سفارش به نیکی ها (قسمت اول)

amr-be-marof

بازشناسی معروف و منکر در کلام امام رضا‌(علیه‌السّلام)/ مائده رضایی

معروف در قرآن کریم به معنای هر کاری است که حسن آن با عقل و شرع شناخته شده(راغب اصفهانی، ج۲، ص۷۹۵، المصری، ج۲، ص۳۸) و همان چیزی است که عادت و سپس قانون از آن شکل می‌گیرد(المصری،همان). معنای عادت در تعریف ذیل نیز چنین آمده است:«المعروف الذی تعارف الناس علیه و عرفوا أنه حسن، قال اللّه تعالى: وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ» (اعراف/ ۱۹۹) و العرف: «هو العاده الجاریه بین الناس، أما عادات الإنسان الخاصه فلا تسمى عرفا» معروف چیزی است که مردم با آن آشنا شده و آن را کار نیکی می‌دانند، خداوند فرمود: به کار نیک فرمان ده و از نادانان و نابخردان دوری کن. عرف همان عادت جاری شده میان مردم است امّا عادات فردی عرف به حساب نمی‌آیند(محمود عبدالرحمان، ج۲، ص۴۹۳).

بر این اساس معروف باید میان مسلمانان به صورت عادت درآمده باشد.

فقها در تعریف معروف، قید شناخته بودن حسن را نیز اضافه کرده‌اند:«هو کلّ فعل حسن اختص بوصف زائد علی حسنه إذا عرف فاعله ذلک أودلّ علیه»؛ هر کار نیکی که افزون بر حسن صفت زایدی(تعلق امرشارع به آن) داشته و فاعل حسن آن را شناخته یا بر آن رهنمون شده باشد… همین قید را در تعریف منکر نیز افزوده‌اند:«المنکر کلّ فعل قبیح عرف فاعله قبحه أودلّ علیه»؛ منکر کار زشتی است که فاعل، زشتی آن را شناخته یا بر آن رهنمون گشته باشد (نجفی،ج۲۱،ص۳۵۶).  با توجّه به تعاریف قرآنی، این شناخت یا از طریق عقل است یا شرع؛ البته تشخیص عقل باید مویّد به شرع و مطلوب آن باشد.

فقهای معاصر در تعریفی رساتر مصادیق را نیز بیان کرده ­اند، که مطابق با مصادیق رساله­ ی جوامع شریعت امام رضا‌(علیه‌السّلام) نیز است: «و المعروف اسم یراد به هنا ما عرفه العقل بالحسن و الشرع بالمطلوبیه فیشمل الواجبات العقلیه المحضه کالاعتقاد بالتوحید و الرساله مما لا تناله ید التشریع، و الواجبات الشرعیه الفرعیه، و بعض الواجبات الاعتقادیه التی تناله ید التشریع کالاعتقاد بخصوصیات المعاد و بالملائکه و عصمه الأنبیاء و الأئمه علیهم السلام و علمهم بالغیب و نحوها، و یشمل المندوبات أیضا، …و المراد بالمنکر مطلق ما ینکره العقل و یعدّه قبیحا و ینهى عنه الشرع من العقائد و الأعمال، کالشرک و الکفر و الظلم و نحوها و یشمل المکروهات أیضا»(اصطلاح فقهی امربه معروف و نهی از منکر))مشکینى، ص۸۹).

این مصادیق اعتقادی، اخلاقی و احکامی که مجموعه ­ی آموزه ­ها  و فرهنگ اسلامی را تشکیل می­ دهند ازعادات عرفی جامعه ­ی اسلامی است.

بر این اساس ترک معروف و ارتکاب منکر، در واقع به منزله­ ی تغییر فرهنگ دینی و نوعی مخالفت و مبارزه با دین است. به این دلیل وضع کیفر سختی تا حدّ نزول عذاب الهی بر عدم پیشگیری از تغییر فرهنگ دینی، قابل توجیه است. چنان که امام رضا‌(علیه‌السّلام) به نقل از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید:«إذا أُمَّتی تَواکَلَتِ الأمرَ بِالمَعروفِ و النَّهیَ عَنِ المُنکَرِ فَلیَأذَنوا بِوِقاعٍ مِنَ اللهِ»؛ هرگاه امّتم امر به معروف و نهی از منکر را هر یک به دیگری واگذار کرده و از آن شانه خالی کند، پس حادثه­ ی ناگواری را از سوی خدا انتظار داشته باشند (حرّعاملی، ج۱۶، ص۱۲۸).

فریضه­ بودن امر به معروف و نهی از منکر

امر وجوبی خداوند متعال و در راستای آن اوامر پیامبر اکرم‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و ائمّه(علیهم‌السّلام) بر اقامه ­ی این فریضه تنها ناظر به واجبات و محرّمات دین است. برای نمونه قرآن کریم خطاب به مسلمانان می‌فرماید:«وَلتَکُن مِنکُم أُمَّهٌ یَدعونَ إلیَ الخَیرِ یَأمُرونَ بِالمَعروُفِ و یَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ»؛ باید از شما گروهی باشند که به نیکی فراخوانند و به معروف فرمان دهند و از منکر بازدارند (آل‌عمران/۱۰۴). یا در آیات دیگر علّت کیفر برخی از اقوام گذشته را ترک این فریضه معرّفی می‌کند:«کانوا لاَ یَتَناهَونَ عَن مُنکَرٍٍٍٍ فَعَلوُهُ»؛ از کار زشتی که[دیگران] انجام می‌دادند، نهی نمی‌کردند(مائده/۷۹) و در آیه­ی دیگر یکی از نشانه‌های منافقان را عمل به ضدّ این فریضه می‌داند:«اَلمُنافِقونَ والمُنافِقاتِ بَعضُهُم مِن بَعضٍِ یَأمُرونَ بِالمُنکَرِِِ و یَنهَونَ عَنِ المَعروُفِ»؛ مردان و زنان دو رو از یکدیگرند، به زشتی فرمان می‌دهند و از نیکی باز می‌دارند (توبه/۶۷).

امام رضا‌(علیه‌السّلام) در این راستا ضمن بیان احکام جامع شریعت می‌فرماید:«اَلأمرُ بِِالمَعروُفِ وَالنَّهیِ عَن ِالمُنکَرِِ واجِِبانِِِ»؛ امر به معروف و نهی از منکر واجبند (حرعاملی،ج۱۶، ص۱۲۹).

و در جای دیگر فرمان به عمل به این فریضه می‌دهد:«لَتأمُرنَّ بِالمَعروفِ ولَتَنهنَّ عَنِ المُنکَرِ»؛ بایدبه نیکی فرمان دهید و از زشتی بازدارید (زین‌الدین،ج۲، ص۳۰۴).

و در توصیف مقام و جایگاه امام، یکی از وظایف او را اقامه­ی این فریضه معرّفی کرده و فرموده‌اند:«اَلإمامُ … یَدعوا إلیَ سَبیلِِ‌ اللهِِ بِِِالحِکمَهِ و المَوعِظَهِِ الحَسَنََهِ و الحُجَّۀِ البالِغَهِ»؛ امام با حکمت، پند و اندرز و دلیل رسا و قاطع، به سوی خدا فرا می‌خواند (حرّانی،ص۴۶۳).

دلیل بر اختصاص این فریضه به واجبات و محرّمات، کیفری است که بر ترک آن و نیز ترک هر یک از واجبات و یا محرّمات وضع شده است؛ زیرا بر ترک مستحب کیفری قرار داده نشده است علاوه بر آن ذمّ و کیفر تارک مستحب عقلاً قبیح است. با وجود این نظر به پیامدهای ناگواری که ترک مستحبّات برای فرد و جامعه در پی دارد، امر به آن­ها از جایگاه والایی در قرآن و کلام خاندان نبوّت(علیه‌السّلام) از جمله امام رضا‌(علیه‌السّلام) برخوردار است. در ادامه به مواردی از اهمّیّت آن اشاره می‌شود.

جایگاه مستحبات

از نقش ها و ره‌آوردهایی که مستحبّات برای فرد و جامعه دارند، می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد: برخی از واجبات کلّی‌اند و دارای افراد واجب و مستحبّند. اگر کسی نتواند افراد واجب را اتیان کند، دستکم با اتیان افراد مستحب می‌تواند کلّی واجب را امتثال کند. مانند احسان به والدین که شامل انفاق بر والدین مستمند، احترام و اهدای چیزی به آنان، سخن پسندیده، دیدار و غیره است. حال اگر کسی نتواند به آنان انفاق کند می‌تواند با تقدیم هدیه­ ی کوچکی و سخن معروفی، امر احسان را امتثال کند.

مستحبّات ره‌آوردهای دیگری نیز برای افراد دارد: تربیتی، ارشادی، تسهیل واجبات، تکامل و اعتلای انسان، پاکسازی نفس، تکمیل نواقص واجبات، جایگزینی مستحبّات و…و در گستره­ی اجتماعی نقش‌هایی چون حفظ نمادهای اسلامی، حلّ مشکلات اجتماعی(با اوقاف، قرض‌الحسنه، تعاون و…)، استحکام خانواده و هزاران اثر دیگر دارد (رضایی،ص۱۷).

نظر به این ره‌آوردهاست که بخش بزرگی از اوامر امام رضا‌(علیه‌السّلام) را مستحبّات فرا می‌گیرند. مانند اوامر بهداشتی و آراستگی، عبادت مستحب(صلوات، ادعیه، تلاوت قرآن، نمازها، روزه‌ها و…) معاشرت‌ها، تربیتی، اخلاقی و مستحبّات بسیاری که به منظور انجام بهتر واجبات مطرح شده‌اند مانند مستحبّات کفن و دفن میّت، نکاح، معاملات، عبادات واجب(مستحبّات حجّ عمره، نمازهای یومیه، روزه­ ی رمضان و…) (عطاردی، ج۲).

الف) بازشناسی معروف در کلام امام رضا(علیه‌السّلام)

چنان که بیان شد معروف شامل واجبات و مستحبّات است. به این دلیل در قرآن و کلام پیشوایان معصوم(علیهم‌السّلام) امر به هر دو شده است. گرچه در فریضه­ ی امر به معروف تنها واجبات، موضوع تکلیفند.

امام رضا‌(علیه‌السّلام) یکی از وظایف امام را هدایت مردم به راه خدا با شیوه‌های پند، اندرز، حکمت، دلیل رسا و روشن معرّفی کرده‌اند (حرّانی، ص۴۶۳) و خود نیز علیرغم شرایط و موقعیّت های زمانی و مکانی سختی که داشتند، نهایت اهتمام را در اتیان این وظیفه می‌ورزیدند و از فرصت ها برای بیان شرایع اسلام بهره می‌بردند. به این علّت احادیث پراکنده ­ی بسیاری از ایشان در این‌باره نقل شده است. امّا جامع‌ترین احادیث، کتابی است که در پاسخ به درخواست مأمون خلیفه عباسی به رشته­ ی تحریر درآوردند که به «جوامع‌الشّریع» خوانده می‌شود.

خلیفه­ ی نام­برده از امام‌(علیه‌السّلام) درخواست کرد که احکامی را که برای یک مسلمان لازم است، بیان فرمایند. حضرت‌(علیه‌السّلام) نیز واجبات اعتقادی و فقهی، محرّمات و برخی مستحبّات و مکروهات را نام می‌برند (حرِّانی، ص۴۳۷)  در ادامه از هر دسته برای نمونه به مواردی اشاره می‌کنیم:

واجبات

امام در این نامه به واجبات اعتقادی(تکالیف الهیه) و فقهی اشاره می‌کنند:

واجبات اعتقادی(اصول دین)

مسائل اعتقادی بسیاری در زمان امام رضا (علیه‌‌‌السّلام) مطرح بود که اختلاف دیدگاه‌ها درباره­ی آن­ها باعث پیدایش نحله‌های کلامی متعدّدی شده بود و بالتّبع درگیری­ها و دشمنی­هایی را سبب شده بود. به این دلیل امام‌(علیه‌السّلام) در بیان این مسائل، ضمن تأکید بر اصول، به اعتقادات راستین اشاره نموده و به این منظور ارشادات خود را با عبارت:«حَسبُنا شَهادَهُ أن»؛ گواهی بر این که… برای ما کافی است، آغاز کردند:

 توحید

 اعتقاد به وجود خدای یگانه، اصل اعتقادی مشترک همه­ی مسلمانان است و این اعتقاد وقتی پذیرفته است که خداوند با تمام صفات کمال و ایجابی شناخته شود و از صفات نقص و سلبی منزّه داشته شود. امّا در زمان امام رضا‌(علیه‌السّلام) نحله‌های گوناگون در جامعه­ی اسلامی به نشر عقاید فاسد خود می‌پرداختند. از جمله زنادقه که منکر وجود خداوند بودند، مجسّمه که صفات مخلوق و جسمانی را به خداوند نسبت می‌دادند و قائل به امکان رؤیت خدا با حس بینایی بشر بودند، قدریه که قائل به جبر و سلب اراده ­ی انسان بودند. صاحبان ادیانی چون یهود و نصاری که قائل به انتساب فرزند به خداوند بودند و در مجموع هیچ­یک خداوند را به صفات کمال نمی‌شناختند و به این دلیل صاحبان نحل و ادیان و حتی شیعیان، پرسش‌های متعد­دی پیرامون وجود خدا (کلینی،ج۱، ص۷۸)، رؤیت (همان، ص۹۶)، مشیت‌(همان، ص۱۵۲)، صفات خدا(همان، ص۱۰۵)، اسماء خدا(همان، ص۱۱۳) و… از حضرت‌(علیه‌السّلام) می‌کردند و ایشان پاسخ درست و کاملی آن­طور که شایسته­ی جمال و جلال الهی است، به مخاطب می‌دادند.

به نظر می‌رسد یکی از علل درخواست مأمون، همین تفرّق و تشتّت اعتقادات در جامعه­ ی اسلامی بود و امام‌(علیه‌السّلام) نیز اعتقادات واجب توحیدی را اینگونه بیان داشتند:«لا إلهَ الاّ الله، احداً صمداً، لم یتّخذ صاحِبهً و لا ولداً، قَیّوماً، سَمیعاً، بَصیراً، قَویّاً، قائِماً، باقیاً، عالِماً لا یَجهلُ، قاِدراً لا یَعجِزُ، غَنِیّاً لا یَحتاجُ، عَدلاً لا یَجور، خَلَقَ کُلَّ شَیءٍ، لَیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ لا شِبهَ لَهُ و لا ضِدَّ و لا کُفوَ…»؛معبودی جز الله نیست، یکتا و بی‌نیاز است، همسر و فرزند نمی‌ستاند، پایدار و نگاه‌دار، شنوا، بینا، نیرومند، پابرجا و باقی است. دانایی است که نادانی در او راه ندارد، توانایی است که درماندگی در او راه ندارد، بی‌نیاز و دارایی است که نیازمند نمی‌گردد، عادلی است که ستم نمی‌کند، همه چیز را آفرید، چیزی همانند او نیست، نه شبیه، نه ضد و نه همتایی دارد (حرّانی، ص۴۳۷).

نبوّت

نبوّت یکی از الطاف الهی برای هدایت بشر است و پیامبران از میان برترین بندگان برگزیده می‌شوند و دارای صفات لازم برای این وظیفه و رسالت خطیرند که از جمله‌شان عصمت است تا بدین وسیله بتوانند پیام الهی را بدون هیچ خطایی در سه مرحله دریافت، ابلاغ و عمل نمایند. روشن است که آنان در این مسیر به ارایه ­ی معجزه نیز نیازمندند.

به این دلیل می­بینیم که امام رضا‌(علیه‌السّلام) به تفسیر صحیح آیاتی که به ظاهر به پیامبران نسبت خطا داده است، می‌پردازند و خدشه بر معصومیّت آنان را رفع می‌کنند (عطاردی،ج۱، ص۶۱،۷۱،۵۱) و علل اختلاف معجزات را بیان می‌فرمایند (همان، ص۴۸).

نبوّت در طول تاریخ بشر سیر تکاملی را طی کرد تا در وجود محمّد بن عبدالله به کامل‌ترین حد رسید و ختم یافت. آن حضرت برترین پیامبران بود و شریعتش جامع‌ترین شرایع و تنها دین پذیرفته (آل‌عمران/۱۹) برای هدایت بشر و کتاب آسمانی­اش قرآن تنها کتاب جاودانه است. به این دلیل امام رضا‌(علیه‌السّلام) مردم را پیوسته متوجّه حقّانیت همه­ی پیامبران الهی و فضل پیامبر خاتم‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و دین اسلام و کتاب قرآن می­کردند و هر نوع شبهه­ ای را از آن­ ها دور می­ ساختند و اعتقاد صحیح را این گونه بیان می­ کردند: [این گواهی برای ما کافی است که] محمّد بنده، فرستاده، امین و برگزید­ی‌ خدا بر آفریده­ هاست؛ سرور رسولان، خاتم پیامبران و برترین فرد جهان است؛ هیچ پیامبری پس از او نیست و آیینش تبدیل و تغییر ناپذیرست؛ هرچه را محمّد(صلی‌الله‌علیه‌وآله) آورد حقّ آشکارست. آن را باور داریم و به پیامبران پیش از او و دلایل قاطعش(کتاب و معجزات) ایمان داریم و«کتاب راستینش را که باطلی، نه از پیش و نه پس ازآن، در آن راه نمی‌یابد. فرود آمد­ه­ی از خداوند حکیم و ستوده است» باور داریم و این کتاب(قرآن) بر همه ­ی کتاب ­های آسمانی برترست؛ این کتاب، از آغاز تا انجامش، حقّ و راست است؛ به آیات محکم و متشابه، خاصّ و عام، وعده و وعید، ناسخ و منسوخ و خبرهایش ایمان داریم؛ هیچ­یک از آفریدگان نمی­تواند همانندش را بیاورد» (حرّانی، ص۴۳۸).

