ماه مجلس

mah-majles

*محمود صباغیان دلوئی

ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد                     دل رمیده‌ی ما را انیس و مونس شد

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت             به غمزه مسأله‌آموز صد مدرّس شد (حافظ)

با طلوع خورشید هفدهم ربیع الاول آتشکده‌ی فارس خاموش می‌شود، طاق کسری شکست برمی‌دارد و محمّد (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) متولّد می‌شود.

روشن جهان ز جمال محمد است          خرّم ز چشمه‌های کمال محمد است (دکتر قاسم رسا)

تولّدی در ظاهر، که در معنی نور وجودش دستگیر آدم بود (بقره/۳۷) و فرموده‌ی اوست که: «کُنتُ نَبیاً وَ آدَم بَینَ الماء وَ الطِین».

صدر نشین اوست در این پیشگاه                  «کُنتُ نَبیاً» بود آن را گواه

بود ز رخ شمع نبوت فروز                        آب ندیده گِلِ آدم هنوز     (جامی)

بلند آسمان پیش قدت خجل                    تو مخلوق و آدم هنوز آب و گل   (سعدی)

او که تمام مقصد و مقصود آفرینش بود، می‌آمد؛ می‌آمد تا ملایک بدانند معنی کلام «اِنّی اَعلَمُ ما لا تَعلَمُون» را (بقره/۳۰). محبوب‌ترین مخلوق خداوند می‌آمد.او که خداوند خطاب به جنابش می‌فرماید: «لَولاک لما خَلَقتُ الاَفلاک».

آفتاب عالم دین پروران                          خواجه‌ی فرمان ده پیغمبران

پیشوای انبیاء و مرسلین                       مقتدای اوّلین و آخرین (عطار)

می‌آمد آن‌که هستی طفیل وجود اوست.

سر خیل تویی و جمله خیل‌اند                مقصود تویی همه طفیل‌اند (نظامی)

محمد (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) می‌آمد او که فخر کائنات و مظهر صفات خدا بوده و هست.

تنش محرم تخت افلاک بود                     سرش صاحب تاج لولاک بود (نظامی)

آن یگانه‌ی هستی می‌آمد تا با یتیمی آغاز کند، با تنهایی بزرگ شود؛ تا پناه و اتّکایش جز آفریدگار جهان نباشد. با درد و رنج آشنا گردد، از چوپانی تا تجارت سر کند و چهل سال در کوره‌ی محبّت معبود گداخته شود و به انواع آداب آب‌دیده گردد.

او می‌آمد تا ردای آخرین سفیر الهی را بر تن کند و بار هدایت انسان‌ها را تا قیامت بر دوش کشد.

او می‌آمد تا صداقت و راستی‌اش را قبل از رسالت اثبات کند؛ او می‌آمد تا امین خلق باشد و امانت‌دار خدا.

او می‌آمد تا مردم آیت مهربانی و لطف خداوند را به چشم ببینند. آینه‌ی تمام‌نمای بخشش و کرامت باشد، اسوه‌ی خوش‌رویی و خوش‌گویی باشد، الگوی خوش‌بویی و خوش‌خویی باشد؛ عبادت، قناعت و مناعت را به اوج برده، اعتدال و آراستگی را به غایت رساند. فداکاری، شجاعت و استقامت را تمام نماید؛ حیا، ادب و فروتنی را به کمال رساند و مکارم‌اخلاق را به انتها ببرد.

او می‌آمد تا حلقه‌ی اتّصال معبود و مخلوق باشد، واسطه‌ی بی‌واسطه‌ی فیض‌الهی باشد. او می‌آمد تا اسباب هدایت مردم باشد؛ او که خدایش فرمود: «رَحمَهٌ لِلعالَمین» است (انبیاء/۱۰۷)، نسبت به مؤمنین رئوف و رحیم است (توبه/۱۲۸)، شاهد و بشیر و نذیر و سراج منیر است (احزاب/۴۵و۴۶).

ای جز به احترام خدایت نبرده نام                و ای سلک انبیاء ز وجود تو با نظام

از آتش سنان تو یک شعله نور صبح              وز پرچم سیاه تو یک تار زلف شام

گر صورت تو رحمت عالم نیامدی               از حضرت خدای که دادی به ما پیام؟ (کمال‌الدین اسماعیل)

او می‌آمد تا پیام آزادی انسان‌ها را از بندگی غیر خدا ابلاغ کند که در شعب ابی‌طالب محصورش کردند.

او می‌آمد تا بگوید همه‌ی مردم با هم برابرند و همه بندگان خدایند که پیروانش را در بند کرده، آزار داده می‌کشتند.

او می‌آمد تا به مردم درس هم‌زیستی دهد که او را از شهر و دیارش بیرون کردند.

او می‌آمد تا بگوید «و الصلح خیر» (نساء /۱۲۸) که جنگها به راه انداختند.

او آمد تا به عیادت کسی برود که هر روز بر سر مبارکش خاکستر می‌ریخت. او آمد تا در پاسخ آن همه آزار و اذیت مکّیان پس از فتح مکه فریاد «انتم الطُّلَقاء» سر دهد. او آمد تا چشم انتقام خود را حتّی بر قاتل عمویش حمزه سیدالشهداء ببندد و خداوند در وصفش بفرماید که: «اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیم» (قلم/۴).

او آمد تا با سوره‌ی هود پیر شود و آن‌قدر در راه هدایت امّت از خودگذشتگی نماید که آیه‌ی «فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفسَک» (کهف/۶) نازل گردد و بدین خُلق و خوی رسالتش را در بیست و سه سال به انجام رسانیده به جوار رحمت حق پر کشد و از ورای این دنیا شاهد اعمال مردمش باشد.

او رفت تا ببینند امّت در چه زمان کوتاهی غدیر را فراموش می‌کنند، ثقلین را از هم جدا می‌کنند، مودّت خاندان او که اجر رسالتش بوده (شوری/۲۳) را از یاد می‌برند، از سر دخترش سایه برمی‌دارند و بر درخانه‌اش آتش می‌زنند، نور چشمش را سر می‌برند و آل‌عصمت را به اسارت می‌گیرند و فرزندانش را از حقوق خود محروم می‌دارند.

او رفت تا برای ایجاد عدالت در گستره‌ی گیتی، ستاندن حقوق از دست رفته، انتقام خون‌های بر زمین ریخته و التیام آلام قلب خود همراه با همه‌ی منتظران به امید فرج بماند.

نه ذهن می‌تواند شمّه‌ای از مصائب و سختی‌های آن حضرت را به تصوّر آورد، نه  قلم قادر است صفات و حسنات آن بزرگوار را وصف کند.

ندانم کدامین سخن گویمت            که والاتری زآنچه من گویمت (سعدی)

و یا به سخن جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی:

در عالم نطق هیچ ناطق               ناگفته سزای تو ثنایت

با این همه یکی از نقیصه‌های مهم فرهنگی روزگار ما عدم شناخت کامل پیامبراکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) و هم‌چنین عدم شناساندن کافی آن دردانه‌ی یگانه در جهان امروز است. گرچه درک مقام و عظمت واقعی آن حضرت بر عقول ناقص و نفوس نازل پوشیده است لیک:

آب دریا را اگر نتوان کشید                 هم به قدر تشنگی باید چشید

بیگمان تأسّی به اخلاق و منش آن بزرگوار و عمل دقیق به دستورات و احکام غنی اسلام است که می‌تواند راهنمای قافله‌ی سرگردان بشری امروز به سرمنزل سعادت ابدی باشد.

چون نیست بضاعتی ز طاعت             از ما گنه و ز تو شفاعت (جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی)

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا