جرعه‌ای از کوثر در کلام حجه‌الاسلام قرائتی

joreh

زهرا شاه‌محمدی

مؤسّسه­­­­­­­­­ ی علمی-تحقیقی نرجس(س ) توفیق دا­شت سه روز از ایّام فاطمیّه را میزبان مردی باشدکه نامش، انسان را به یاد خدا می­ اندازد؛ کسی که بیش از سی سال است عصرهای پنجشنبه­­ ی مردم را رنگ خدایی می‌زند.

شهرت قرائتی از این جهت به این خانواده داده شده که پدرِبزرگ او در دوره­ ی رضاشاه با برگزاری مراسم قرائت قرآن در خانه­ ها به احیای سنّت­ ها­ی دینی همّت می‌گماشت. حاج شیخ علی نقی پدر حجّت­ الاسلام قرائتی نیز با وجود اشتغال در بازار، سیره ­ی پدر را پی گرفت و به آموزش قرآن و احیای مساجد و تکایای مخروبه پرداخت. از همین رو وی علاقه ­مند بود محسن نیز به تحصیل علوم دینی بپردازد. حجّت­ الاسلام و المسلمین حاج محسن قرائتی پس از پایان تحصیل علوم دینی، به وعظ و تبلیغ مشغول شد و در روش تبلیغ، ابداعاتی به عمل آورد که مورد توجّه و تشویق عالمان برجسته ­ای چون آیت الله علی مشکینی و شهید مطهّری قرار گرفته و به توصیه­ ی استاد مطهّری به اجرای برنامه­ ی درس­ هایی از قرآن در تلویزیون پرداخت.

در برنامه ­ای که این استاد بزرگوار در مدرسه­ ی علمیه­ ی نرجس داشتند از بایسته­ های طلّاب و مبلّغین از منظر قرآن گفتند و به تفسیر سوره­ ی کوثر پرداختند.

 ادامه­ی مطلب بخشی از سخنان آن بزرگوار است.

«إِنَّآ أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ(۱) فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ (۲) إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ (۳)»

ما به تو خیر کثیر عطا کردیم. پس براى پروردگارت نماز بگزار و (شتر) قربانى کن. همانا دشمن تو خود بى‏نسل و دم­بریده است.

در این سوره دو خبر غیبى نهفته است: یکى عطا شدن کوثر به پیامبر، آن هم در مکّه ‏اى که حضرت دست خالى بود و فرزند پسر نداشت، دیگر ابتر ماندن دشمن که داراى فرزندان و ثروت‏ هاى بسیار بود.


نکته­ های سوره:

۱- آن­جا که خداوند در مقام دعوت به توحید است، ضمیر مفرد به کار مى‏ برد، همانند: «أنا ربّکم فاعبدون». (انبیاء/ ۹۲)  پروردگار شما من هستم، پس مرا عبادت کنید و «أنَا ربّکم فاتَّقون» (مؤمنون/۵۲) من پروردگار شما هستم، از من پروا کنید.

هم­چنین در مواردى که کارى را بدون واسطه انجام مى‏دهد یا در مقام بیان ارتباط تنگاتنگ خود با مخلوق است، ضمیر مفرد به کار مى‏ برد. همانند: «و أنَا الغفور الرحیم» (حجر/۴۹)  تنها من بخشنده  و مهربانم و «فانّى قریب» بقره/۱۸۶) من به بندگانم نزدیکم.

امّا گاهى آیه در مقام بیان عظمت خداوند و شرافت نعمت‏ است که در این موارد ضمیر جمع هم­چون «انّا» به کار مى ‏رود، چنان­که در این آیه مى ‏فرماید: «انّا اعطیناک الکوثر» زیرا عطاى الهى به بهترین خلق خدا، آن هم عطاى کوثر، به گونه ‏اى است که باید با عظمت از آن یاد شود. هدیه­ کننده خداوند، هدیه­ گیرنده پیامبر و هدیه­ شده فاطمه است. لذا عبارت‏ «انّا اعطیناک الکوثر» به کار رفته که بیانگر عظمت خداوند و بزرگى هدیه ­ی اوست.


۲-  اعطیناک: فرق بین عطا و اتى چیست؟ آتینا یعنى داده­ ایم و اعطینا هم یعنى داده‏ ایم. امّا دو رقم دادن هست. اگر چیزى را بدهى که پس بگیرى مى‏ گوید: آتا. امّا اگر چیزى را بدهى و پس نگیرى، مى‏شود عطا. عطا به چیزهایى مى‏ گویند که بدهد و پس نگیرد. قرآن به بلعم باعورا مى‏ گوید: من به تو علم داده‏ ام ولى دوباره پس گرفتم‏ «آتیناه منها فنسلخ منها». امّا این آیه نگفته است که انا آتینا بلکه گفته است: « انا اعطینا» بعد هم نگفته است که انا اعطینا الرسل یعنی به همه ­ی رسولان نداده ‏ام. مى‏ گوید: « انا اعطیناک» این «ک» یعنى تو و حساب تو با همه ی پیغمبرها فرق مى ‏کند.


۳- کلمه­ ی «کوثر» از «کثرت‏» گرفته شده و به معناى خیر کثیر و فراوان است. روشن است که این معنا مى ‏تواند مصادیق متعدّدى هم­چون وحى، نبوّت، قرآن، مقام شفاعت، علم کثیر و اخلاق نیکو داشته باشد، ولى آیه­ ی آخر سوره، مى‏تواند شاهدى بر این باشد که مراد از کوثر، نسل مبارک پیامبر اکرم است. زیرا دشمنِ کینه ‏توز، با جسارت به پیامبر، او را ابتر مى‏نامید و خداوند در دفاع از پیامبرش فرمود: «انّ شانئک هو الابتر» دشمن تو، خود ابتر است. خداوند نه تنها از اولیاى خود، بلکه از همه­ ی مؤمنان دفاع مى‏کند: «انّ اللّه یدافع عن الّذین آمنوا» (حج / ۳۸). لذا از متلک‏ ها و توهین‏ ها نهراسیم که خداوند طرفداران خود را حفظ مى‏کند: «انّ شانئک هو الابتر».

بنابراین بهترین مصداق براى کوثر، ذریّه­ ی پیامبر است که امامان معصوم از نسل فاطمه مى‏ باشند. فخررازى در تفسیر کبیر مى‏ گوید: چه نسلى با برکت‏ تر از نسل فاطمه که مثل باقر و صادق و رضا از آن برخاسته است و با آنکه تعداد بسیارى از آنان را در طول تاریخ، به خصوص در زمان حکومت بنى ‏امیّه و بنى‏ عبّاس شهید کردند، امّا باز هم امروز فرزندان او در اکثر کشورهاى اسلامى گسترده‏ اند. این نسل پر برکت از طریق حضرت خدیجه نصیب پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) شد. آرى خدیجه مال کثیر داد و کوثر گرفت. ما نیز تا از کثیر نگذریم به کوثر نمى‏ رسیم.

بنابراین اگر مراد از کوثر، علم باشد، همان چیزى است که پیامبر مأمور به خواستنش بود: «قل ربّ زدنى علماً» (طه/۱۱۴).

اگر مراد از کوثر اخلاق نیک باشد، پیامبر داراى خلق عظیم بود: «انّک لعلى خلق عظیم». (قلم/۴).

اگر مراد از کوثر عبادت باشد، حضرت به قدرى عبادت مى‏کرد که آیه نازل شد: «ما انزلنا علیک القرآن لتشقى» (طه/۲).

اگر مراد از کوثر نسل کثیر باشد که امروزه بیشترین نسل از اوست.

اگر مراد از کوثر امّت کثیر باشد، طبق وعده­ ی الهى اسلام بر تمام جهان غالب خواهد شد. «لیظهره على الدین کلّه» (توبه/ ۳۳).

اگر مراد از کوثر شفاعت باشد، خداوند تا جایى که پیامبر راضى شود از امّت او مى‏ بخشد: «و لسوف یعطیک ربّک فترضى» (ضحى/ ۵).

لذا کوثر، امرى دنیایى نیست و چیزى فراتر از نان، نام، مقام و جلوه‏ هاى دنیوى است. قرآن دنیا را قلیل (آل‏عمران/ ۱۹۷)و ناپایدار (انفال/۶۷‏) نامیده است.  حال آن­که به زهرا (س) مى‏ گوید: کثیر. خدایى که به کلّ هستى مى‏ گوید: کم، به زهرا (س) مى‏ گوید: زیاد. پس کوثر الهى، به جنسیّت بستگى ندارد؛ فاطمه، دختر بود امّا کوثر شد. به تعداد کثیر بستگى ندارد؛ فاطمه، یک نفر بود امّا کوثر شد. آرى خداوند مى‏ تواند کم را کوثر و زیاد را محو کند

 دقّت کنید در زمانى که خبر تولّد دختر سبب اندوه پدر مى‏شد، به گونه ­اى که صورتش از غصّه سیاه گشته و به فکر فرو مى‏ رفت که از میان مردم فرار کند یا دخترش را زنده به گور کند: «یتوارى من القوم ام یدُسّه فى التّراب»،( نحل/ ۵۹ ) قرآن به دختر لقب کوثر مى‏ دهد. خداوند مصداقى براى کوثر در آیه نیاورد تا هم­چنان مبهم بماند. شاید اشاره به این باشد که عمق برکت کوثر عطا شده حتّى براى خود پیامبر اکرم در هاله ‏اى از ابهام است.