امامت

امامت، رهبری مردم در فترت پیامبران بوده و در طول تاریخ بشر، زمین بدون رهبر نمانده است. زیرا نبود رهبر نه تنها باعث نابودی خلایق است؛ بلکه جایگاه آنان یعنی خود زمین نیز بدون وجود امام باقی نخواهد ماند. محمّد بن فضیل می‌گوید:«به امام رضا(علیه‌السّلام) عرضه داشتم: آیا زمین بدون امام باقی می‌ماند؟ حضرت پاسخ داد: نه، گفتم: پس ما از امام صادق(علیه‌السّلام) روایت می‌کنیم که زمین بدون امام نمی‌ماند مگر آن که خداوند بر زمینیان یا بندگان خشم کند، امام رضا(علیه‌السّلام) فرمود: نه، [بلکه خود زمین] در این هنگام نابود می‌شود» (کلینی، ج۱، ص۱۷۹).

جایگاه امامت به موجب آیات قرآن در زمان پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و با بیانات ایشان به خوبی برای صحابه و جامعه­ی صدر اسلام روشن شده بود؛ امّا پس از ماجرای سقیفه ­ی بنی ساعده، جریان خلافت و مفهوم امامت تغییر یافت (طبرسی، ج۱، ص۷۱) و آیات مربوط به امامت تأویل و تفسیر به رأی شدند (رازی، ج۱۲، ص۵۳؛ ج۱۰، ص۱۵۸) به این دلیل همه­ ی اهل‌بیت(علیهم‌السّلام) به ویژه امامان باقر، صادق و رضا(علیهم‌السّلام) (حرّانی، ص۴۴۸-۴۶۵؛ کلینی، کتاب حجت و…) در شرایط و فرصت‌های گوناگون به بازشناسی مفهوم حقیقی امامت عامّه و خاصّه می‌پرداختند.

برای نمونه عبدالعزیز بن مسلم می‌گوید: روزی در مسجد جامع مرو نزد امام رضا(علیه‌السّلام) گرد آمده بودیم، مردم موضوع امامت را پیش کشیدند و اختلاف دیدگاه ­های بسیاری را در این­باره مطرح کردند. من نزد سرور و آقایم امام رضا(علیه‌السّلام) رفتم و ایشان را از بحث و گفتگوی مردم آگاه ساختم. امام لبخندی زدند و فرمودند: «ای عبدالعزیز، مردم چیزی نمی‌دانند و در دین خود فریب خورده‌اند…» و در گفتاری طولانی به بیان مقام و جایگاه امامت و معرّفی ائمّه­ ی اهل‌بیت(علیهم‌السّلام) پرداختند. حضرت در این کلام گزینش امام را تنها از جانب خدا و تنها از میان برترین بندگان که صلاحیت جامع این مقام را دارند، معرّفی کردند و مصادیق و افراد خارجی این جایگاه را با ذکر نام شناساندند (حرّانی، ص۴۶۵-۴۶۰).

ایشان در جوامع شریعت اعتقاد به امامت عترت نبی‌اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را از واجبات اعتقادی برشمرده‌اند: راهنما و حجّت پس از او [حضرت محمّد(صلی‌الله‌علیه‌وآله)] علی امیرمؤمنان است که عهده­ دار امور مسلمانان و سخنگوی قرآن و آگاه به احکام آن، برادر و جانشین و وصی او [حضرت محمّد (صلی‌الله‌علیه‌وآله)] و نسبتش به او چون منزله‌ی هارون به موسی است. او علی فرزند ابوطالب، امیرمؤمنان و رهبر پرهیزگاران، پیشوای خردمندان، زمامدار مؤمنان و برترین اوصیای پس از پیامبران است.

پس از او حسن و حسین(علیهم‌السّلام) [و همین‌طور] یکی پس از دیگری تا به امروز، از عترت و خاندان رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) هستند، به کتاب قرآن و سنّت [رسول و خاندانش] آگاه­ترند و در قضاوت عادل‌ترند و در هر زمانی به امامت سزاوارتر و مقدّمند؛ آنان دستاویز استوار، پیشوایان هدایت و حجّت [خدا] بر مردم دنیایند تا خدا میراث زمین و مردمش را به آنان بدهد که او بهترین وارثان است.

هر کس با آنان مخالفت کند گمراه و گمراه ­کننده است و حقّ و هدایت را رها ساخته است. آنان سخنگو و بیان‌کننده­ ی قرآنند. از پیامبر اکرم به روشنی سخن می‌گویند. هر کس بمیرد و امامتشان را با دانستن نام و نام پدرانشان، نپذیرد به مرگ جاهلیت مرده است (حرّانی، ص۴۳۸).

امام رضا(علیه‌السّلام) در این راستا بارها بر امامت خود تأکید می‌کردند. برای نمونه حدیث مشهور سلسله‌الذهب است که امام(علیه‌السّلام) شرط قبولی توحید را اعتقاد به امامت خویش دانستند: «قال الله کلمه لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ عَذَابِی؛ بعد از فاصله‌­ی زمانی کوتاهی فرمودند: بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»؛ خداوند فرمود: عبارت «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» دژ استوار من است هر کس درون آن گردد، از کیفرم در امان خواهد بود. امام در ادامه فرمود: به شرایطش که من یکی از شرایط هستم (قمی، ص۳۴۷).

معاد

خداوند حکیم در افعال خود هدفمند است و در قرآن کریم بارها خود را به حکمت توصیف و بر هدفمندی جهان تأکید کرده است: «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبینَ»؛ زمین و آسمان و هرچه میان آن‌هاست را بازیچه نیافریدیم (انبیا/۱۶).

نظر به غنا و صمدیت و بی‌نیازی خداوند،‌ پیداست که این هدف به او باز نمی‌گردد، بلکه به فعل او باز می­گردد. خداوند، هدفمندی عالم آفرینش را در سرنوشت انسان رقم زده است. در ادامه ­ی آیه می­فرماید:

 «مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ * إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ مِیقَاتُهُمْ أَجْمَعِینَ»؛ ما آن دو را جز به حق نیافریدیم ولی بیشترشان (مردم) نمی‌دانند. به راستی روز جدایی [حق از باطل] وعده‌گاهشان همه با هم است (دخان/۳۹-۴۰).

بنابراین هدف از آفرینش، معاد است و هدف از آن رحمت یا کیفر جاودانه ­ی انسان­ هاست:« إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ لأَمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّهِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ»؛ برای مهرورزی آفریدشان ولی سخن پروردگارت به راستی و عدالت تمام و قطعی شد که دوزخ را از جنّیان و انسان‌ها پر خواهم کرد» (هود/۱۱۹).

روز قیامت روز بازخواست و حضور در دادگاه عدل الهی است که آغاز آن از ترک دنیا و مرگ آغاز می‌گردد. به فرموده­ ی پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله): «مَن ماتَ قامَت قِیامَتُهُ»؛هر کس بمیرد رستاخیزش بپا می‌خیزد (مجلسی، ج۸، ص۳۰۱).

البته پس از مرگ یا زنده شدن دوباره فاصله و برزخی است (مومنون/۱۰۰) که بازخواست مقدّماتی در آن انجام می‌شود.

امام رضا(علیه‌السّلام) ایمان به هر دو مرحله­ ی قیامت یعنی برزخ و حشر را از واجبات اعتقادی دانسته و فرمودند: «… وَ یُومِنُ بِعَذابِ القَبْرِ وَ مُنْکَرٍ وَ نَکیرٍ وَالبَعْثِ بَعْدَ المَوتِ وَالحِسابِ وَالمیزانِ وَالصِّراطِ. »؛ به کیفر در گور و [فرشتگان بازخواست کننده به نام‌های] منکر و نکیر، زنده شدن پس از مرگ، حساب گیری از اعمال، سنجش اعمال و [پل] صراط، باید ایمان داشت (حرّانی، ص۴۴۴).

در زمان امام(علیه‌السّلام) پرسش‌هایی مرتبط با معاد مطرح بود چون کیفر کودکان، سرانجام کودکان کفّار، مدّت زمان گرفتاری مؤمنان گنه‌کار در دوزخ، مقابله­ ی کیفر و اعمال ناشایست، شفاعت و… .

امام رضا(علیه‌السّلام) پاسخ پرسش­ ها را بر مبانی اعتقادی صحیح و عدل الهی می‌دادند.

کیفر عادلانه

از دیدگاه امام رضا(علیه‌السّلام) برخلاف اشاعره، خداوند از سر عدالت کیفر می‌کند و هیچ‌گاه کسی را به جرم دیگری مجازات نمی‌کند، (همان، ص۴۴۳) و برخلاف وعده‌اش با مؤمنان رفتار نمی‌کند (همان). کودکان را به سبب گناه پدران کیفر نمی‌کند (همان) منافقان و مرتکبان گناهان بزرگ [و معاند] در شمار کفّار و جاودان در دوزخند (همان، ص۴۴۴).

عفو الهی

به فرموده‌ی‌ امام رضا(علیه‌السّلام) انسان در گرو اعمال بد خود است. با وجود این خداوند آمرزنده است (همان، ص۴۴۳).

شفاعت

شفاعت در اصطلاح کلامی به معنای رسیدن رحمت و آمرزش الهی به بندگان ازطریق دوستان و بندگان برگزیده‌ی اوست.شفاعت از این جهت که سبب افاضه­ ی رحمت خدا بر بندگان است به منزله­ی دعا می ماند.چون آیه­ی «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا»؛ و ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر آن‌که به توفیق الهى از او اطاعت کنند و اگر آنان وقتى به خود ستم کرده بودند، پیش تو مى ‏آمدند و از خدا آمرزش مى‏خواستند و پیامبر [نیز] براى آنان طلب آمرزش مى‏کرد، قطعاً خدا را توبه‌پذیرِ مهربان مى‏یافتند(النساء/ ۶۴)(سبحانی، ص۶۴۵).

به فرموده­ ی امام رضا(علیه‌السلام) باید به شفاعت شافعان ایمان داشت (همان، ص۴۴۴).

منابع

*قرآن کریم.

۱. ابن منظور، محمّد، لسان العرب، تحقیق علی شیری، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۰۸ق، ۱۵ج.

۲. اصفهانی، راغب، مفردات الفاظ قرآن، ترجمه حسینی، انتشارات مرتضوی، تهران، ۱۳۶۲، ۴ج.

۳. حرّانی، ابن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول علیهم‌السلام، ترجمه کمره ای، تصحیح علی اکبر غفاری، نشر کتابچی، تهران، ۱۳۷۳، ۱ج.

۴. قمی، محمّدبن علی بن بابویه(شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، محقق حسن خراسان، دارالاضواء، بیروت، چ۶، ۱۴۰۵ق، ۴ج.

۵. رضایی، مائده، جایگاه مستحبات، مشهد، مقال­ی برگزیده فراخوان ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر، ۱۳۸۶ش.

۶. سبحانی، جعفر، الإلهیات، قم، اسلامی، چ۳، ۱۴۱۶ق.

۷.عیون اخبار الرضا علیه السلام، قم، اسماعیلیان، ۱۴۲۶ق.

۸. عاملی، حر، وسائل الشیعه إلی تفصیل مسائل الشریعه، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم، چ۲، ۱۴۱۴ق .

۹.عطاردی خبوشانی، عزیزالله، مسند الإمام الرضا علیه‌السلام، مشهد، کنگرهجهانی امام الرضا علیه‌السلام، ۱۴۰۶ق.

۱۰. کلینی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، تصحیح علی اکبر غفاری، دارصعب- دارالتعارف، بیروت، چ۴، ۱۴۰۱ق.

۱۱. مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، الجامعه لدرر أخبار الائمه الاطهار، مؤسسه الوفاء، بیروت، چ۲، ۱۴۰۳ق، ۱۱۰ج.

۱۲. محمود عبد الرّحمان‏، معجم المصطلحات و الألفاظ الفقهیه، نرم­افزار جامع فقه اهل البیت(ع).

۱۳. مشکینى، میرزا على‏، مصطلحات الفقه، نرم­افزار جامع فقع اهل البیت(ع).

۱۴. نجفی، محمّدحسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، تصحیح عباس قوچانی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، چ۷، بی تا، ۴۳ج. 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا