،۷۸) این آیه به وضوح میگوید که انسان در آغاز تولّد، مطلقاً علمی ندارد، بنابراین هر چه کسب کرده بعد از تولّد و به وسیلهی ابزاری بوده که خداوند در اختیارش قرار داده است.
همچنین علوم بدیهی، ضروری و فطری در لحظهی تولّد به صورت «فعلیت» در انسان نبوده است و تنها استعداد و قوّهی آن در نهاد آدمی وجود داشته است. به تعبیر دیگر، ما، در لحظهی تولّد از همه چیز حتّی از خویشتن خویش غافل بودیم؛ کمکم، چشم قدرت بینایی،گوش قدرت شنوایی و عقل قدرت درک و تجزیه و تحلیل پیدا کرد.
این آیهی مبارکه نخست از گوش و سپس از چشم نام میبرد. شاید به جهت آن باشد که فعالیّت گوش زودتر از چشم آغاز میشود. گوش انسان حتّی در دوران جنینی قدرت شنوایی دارد و آهنگ قلب مادر را میشنود. خداوند گوش را وسیله ای برای تعلیم و تربیت در همهی زمینه ها قرار داده است.
دیگر از ابزارهای شناخت و شکوفایی و کمال « فؤاد» است. گرچه فؤاد به معنی قلب آمده است امّا این تفاوت را با قلب دارد که در معنی فؤاد، جوشش و افروختگی و پختگی یا به تعبیر دیگر تجزیه و تحلیل و ابتکار گنجانده شده است. به طور مسلّم این موضوع پس از تجربهی کافی به انسان دست میدهد و به هر حال گرچه ابزار شناخت منحصر به این دو یا این سه نیست ولی مسلّماً مهمترین ابزارها همین است زیرا علم انسان یا از طریق «تجربه» حاصل می شود یا «استدلالات عقلی» و تجربه بدون استفاده از چشم و گوش امکان ندارد و استدلالات عقلی از طریق فؤاد یعنی عقل صورت می گیرد.
هر گونه پیشرفت و تکامل و ترقّی مرهون این سه وسیله است؛ بنابراین بلافاصله خداوند میفرماید: «لَعَلَّکُم تَشْکُرُونَ» در واقع شکرگزاری این نعمت ها، مرحله ای از رشد و کمال انسان است.(نمونه،ج۱۱، ص۳۳۵تا۳۳۸)
قرآن کریم علاوه بر ابزار شناخت، از علمی که سبب رشد و شکوفایی میشود نیز خبر می دهد. در سورهی انبیاء آیهی ۵۱ می فرماید: «وَ لَقَدْ آتَیْنا إِبْراهیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا بِهِ عالِمین: ما وسیلهی رشد ابراهیم را از قبل به او دادیم و از (شایستگی) او آگاه بودیم». «رشد» در اصل به معنی راه یافتن به مقصد است و در این جا ممکن است اشاره به حقیقت توحید باشد که ابراهیم (علیهالسّلام) از سنین کودکی از آن آگاه بود. جملهی «کُنّا به عالمین» به شایستگی های ابراهیم (علیهالسّلام) برای کسب این مواهب اشاره دارد. در حقیقت خدا هیچ موهبتی را به کسی بدون دلیل نمی دهد(نمونه،ج۱۳، ص ۴۲۸).
قرآن کریم بارها انسان ها را به تفکّر و اندیشه دعوت نموده است و معتقد است که به کار انداختن این نیروی درونی درهای علم و دانش را به روی انسان باز میکند، امّا باید دانست که هر دانشی مایهی رشد و تکامل انسان نمی گردد بلکه علمی رشد آخرین است که انسان را در مسیر توجّه به خدا قرار دهد و به اصطلاح رنگ الهی به بینش توحیدی انسان بدهد.
شکّی نیست که ابراهیم (علیهالسّلام) یقین استدلالی و فطری به یگانگی خدا داشت، امّا با مطالعه در اسرار آفرینش یقین او به حدّ کمال رسید و خداوند درهای رشد و تکامل را برای او گشود.
«وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنین: و این چنین، ملکوت آسمان ها و زمین(و حکومت مطلقهی خداوند بر آن ها) را به ابراهیم نشان دادیم (تا به آن استدلال کند) و اهل یقین گردد(انعام، ۷۵)».
با تدبّر در آیات قرآن فهمیده می شود که منظور خداوند از نشان دادن ملکوت آسمان ها و زمین به حضرت ابراهیم (علیهالسّلام) این است که خداوند با نشان دادن وابستگی همه چیز به خود، خود را به ابراهیم نشان داد؛ وقتی فهمیده شد که همه چیز به خود وابسته است و در ربوبیت و تدبیر خدا چیزی و کسی شرکت ندارد پس ستارگان و ماه و خورشید که خودشان دارای تحوّل و طلوع و غروب هستند، نمی توانند مربّی عالم باشند. بینش توحیدی ابراهیم(علیهالسّلام) همراه با تدبّر در نظام جهان و دستیابی به ملکوت و عالم غیب سبب رشد او گردید.
پس علمی سبب رشد می گردد که انسان در پرتو آن علم، در مسیر خدا و شناخت ذات و صفات و اوامر و نواهی او قرار گیرد و از خداوند باریتعالی غافل نشده و مطیع دستورات او باشد، چنان که موسی (علیهالسّلام) اینگونه بود.
قرآن میفرماید:« فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدا: (در آن جا) بنده ای از بندگان ما را یافتند که رحمت (و موهبت علمی) از سوی خود به او آموخته بودیم. موسی به او گفت: (آیا از تو پیروی کنم تا از آن چه به تو تعلیم داده شده، و مایهی رشد و صلاح است، به من بیاموزی؟ »(کهف، ۶۵-۶۶).
یکی دیگر از عوامل رشد انسان شناخت دستورات و وظایفی است که از نزد خدا به او محوّل شده است. افراد رشدیافته کسانی هستند که در محضر استادی که از اسرار درون آگاه است و چهرهی باطن را می نگرد، شاگردی میکنند. تعبیر «رُشْداً» نشان می دهد که علم هدف نیست، بلکه برای راه یافتن به مقصود و رسیدن به خیر و صلاح است. چنین علمی ارزشمند است و مایهی افتخار و باید آن را از استاد آموخت.
با توجّه به انواع مختلف رشد، مانند رشد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و… باید گفت: انسان رشید، انسانی کامل است که در تمام این زمینه ها به کمال مطلوب برسد و در تمام مراحل از چراغ خرد بهره گیرد.
پیرامون رشد اقتصادی قرآن می فرماید:« وَ ابْتَلُوا الْیَتامى حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُم: یتیمان را چون به حدّ بلوغ رسند بیازمایید اگر در آن ها رشد(کافی) یافتید، اموالشان را به آنها بدهید» (نساء، ۶).
بر طبق آیهی شریفه برای در اختیار داشتن سرمایه، علاوه بر بلوغ جنسی، بلوغ اقتصادی و اجتماعی هم لازم است. امام صادق (علیهالسّلام) می فرمایند: مراد از «انَسْتُم رُشْداً» این است که بتواند مال خود را حفظ کنند (تفسیر نور، ج۲،ص ۲۴۵).
بنابرتصریح قرآنکریم راه رشد به انسان نشان داده شده است.« لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی: در قبول دین اکراهی نیست (زیرا) راه درست از راه انحرافی روشن شده است (بقره، ۲۵۶).
آیهی شریفه تأکید میکند اجباری در دین نیست زیرا اسلام و هر مذهب حقّی، از دو جهت نمی تواند جنبهی تحمیلی داشته باشد: بعد از دلایل روشن و معجزات آشکار، نیازی به تحمیل نیست. کسانی به زور متوسّل میشوند که منطق نداشته باشند در حالی که اسلام دارای منطق روشن و نیرومند است. دین از یک سلسله اعتقادات قلبی ریشه میگیرد و امکان ندارد تحمیلی باشد. اجبار میتواند جسم انسان را تسلیم کند ولی اعتقادات او را هرگز. البتّه این بدان معنا نیست که اسلام هرگز به اقدام نظامی دست نزده است بلکه در مواردی چنین قدرتنماییهایی داشتهاست و برای محو آثار شرکت و بتپرستی که یک بیماری و خرافه است اقدام نمود، چرا که نباید اجازه داد جمعی در مسیر صددرصد غلط پیش رفته و به سقوط کشیدهشوند.
در برابر کسانی که نقشهی نابودی و حمله به مسلمانان را می کشیدند دستور به جهاد دفاعی داده شد و شاید بتوان گفت که بیشترین جنگ های اسلامی در زمان پیامبر (صلّیاللهعلیهوآله) از همین قبیل است.
برای کسب آزادی در تبلیغ، هر آیینی که حق باشد میتواند به طور آزاد خود را معرّفی کند و اگر کسانی مانع از این کار شوند دین می تواند به زور این حق را به دست آورد (قرآن حکیم.ص۴۲).
بنابرتأکید قرآن کریم دین مایهی رشد انسانیت است و بر همگان لازم است موانع رشد را برطرف نمایند و زمینه را برای شکوفایی فراهم سازند. دست آفرینش زمینهی رشد را فراهم میکند و مربّیان مایههای رشد را در بشر نمی آفرینند، بلکه امدادگری کرده و انسان را در رسیدن به قلّهی سعادتش کمک مینمایند؛ به بیان دیگر مربّیان یادآورندگانند نه نوآوران؛ آموزش جدید به بشر نمی دهند بلکه آنچه در مکتب فطرت آموخته و به صورت کمرنگ در نهان انسان وجود دارد متجلّی میسازند.
علی (علیهالسّلام) می فرمایند: «فبعث فیهم رسله و واتر إلیهم أنبیائه لیستأدوهم میثاق فطرته، و یذکروهم منسی نعمته، و یحتجوا علیهم بالتبلیغ و یثیروا لهم دفائن العقول: خداوند، پیامبرانش را در میان آنها مبعوث کرد و رسولان خود را پیدرپی به سوی آنان فرستاد تا پیمان فطرت را از آن ها مطالبه کنند و نعمت های فراموش شدهی الهی را به آنان یادآوری نمایند» (نهج البلاغه، خطبه ۱).