۴- هر کثیرى کوثر نیست. قرآن مى‏فرماید: اموال و اولاد مخالفان، شما را به تعجّب واندارد، زیرا خداوند اراده کرده آنان را در دنیا از طریق همان اموال و اولاد عذاب کند: «فلا تعجبک اموالهم و لا اولادهم انّما یرید اللّه لیعذّبهم بها فى الحیاه الدنیا» (توبه/۵۵).

لذا در قرآن سوره‏ اى به نام کوثر داریم و سوره ‏اى به نام تکاثر. کوثر ارزش است و تکاثر ضدّ ارزش، زیرا اوّلى عطیّه­ ی الهى است که دنباله‏ اش ذکر خداست: «اعطیناک الکوثر فصلّ» و دوّمى یک رقابت منفى که دنباله ‏اش غفلت از خداست: «الهاکم التکاثر»؛

کوثر ما را به مسجد مى ‏برد براى نماز: «فصلّ لربّک» و تکاثر ما را به گورستان مى‏ برد براى سرشمارى مردگان: «حتى زُرتم المقابر»؛

در عطاى کوثر بشارت است: «انّا اعطیناک الکوثر» و در تکاثر تهدیدهاى پی­ درپى: «کلّا سوف تعلمون ثمّ کلّا سوف تعلمون»؛

کوثر، عامل رابطه با خالق است: «اعطیناک الکوثر فصل» و تکاثر، وسیله ‏اى براى سرگرمى با مخلوق: «الهاکم التّکاثر».

۵- الطاف خداوند به پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) گاهى با درخواست آن حضرت صورت گرفته است. نظیر «قل ربّ زدنى علماً» طه/ ۱۱۴)، امّا کوثر هدیه ‏اى الهى بود که بدون درخواست، به پیامبر عزیز داده شد.

۶- خداوند هم سبب­ ساز است هم سبب­ سوز. او مى‏تواند از یک فاطمه کوثر بیافریند و مى‏ تواند افرادى را که پسران رشید دارند به فراموشى بسپارد.

او مى‏ تواند دریا را با زدن عصاى موسى خشک کند: «اضرب بعصاک البحر فانفلق» (شعراء، ۶۳) و مى‏ تواند با زدن همان عصا به سنگ، دوازده چشمه جارى سازد: «و اضرب بعصاک الحجر فانفجرت» (بقره/ ۶).

۷- کلمه­ ی «ابتر» در اصل به حیوان دم بریده و در اصطلاح به کسانى گفته مى‏ شود که نسلى از آنان به یادگار باقى نمانده باشد. از آن­جا که فرزندان پسر پیامبر در کودکى از دنیا رفتند، دشمنان مى‏گفتند او دیگر عقبه و نسلى ندارد و ابتر است. زیرا در فرهنگ جاهلیت دختر لایق آن نبود که نام پدر را زنده نگاه دارد. بنابراین جمله‏­ ی «انّ شانئک هو الابتر» دلیل آن است که مراد از کوثر، نسل کثیر پیامبر است که بدون شک از طریق حضرت زهرا (علیها سلام) مى‏باشد.

در واقع خداوند به کسى که پیامبر را بى‏ عَقَبه مى‏ شمرد، هم پاسخ قولى مى ‏دهد و هم پاسخ عملى. وجود فاطمه پاسخ عملى و جمله‏­ی «هو الابتر» پاسخ قولى است.

۸-دشمنان پیامبر و مکتب او ناکام هستند. کلمه­ ی شانِئ، اسم فاعل است و شامل هر دشمنى در گذشته و حال و آینده مى‏ شود. اگر مى‏ گفت: «من شانک هو الابتر» تنها کسانى را که در گذشته دشمنى کرده ‏اند، شامل مى‏شد و اگر مى ‏گفت: «من یشونک هو الابتر» تنها دشمنان آینده را در برمى‏ گرفت. «انّ شانئک هو الابتر» یعنی توهین ­کننده به تو در هر زمانی.

۹- هر چه ضربه به دین و مقدّسات دینى شدیدتر باشد، دفاع هم باید قوى‏ تر باشد. به پیامبر اسلام جسارت‏ هاى زیادى کردند و او را ساحر، کاهن، شاعر و مجنون خواندند که همه­ ی آن­ها به نحوى در قرآن جبران شده است.

به پیامبر گفتند: «انّک لمجنون» (حجر/۶) تو جن­زده‏اى. ولى خداوند فرمود: «ما انتَ بنعمه ربّک بمجنون» به لطف الهى تو مجنون نیستى (قلم/۲).

به آن حضرت گفتند: «لَستَ مُرسلًا» (رعد/ ۴۳)تو فرستاده­ی خدا نیستى. خداوند فرمود: «انّک لمن المرسلین» (یس/۳).

به آن حضرت ابتر گفتند، خداوند فرمود: «انّ شانئک هو الابتر».

۱۰-عطاى استثنایى در سوره­ ی استثنایى با الفاظ استثنایى: عطا بى‏ نظیر است، چون کوثر است؛ سوره بى‏ نظیر است، چون کوچک‏ترین سوره­ ی قرآن است و الفاظ بى‏نظیرند، چون کلمات «اعطینا»، «الکوثر»، «صلّ‏»، «انحر»، «شانئک‏» و «ابتر» تنها در این سوره به کار رفته و در هیچ جاى قرآن شبیه ندارد.

۱۱- هر زخم زبان و کلامى وزنى دارد. به شخص پیامبر اکرم توهین‏ ها شد.  به او مجنون، شاعر، کاهن و ساحر گفتند و به یاران او نیز توهین‏ ها شد امّا براى هیچ­کدام سوره­ ى مستقلی نازل نشد، امّا در نسبت ابتر دادن، یک سوره نازل شد. این به خاطر آن است که جسارت به شخص و یاران قابل تحمّل است، امّا جسارت به راه و مکتب که او ابتر و راه او گذرا و بى ‏آینده است، قابل تحمّل نیست.

امّا پیام‏ ها­ی این سوره :

۱- خداوند به وعده‏ هاى خود عمل مى‏ کند. در سوره­ ی ضحى، خداوند وعده‏ ى عطا به پیامبر داده بود: «و لسوف یعطیک ربّک فترضى» (ضحى/ ۵) پروردگارت در آینده عطائى خواهد کرد که تو راضى شوى. در این سوره مى‏ فرماید: ما به آن وعده عمل کردیم: «انّا اعطیناک الکوثر».

۲- فرزند و نسل، عطیّه­ ی الهى است: «انّا اعطیناک الکوثر».

۳- توجّه و عنایت به زیردستان، شرط مدیریّت و رهبرى است: «انّا اعطیناک الکوثر».

۴- نعمت‏ ها حتّى براى پیامبر اسلام مسئولیّت‏آور است. «اعطیناک … فَصلِّ».

۵- در قرآن به نماز یا سجده­ ی شکر سفارش شده است: «فَصلِّ».

۶- تشکّر باید فورى باشد: «فَصلِّ» حرف فاء براى تسریع است.

۷- نوع تشکّر را باید از خدا بیاموزیم: «فَصلِّ»«و انحر » نماز و انفاق نمونه­های تشکّر است. خدا مى‏گوید: حالا که به تو کوثر دادم شکر کن: «فَصَلّ» نماز بخوان «وَ انحَرْ»: شتر قربانی کن. لذا نماز خواندن و رسیدگى به فقرا بهترین نوع تشکّر است.‏

۸- در نعمت‏ ها و شادى‏ ها خداوند را فراموش نکنیم.

۹- در واقع نعمت ویژه، شکر ویژه مى‏ طلبد. لذا خداوند در برابر اعطاى نعمت ویژه ‏ى کوثر به پیامبر اسلام، از او شکر ویژه مى‏ خواهد: «انّا اعطیناک الکوثر فصلّ لربّک و انحر».

۱۰- دستورات دینى، مطابق عقل و فطرت است. عقل تشکّر از نعمت را لازم مى‏ داند، دین هم به همان فرمان مى‏ دهد: «فصلّ لربّک».

۱۱- چون عطا از اوست: «انّا اعطینا» تشکّر هم باید براى او باشد: « لربّک».

۱۲- قربانى کردن، یکى از راه­ هاى تشکّر از نعمت‏ هاى الهى است. زیرا محرومان به نوایى مى‏ رسند: «و انحر».

۱۳- هر که بامش بیش، برفش بیشتر. کسى که کوثر دارد، ذبح گوسفند کافى نیست باید شتر نحر کند: «و انحر».

۱۴- رابطه با خداوند بر رابطه با خلق مقدّم است: «فصلّ … و انحر».

۱۵- شکرِ عطا گرفتن از خداوند، عطا کردن به مردم است: «اعطیناک الکوثر … و انحر».

۱۶- زود قضاوت نکنیم و تنها به آمار و محاسبات تکیه نکنیم زیرا همه چیز به اراده ­ی خداوند است مخالفان، با مرگ پسر پیامبر و داشتن پسران متعدّد براى خود، قضاوت کردند که پیامبر ابتر است، ولى همه چیز برعکس شد: «انّا اعطیناک الکوثر … انّ شانئک هو الابتر».

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا