انسانها در پیمودن راه زندگی نیاز به قوانینی دارند که حقوق افراد بشر را به طور شفاف روشنکند و وظایف آنان را بر اساس مصالح و تأمین سعادت دنیا و آخرت مشخّص سازد.
خداوند متعال برای هدایت انسانها چهار عامل مهم قرار داده است:
۱. عقل
۲. پیامبران خدا
۳. ائمهی هدی (صلواتالله علیهم اجمعین)
۴. هدایت علمای ربانی
برطرف شدن این احتیاج یعنی هدایت مردم به این قوانین و معارف بستگی به این دارد که مردم، آن هدایتگر و معلم و مربی را ببینند و با او انس بگیرند و با او معاشرت نمایند و اعمال و اخلاق او را سرمشق زندگی خود قرار دهند.
این مطلب نیز روشن است که هیچ یک از پیامبران خدا (صلواتاللهعلیهماجمعین) در دنیا جاوید نمیمانند و از قانون (کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْتِ) مستثنی نیستند؛ بنابراین آنها در حال حیات برای خود جانشین معین میکنند.
حدیث ثقلین یکی از معروفترین احادیث اسلام که در نزد شیعه و سنی متواتر است به همین مضمون اشاره دارد: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا، کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی؛ أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ» و عترت رسول اکرم (صلّیاللهعلیهوآله) فقط با ائمهی دوازدهگانهای که شیعهی امامیه به آن معتقد است انطباق دارد.
امام حسن عسکری (علیهالسّلام) میفرمایند:«لولا مَنْ یَبْقی بَعْدَ غَیْبَهِ قائِمِکُمْ علیه السلام مِنَ الْعُلَماءِ الدّاعینَ اِلَیْهِ وَ الدّالّینَ عَلَیْهِ وَ الذّابّینَ عَنْ دینِهِ بِحُجَجِ اللّهِ وَ المُنْقِذینَ لِضُعَفاءِ عِبادِ اللّهِ مِنْ شِباکِ اِبْلیسَوَ مَرَدَتِهِ وَ مِنْ فِخاخِ النَّواصِبِ لَما بَقیَ اَحَدٌ اِلاَّ ارْتَدَّ عَنْ دینِ اللّهِ وَ لکِنَّهُمُ الَّذینَ یُمْسِکونَاَزِمَّهَ قُلوبِ ضُعَفاءِ الشّیعَهِ کَما یُمْسِکُ صاحِبُ السَّفینَهِ سُکّانَها اُولئِکَ هُمُ الاَْفْضَلونَ عِندَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ»؛ اگر بعد از غیبت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) علمایی که مردم را به سوی آن حضرت دعوتمیکنند و از دین خدا با اقامهی دلایل و براهین دفاع مینمایند و بندگان ضعیف خداوند را از دامهای شیاطین و اتباع آنها و دشمنان اهل بیت نجات میدهند وجودنداشتند یک نفر در دین خدا باقی نمیماند و همه از صراط حق منحرف میشدند ولی این علمای اسلام هستند که دلهای شیعیان را از انحراف نگهمیدارند همانطور که ناخدا کشتی را حفظ میکند و نگهمیدارد این علماء در نزد خدا با فضیلتترین افراد هستند) (محجهالبیضاء، ج۱، ص۳۵).
در جای دیگر حضرت هادی(علیهالسلام) از مناظرهی یکی از فقهای شیعه با یکی از دشمنان اطلاع پیدا میکنند. زمانی که آن فقیه به قصد زیارت آن حضرت به محضر امام وارد میشود امام به احترام او از جا برخاسته و او را با تکریم و تجلیل در صدر مجلس روی مسند مینشانند و با محبت و تکریم به آن فقیه توجه مینمایند. (بحارالانوار، ج۲،ص۱۳)
با نگاهی گذرا به آیات قرآن و سخنان معصومین(علیهمالسّلام) و سیرهی عملی ایشان میتوان به مستنداتی که در تکریم و بزرگداشت مقام علم و عالم متعلم برداشته شده اشارهکرد.
قرآن کریم درجات مؤمنان عالم را اینگونه بیان مینماید: «…یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ...»؛ خداوند کسانی را که ایمان آوردهاند و کسانی را که علم به آنان داده شده درجات عظیمی میبخشد. (مجادله/ ۱۱)
از این آیه استفادهمیشود که دو چیز مقام انسان را نزد خدا بالا میبرد: ایمان و علم. از امام علی(علیهالسلام) روایت شده کسی که مرگ او فرا رسد در حالی که به دنبال کسب علم است، میان او و پیامبران یک درجه فاصله است. (قرآن حکیم، ص۵۴۳)
در جایی دیگر پیامبر اکرم(صلّیاللهعلیهوآله) علما را عزیزترین مردم پس از پیامبران و وارثان انبیا و جانشینان خود معرفی میکنند«الَّذِینَ یُحْیُونَ سُنَّتِی وَ یُعَلِّمُونَهَا عِبَادَ اللَّهِ»(بحارالانوار، ج۲، ص۲۵) و نگاه بر چهرهی آنان را عبادت «وَ النَّظَرُ إلَی الْعالِمِ أحَبُّ إلَی اللّهِ مِنْ إعْتِکافِ سَنَه فی بَیْتِ اللّهِ» (بحارالانوار، ج۲، ص۱۴۴ و ج۱، ص۲۰۴) و مجالست با آنان را فضیلت «مُجَالَسَهُ الْعُلَمَاءِ عِبَادَهٌ» (بحارالانوار، ج۱، ص۲۰۵) و دشمنی با آنها را هلاکت میدانند.
امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) علما را در میان مردم در درخشندگی و تابش مانند شب چهارده «اِنَّمَا العُلَمَاءُ فِی النَّاسِ کَالْبَدْرِ فِی السَّماءِ» (بحارالانوار، ج۲، ص۳۱) و امام صادق(علیهالسّلام) مرکّب علما را بالاتر از خون شهیدان میشمارند: «إِذاَ کَانَ یومَ القِیامَهِ جَمَعَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ النَّاسَ فِی صَعِیدٍ وَاحِدٍ وَ وُضِعَتِ المَوَازِینُ فَتُوزَنُ دِمَاءُ الشُّهَدَاءِ مَعَ مِدَادِ العُلَمَاءِ فَیرَجَّحُ مِدَادُ العُلَمَاءِ عَلَی دِمَاءِ الشُّهَدَاءِ» (بحارالانوار، ج۲، ص۱۴)؛ تا جایی که پیامبر اکرم(صلّیاللهعلیهوآله) علما را یکی از شفاعتکنندگان روز قیامت معرفی مینمایند «ثلاثه یَشفَعونَ إلَی الله یَومَ القیامَه فَیُشَفِّعَهُم: الأنبیاء ثُمَّ العُلَماء ثُمَّ الشُّهَداء» (بحارالانوار، ج۸، ص۳۴).
در کلام امیرالمؤمنین علی(علیهالسّلام) آمده است:
«…وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ أَعْیَانُهُمْ مَفْقُودَهٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِی الْقُلُوبِ مَوْجُودَه»؛ … و علما تا دنیا باقی است زنده و جاوید هستند. آنها هر چند از میان مردم رفته و از انظار آنها غایب شدهاند ولی نام و خاطرهی آنان همیشه در دلها ثبت است) (نهجالبلاغه، کلمات قصار، ش۱۳۹).
علمای راستین اسلام چون در زندگی موضعگیری صحیح و اسلامی داشتهاند مانند مشعلی راه زندگی انسانها را روشن نمودهاند و نامشان با عظمت و جاویدان باقی است. آنان به مصداق آیهی «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا» (مریم/ ۹۶) فاتحان مرزهای دلها شدهاند و قلوب حقشناسان از محبتهای آنها سرشار است تا جایی که میتوان گفت محبت به علمای ربانی شعاعی از محبت به اهل بیت(علیهمالسلام) است و بالأخره همهی این محبتها به محبت خداوند تعالی منتهی میشود.
ویژگی عالمان ربانی
پیامبران (علیهمالسّلام) مردم را به ربّانیشدن یعنی انتساب و ارتباط و پیوند شدید داشتن با خدا فرمان دادهاند.
محور عالم ربانی شدن، کتاب خدا و علم به آن و معلم و مدرس آن بودن است؛ چنانکه قرآن کریم میفرماید: «وَلَکِن کُونُواْ رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنتُمْ تَدْرُسُونَ»؛ به سبب آن چه که کتاب آسمانی را آموزش میدادید و به سبب آن که درس فرامیگرفتید، علمای ربانی باشید (آلعمران/۷۹).
همهی انبیاء به ویژه رسول خدا(صلّیاللهعلیهوآله) آمدهاند تا مردم را ربانی کنند. ربانی در معنای عام آن پیوند شدید داشتن با خداست و در آیهی مورد بحث به معنای خاص آن، به معنی عالم ربانی است (کسی که ابتدا خود را تربیت میکند و بعد به تربیت دیگران میپردازد)؛ زیرا پس از فرمان به ربانی شدن فرمود: «بِمَا کُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنتُمْ تَدْرُسُونَ». بر این اساس عالم ربانی کسی است که راه انبیاء را در پیش گیرد و همانند ایشان به تعلیم کتاب و حکمت بپردازد.
علمای ربانی گاهی با نوشتن، گفتن و یا سیرهی عملی که مؤثّرترین شیوهی تعلیم است به آگاه کردن مردم میپردازند و شرط عالم ربانی شدن این است که عمل صالح در کنار تعلیم و تدریس قراربگیرد و الّا عالمی بیاثر است. عالم ربانی تعلیم کتاب را همراه با تزکیهی نفس پیشهی خود ساخته است؛ چون تا روح کسی طاهر نشود توانایی تعلیم دیگری را ندارد. بنابراین عالمان ربانی اصلاح و تزکیه را از خود آغاز میکنند، آن گاه در جامعه منادی ایمان میشوند. (جوادی آملی، ج۱۴، ص۶۶۷)
ویژگی خادمان اهل بیت(علیهمالسّلام)
در طی نیم قرن تلاش استاد طاهایی(رحمهاللهعلیها) در راه اعتلای معارف قرآن و اهل بیت(علیهمالسّلام) این کلام استادکه: «ما در خدمت اهل بیتیم» زینتبخش گوش ما بود. در واقع ایشان با داشتن ویژگیهای خاص به این ویژگی مهم (خادمی اهل بیت) دست یافته بودند که حدیث ذیل شاهد گویایی بر این مدّعاست.
قال رسول الله(صلّیاللهعلیهوآله): «انّا أهلُ بیتٍ لانَستَخدِم مَن لایَتَأَدَّبُ مَعَ اللهِ وَ لایستحیی مِنهُ فی خَلَوتِهِ»؛ همانا ما اهلبیت کسی را که در برابر خدا ادب نورزد و در خلوتش از او حیا نداشته باشد به خدمت نمیگیریم (ارشاد القلوب، ج۱، ص۱۶۱).
ایشان با به کار بردن مکرر این جمله (خدمت به اهل بیت) مخاطب را هشیار مینمود که چه کسانی توفیق خدمت به اهل بیت(علیهمالسلام) را پیدا مینمایند. لذا در این مقاله به بررسی و تحلیل سیرهی ایشان بر اساس این حدیث نبوی میپردازیم.
ویژگی اول: رعایت ادب در محضر خدا
حقیقت ادب، جمع کردن خصلتهای ستوده و دوری از صفات زشت است که به وسیلهی آن انسان به مقامهای بلند در دنیا و آخرت میرسد و به بهشت میرود. ادب در نزد برخی مردم خوب سخن گفتن تلقیمیشود، نه بیشتر؛ در حالی که با توجه به فرهنگ دین چنین نیست و آیات قرآن، روایات معصومین(علیهمالسلام) و سیرهی انبیاء شاهد بر این مدّعاست، البته ادب به معنای ظرافت در گفتار نیز میباشد زیرا انبیای الهی در مقام گفتگو با خداوند متعال بهترین ادب را رعایت مینمودند چنانکه حضرت ایوب(علیهالسّلام) بهخاطر داشتن ادب، صبر را پیشه کرد و در موقع سختی و بیماری ادب را از یاد نبرد: «وَأَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»؛ و ایوب را به یاد آور هنگامی که پروردگارش را خواند(و عرضهداشت) بدحالی و مشکلات به من روی آورده و تو مهربانترین مهربانانی (انبیاء/۸۳).
و نگفت: خدایا تو مرا بیچاره کردی و به من رحم کن، بلکه با اشاره و کنایه مطلب و مقصد را بیان نمود و نیز ابراهیم (علیهالسّلام) فرمود: «وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ»؛ و هر گاه بیمار شدم او مرا شفا میدهد(شعراء/۸۰). در اینجا نفرمود: هر گاه مرا مریض کردی! و ادب را مراعات کردی و بنا بر گزارش قرآن کریم این مسأله در سخن پیامبرانی همچون نوح، یعقوب، یوسف، داود و سلیمان و موسی و عیسی(علیهمالسلام) بسیار رعایتشدهاست.
در واقع ادب به معنای ظرافت و زیبایی است که شامل سخن و فعل میگردد و انسان را زیبا نموده و به کمال میرساند.
امیرالمؤمنین، علی(علیهالسّلام) میفرمایند: ادب کمال انسان است. ادب با بسیاری از فضایل و ارزشها ارتباط مستقیم دارد که با توجه به سخن ایشان به موارد ذیل میتوان اشاره نمود:
۱. ادب و توحید: در سخنان علی(علیهالسّلام) آمده است: «کَفى بِالعَبدِ أدَبا ألّا یُشرِکَ فى نِعَمِهِ و إربِهِ غَیرَ رَبِّهِ …»؛ در ادب بنده همین بس که در راز و نیازهایش کسی جز پروردگار خود را شریک نسازد.( بحارالانوار، ج ۹۴، ص ۹۶)
۲. ادب و علم: در حدیث آمده است: « یا مُؤمِنُ اِنَّ هذَا العِلمَ وَالاَْدَبَ ثَمَنُ نَفْسِکَ»؛ ای مؤمن این دانش و ادب بهای جان توست(میزانالحکمه، ج۱، ص۹۸).
۳. ادب و تقوا: در حدیث آمده است:«أَفضَلُ الأدَبِ أن یَقِفَ الإنسانُ عِندَ حَدِّهِ وَ لا یَتَعدّى قَدرَهُ»؛ (غررالحکم، حدیث ۳۲۴۱). برترین ادب آن است که انسان در حد خود بماند و از اندازهی خویش تجاوز نکند. «اَحسَنُ الآدابِ ما کَفَّکَ عَنِ المَحارِمِ»؛ نیکوترین ادب آن است که تو را از حرامها بازدارد.
۴.ادب و عقل: در حدیثی از پیامبر اکرم(صلّیاللهعلیهوآله) آمده است: «حُسنُ الأَدَبِ زینَهُ العَقلِ»؛ ادب نیکو زیور خرد است (بحارالأنوار، ج77، ص131، ح41). بنابر احادیث حضرات معصومین(علیهمالسّلام) رعایت ادب نشانهی ارجنهادن بر قدر و ارزش آدمی است و کسانی که این وادی را طینمودهاند از جمله استاد طاهایی(رحمهالله علیها) مکرر به شاگردان خود این سفارش را میکنند که قدر خود را بشناسند. تمام کسانی که سالها در محضر استاد زانو زدهاند با این توصیهی مهم ایشان آشنا هستند که میفرمودند: «طلاب عزیز قدر خودتان را بدانید». به همین دلیل استاد همه را به عالم شدن دعوت مینمودند زیرا در روایت آمده است. العالم من عرف قدر نفسه و لایضیع عمره(ارشاد القلوب ج۱ص۱۰۳). دانشمند کسی است که ارزش خود را بداند و عمر را تباه نسازد.
تجلی ادب عالمان ربانی
آداب از اخلاق ریشه میگیرد و اخلاق از عقاید. پس بهترین آداب از بهترین اخلاق سرچشمه میگیرد و نیکوترین اخلاق آن است که از بهترین عقاید یعنی سخن قرآن و معصومین(علیهمالسّلام) نشأت بگیرد.
بنابراین انسان مؤدب بهترین موحد نیز هست و رنگ الهی به خود زدهاست: «صِبْغَهَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَهً …» (بقره/۱۳۸).
«صبغهالله» به معنای رنگآمیزی معنوی است که از جانب خدا نسبت به مؤمنان تحقّق مییابد، این رنگآمیزی الهی مایهی تزکیهی نفس میگردد (جوادی آملی، ج۷، ص۱۳۸).
«صبغهالله» تعبیری است بسیار زیبا و لطیف، یعنی رنگ عدالت، رنگ وحدت و عظمت، رنگ پاکی و پرهیزکاری در سایهی اسلام.
استاد طاهایی میفرمودند: «عزیزان سعی کنیم این رنگ اسلامیت را برای خودمان حفظ کنیم، بهتر این است که به جای رنگ ظاهر و رنگ ماده، رنگ حقیقت و خدایی بپذیریم تا روح و جان از هر آلودگی پاک شود نه اینکه رنگهای خرافی و موهوم را بپذیریم».
ادب عالمان ربانی در زمینههای مختلف بروز و ظهور میکند که در این مجال اندک به برخی از آنها اشارهمیکنیم:
– توفیق الهی: انسانهای مؤدّب کسانی هستند که به آسانی از آنها خوبی و زیبایی سرمیزند و خداوند برایشان وسیلهی شوق و علاقهی کارها را ایجاد میکند، سختیها را آسان نموده و به آنان توفیق میدهد، چنانکه قرآن کریم میفرماید: «فَأَمَّا مَن أَعْطَى وَاتَّقَى * وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى* فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَى» (لیل/ ۵تا۷)؛ اما آن کس که (در راه خدا) انفاق کند و پرهیزگاری پیش گیرد و جزای نیک (الهی) را تصدیق کند، ما او را در مسیر آسانی قرارمیدهیم. مسیر آسان در حقیقت همان توفیقات روزافزون است که به بعضی از افراد نظیر استاد طاهایی «رحمهالله علیها» عنایت شده است.
یکی از بزرگترین موفّقیتهای استاد این بود که ایشان هم معلّم بودند و هم مربی و رفیق و پیوسته شاگردانی را پروراندند و در این مقوله سیره و روش خاص خود را داشتند.
استاد معتقد بودند که در مسائل تربیتی، گفتار انسانِ بیاعتقاد اثر سوء دارد چون گوینده تنها معلم نیست بلکه مربی هم هست. اگر فاعل خبیث بود فعل و سخن او هم خبیث میشود و بالعکس.
– شیرین زبانی در دعا: انسان مؤدب، زیبا دعا میکند؛ به این معنا که اگر کسی دعا و آداب آن را نداند به مرحلهی ادب توحیدی نرسیده است. دعا خواندن با الفاظی که از حضرات معصومین رسیده (ادعیهی مأثوره) از ویژگیهای عبادی خاص ایشان است که همیشه بر آن تأکید داشتند. به طور مسلّم فردی که با کلام معصومین در لسان ادعیه آشناست آنچه در دعاهای همیشگیاش به زبانش جاری میگردد برگرفته از تعالیم و فرهنگ ادعیه است.
استاد با لحن زیبا و گویای خود همه را به سوی خدا دعوت میکردند: «به مثل کودکی که در دامان پدر و مادر ناز میکند و آنها نازش را میخرند شما هم سرتان را در دامان رحمت الهی بگذارید و از شیرینی آن لذت ببرید».
ادب دعا کننده همان تضرع و ناله کردن است، چون اگر همراه ناله نباشد معلوممیشود که به وسایل خود متکی است. از طرف دیگر حضور ذهنی در دعای علنی که همه حضوردارند برای همگان میسّر نیست؛ لکن در مورد استاد طاهایی تضرع و ناله و گریهی ایشان از ابتدای دعا تا انتهای آن (خصوصاً در شبهای قدر) قلوب حاضرین را جهت این ضیافت بزرگ آمادهمیکرد.
به نقل برخی بزرگان، بنده باید چیزی را به عنوان هدیه پیش مولا ببرد که مولا نداشتهباشد وگر نه این هدیه ارزشمند نیست. انسان نیز که بندهی خداست باید چیزی را به عنوان هدیه پیش خدا ببرد که خداوند نداشته باشد و این نداشتن هم کمال باشد.
در شرفیابی عبد به حضور مولا غیر از مکنت و ضعف و عجز و ناله و ابتهال و تضرّع چیز دیگری مطلوب نیست. سزاوار است انسان وقتی به حضور خدای سبحان میرود بگوید: من غیر از بندگی چیز دیگری نیاوردم این حالت عجز و اظهارِ نداری هم کمال است.
به استناد آیات و روایات، دعا خود امری عبادی است از این رو بعضی میگویند: خدایا تو دستور دادی دعا کنید ما هم اطاعت میکنیم چه درخواست عملی شود و به ما بدهی چه ندهی تسلیم محض هستیم. این افراد به عنوان تأدب دعا میکنند و استاد (رحمهاللهعلیها) از اینگونه افراد بودند. بنابراین ایشان همه را به اینگونه دعاکردن ترغیب و تشویق مینمودند و به دعای با معرفت خواندن ارزش و ارج خاصی مینهادند و بارها به طلاب و عموم مردم میفرمودند: «آنجا که عطر استجابت دعا استشمام میشود خصوصاً در زمانها یا مکانهای خاص از خداوند تبارک و تعالی معرفت بخواهید».
مبحث دیگری که به گفتهی بسیاری از بزرگان در مورد استاد نمود داشت «اخلاص» ایشان بود. قرآن کریم میفرماید: «فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ...» (غافر/ ۱۴)؛ تنها خدا را بخوانید و دین خود را برای او خالص کنید. در این آیهی شریفه علاوه بر آنکه عبادت بودن دعا و مطلوب بودن آن مشخّص میشود، مسألهی اخلاص در دعا نیز از آن برداشت میشود. انسانهای با فضیلت در دعاهای خالصانهی خویش فقط خود را در نظر نمیگیرند، بلکه رحمت واسعهی الهی را برای همگان درخواست میکنند و میخواهند همگان زیر چتر رحمت گستردهی خداوند قرارگیرند و جایی که دعا مستجاب است دعاها را بلند میگویند تا همه را زیر پوشش دعای خود قرار داده و از فیض وجود، همگان را بهرهمند سازند و این روش برخاسته از تعالیم اهل بیت (علیهمالسّلام) است. امام رضا (علیهالسّلام) میفرمایند: «وَ اغفِر لِمَن فی مَشارِقِ الأرض و مَغارِبِها مِنَ المؤمنین وَ المؤمِنات»؛ خدایا در مشرق و مغرب عالم هر کسی که اهل ایمان است او را بیامرز (بحارالانوار، ج۴۹، ص۱۱۷).
– تواضع: انسان مؤدب مانند انبیاء (علیهمالسّلام) هر نعمتی را که از راه کمالات علمی نصیب آنان شود از خدا میداند. استاد طاهایی نیز نظیر آنان پیوسته میفرمودند: «هذا مِن فَضلِ رَبّی» و در برابر مردم نیز متواضعانه زخم زبانها را تحمل میکردند و به رو نمیآوردند تا جایی که همگان میاندیشدند که این اهانتها به گوش ایشان نرسیده است!
– کلام متقن: کلام محکم و متقن را انسان مؤدب بیان میکند یعنی انسان با ایمان به آنچه میگوید مطمئن است و گفتار خود را میآزماید تا مایهی لغو و فساد نباشد.
چنانکه قرآن کریم به مؤمنان دستور میدهد:« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا»؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید تقوای الهی پیشهکنید و سخن حق بگویید(احزاب/۷۰). بزرگان میفرمایند: محکم گفتن یعنی مطلبی را ظریفانه بیانکردن ( رک.جوادی آملی، ادب توحیدی انبیاء)
گاه انسان گفتارش نیک است اما آن را خوب ارائهنمیکند، لذا سخن خوب گفتن چیزی و خوب سخن گفتن چیز دیگری است.
ادب استاد طاهایی خصوصاً در محضر امام رضا(علیهالسّلام) کاملاً مشهود بود. این ادب به حدی بالا و زیبا بود که علیرغم میل باطنی خودشان که نمیخواستند کسی متوجّه حالات ایشان شود اکثر افراد میفهمیدند که شخصیت (بزرگی) به زیارت آمدهاست و او کسی نبود جز استاد طاهایی (رحمهاللهعلیها) ولو اینکه چهرهی ایشان را نمیدیدند.
طبق حدیث نبوی ویژگی دیگر خادمان اهل بیت حیاء ایشان از خداست. این صفت برجسته نیاز به تبیین و توضیح دارد زیرا حقیقت ومنشأ آن میتواند راهگشای بسیار خوبی در این مقوله باشد.
حیا به معنای انقباض و خودداری نفس از زشتیها و ترک آنهاست(مجمع البیان،ج ۵ و ۶،ص ۶۴۶)
در توضیح این تعریف میتوان گفت: حیاء انقباض قلب و نفس در مقابل زشتیها به جهت درک عظمت پروردگار است. قرآن کریم میفرماید: «…إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء…»؛ از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او میترسند (فاطر، آیه۲۸).
بعضی در تعریف حیا گفتهاند تأمل در نعمتها و تأمل در تقصیر، وقتی این دو تأمل و اندیشه برای عقل شخص با بصیرت و آگاه کشف گردد، آن حالتی را که نزد او بهوجود میآید، حیا مینامیم. او خود را در عبادت خداوند و اقدام به شکر و تعظیم (الهی) دچار کوتاهی میبیند و هم چنین همیشه به خاطر ناتوانی در ادای حقوق الهی اظهار عجز میکند.
عالم با حیا میداند که با خدمتش هر چند بزرگ باشد نمیتواند حق (حتی) یکی از نعمتهای خداوند را هر چند کوچک باشد ادا کند بنابراین همیشه عذرخواهِ از درگاه الهی است و حتی در آخرین لحظات عمر به این مسأله اقرار میکند؛ چنانکه استاد طاهایی (رحمهاللهعلیها) در روزهای پایانی عمر خود این شعر را زمزمه میفرمودند که:
«وَفَدْتُ عَلَی الْکَریمِ بِغَیْرِ زادٍ مِنَ الْحَسَناتِ وَ الْقَلْبِ السَّلیمِ»
«بدون زاد و توشهای از کارهای خوب و قلب سلیم بر خدای کریم وارد شدم»
پیامبر اکرم(صلّیاللهعلیهوآله) میفرمایند: «ما کسی را که در خلوت از خدا حیا ندارد به خدمت نمیگیریم». بنابراین انسان در خلوت و حضور خود به حیا نیاز دارد.
پیامبر اکرم(صلّیاللهعلیهوآله) میفرمایند: «مَن لَم یَستَحی مِنَ الله فی العَلانیه لَم یستحی مِن الله فِی السِّر»؛ کسی که در آشکار از خدا شرم نکند، در نهان نیز از او شرم نمیکند.
رسول الله(صلّیاللهعلیهوآله) میفرمایند: «أمّا الحَیاءُ فَیَتَشَعَّبُ مِنهُ اللِّینُ و الرَّأفَهُ وَ المُراقِبَهُ لِلهِ فی السِّرِّ وَ العَلانِیَهِ وَ السَّلامَهُ وَ اجتِنابُ الشَّرِّ وَ البَشاشَهُ وَ السَّماحَهُ وَ الظَفَرُ وَ حُسنُ الثَناءِ عَلَى المَرءِ فی النّاسِ، فَهذا ما أصابَ العاقِلَ بِالحَیاءِ فَطوبى لِمَن قَبِلَ نَصیحَهَ اللهِ وَ خافَ فَضیحَتَهُ»؛ اما آنچه از حیا منشعب میشود: نرمش و مهربانی و در نظر داشتن خدا در آشکار و نهان، سلامت نفس، دوریکردن از بدی، خوشرویی، گذشت و بخشندگی، موفقیت و خوشنامی در میان مردم است. اینها فوایدی است که خردمند از حیا میبرد پس خوشا به حال کسی که نصیحت خدا را بپذیرد و از رسواگری او بترسد. بر طبق حدیث فوق شعبههای حیا عبارتند از:
۱. اللین و الرأفه: نرمش و مهربانی
«لین» یعنی نرمی و ضدّ خشونت است که دربارهی اجسام به کار میرود و سپس دربارهی اخلاق و سایر معانی به طور استعاری به کار میرود. میگویند: فلانی اخلاقش ملایم و نرم است. عطوفت و نرمخویی، تحمل سختیها و مداراکردن با مردم رحمت ویژهی الهی است و در رفتار رسول اکرم (صلّیاللهعلیهوآله) مشهود است. چنانکه قرآن میفرماید:
«فَبِمَا رَحْمَهٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ»؛ به برکت رحمت الهی در برابر آنان نرم و مهربان شدی و اگر خشن و سنگدل بودی از اطراف تو پراکنده میشدند (آل عمران/۱۵۹). با توجه به آیهی فوق رأفت و مهربانی بزرگان جامعه سهم تعیین کنندهای در جذب حداکثری افراد دارد.
علمای ربانی و خادمان ویژهی اهل بیت(علیهمالسلام) این وصف را به خوبی سرمشق و الگوی خود قرار دادهاند. قرآن کریم (قول لین) را وسیله و ابزاری برای رویارویی با فرعون و مستکبران میداند و میفرماید: «فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا…»؛ به نرمی با او (فرعون) سخن بگویید (طه/۴۴).
همهی اطرافیان استاد معظّمه این ویژگی برجستهی ایشان را با خاطرات ناب در ذهن دارند. یکی از استادان از ایشان اینگونه یاد میکند: آزمون داخلی ورودی مکتب نرجس در ساعت مقرّر شروع شده بود. دختر جوانی چند دقیقه دیر وارد شد مسئولین از ورود او ممانعت نمودند. آن فرد با چشم گریان به محضر استاد آمد و علّت دیرآمدن خود را بازگو نمود. استاد طاهایی(رحمهاللهعلیها) مانند همیشه با آرامش خاصی به حرفهایش گوش دادند و با یک تبسم فرمودند: به او اجازهی ورود به امتحان بدهید. از این برخوردها در زندگی ایشان بسیار به چشم میخورد که تجلی اخلاق اجداد طاهرینشان بود. در واقع رئوف بودن یکی از مزیتهای خاص آن بزرگوار بود که لطف و مهربانی ویژهای نسبت به همگان داشتند به طوری که همه فکر میکردند محبوبترین فرد نزد استاد هستند.
۲. والمراقبه لله فی السر و العلانیه
انسانی که مراقبه دارد در جمیع حالات خود به یاد دارد که خداوند سبحان از حال او آگاه است؛ پس از معصیت پروردگار و ترک اطاعت الهی شرم میکند و در هر لحظه منتظر رحمت پروردگار خویش است.
استاد طاهایی(رحمهاللهعلیها) بر مراقبه تأکید داشتند و در سلسله درسهای خود مسیر سالکان الی الله را با اهمیّت خاصّی بیان میفرمودند.
چناکه در بحثی از درس اخلاق خود فرمودهاند:
«علی(علیهالسّلام) میفرمایند: «یَنْبَغِی أَنْ یَکُونَ الرَّجُلُ مُهَیْمِناً عَلَی نَفْسِهِ مُرَاقِباً قَلْبَهُ حَافِظاً لِسَانَه»؛ سزاوار است که انسان بر خویش اشراف داشته باشد و همیشه نگهدار قلب و زبان خویشتن باشد (غررالحکم، ج۲، ص۴۶۴) .
در این روایت امام (علیهالسلام) پس از تأکید بر مراقبه به مسألهی حفظ زبان اشارهمینمایند. علمای علم اخلاق گناهان زبان را بیشتر از گناهان تمام اعضای بدن ذکر کردهاند؛ زیرا گاهی انسان با یک کلمه حرف از مسافت بسیار بلندی که رفته پرت میشود به طوریکه دیگر نمیتواند از جا برخیزد. همیشه مراقب باشیم زیرا اگر انسان برای خدا مراقب عمل، سخن و نیّتش که از همه مهمتر است باشد، در امر مراقبه میتواند آن قدر بالا برود که به مقام قرب الهی برسد؛ وقتی که به مقام قرب رسید جریان عکس میشود (یعنی) خدا مراقب بنده میگردد. در یکی از خطبههای علی(علیهالسّلام) آمده است: ای بندگان خدا! بر حذر باشید از روزی که اعمال شما مورد بررسی قرارگیرد و لغزشکه تنشها در آن فراوان است. روزی که کودکان از ناراحتی آن پیر میشوند. ای بندگان خدا! بدانید که مراقبتهایی از خودتان و دیدهبانانی از اعضای پیکرتان ناظر شما هستند».
استاد معظّمه(رحمه الله علیها) علاوه بر تبیین مباحث نظری به طهارت عملی نیز بسیار توجه داشتتند و این مرام را به شاگردان خود نیز تعلیم میدادند، زیرا معتقد بودند قوام دین به عالم سخنگویی است که خودش به سخنش عمل کند. (الخصال، ص۱۹۷)
۳. والسلامه: سلم و سلامت یعنی از بیماری ظاهری و باطنی مصون بودن، امام سجاد(علیهالسّلام) تقاضا مینمایند: «وَ السَّلامَه فی دینی وَ بَدَنی».
قرآن کریم اهمیت خاصی به سلامت قلب میدهد و میفرماید: «إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ»؛ مگر کسی که با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید (شعراء/ ۸۹).
استاد طاهایی(رحمهاللهعلیها) درباره قلب سلیم میفرمودند:«سلیم از سلامت میآید یعنی قلبی که از هرگونه بیماری و انحرافات اخلاقی دور است، قلب ما هم وقتی میتواند سلامت باشد و محصول مطلوب خود را بدهد که از خار و خاشاک اخلاقی وکرم ریزههای شرک و کفر و ریا و حسد و عُجب و لجبازی و دشمنی و تمام رذایلی که ریشهی ایمان را نابود میکند و از بین میبرد پاک شدهباشد، سنگ ریزه در آن نباشد و باران حکمت بر این قلب ببارد و نور هدایت پروردگار بر این قلب بتابد و حجاب نداشته باشد. آنجاست که این قلب میتواند به شما محصول دهد و این، قلب سلامت است.
در روایتی از امام صادق(علیهالسّلام) میخوانیم؛ «القَلبُ السَّلیم هُوَ الْقَلْبُ الَّذِى سَلِمَ مِنْ حُبِّ الدُّنْیا»؛ قلب سلیم قلبی است که از حب دنیا سالم مانده باشد.
و در حدیثی دیگر در سلسله مباحث استاد آمدهاست که امام صادق(علیهالسّلام) میفرمایند: «الْقَلْبُ السَّلِیمُ الَّذِی یلْقَی رَبَّهُ وَ لَیسَ فِیهِ أَحَدٌ سِوَاهُ»؛ قلب سلیم قلبی است که خدا را ملاقات کند در حالی که غیر از او درآن قلب سلیم نباشد (الکافی، ج۲، ص۱۶).
قلب باید خالص و فقط برای خدا باشد و مراد ازخالی بودن قلب، دور بودن از هر مرض و غرض و پاکبودن آن از شهوات و خواستههای نفسانی و انحرافات و خالی بودن از تعلّق به غیر خداست.
خواهر عزیزم! وقتی که بنده تأیید الهی را پیدا میکند خدای متعال این قلب را از آلودگی پاک میکند و به عالم ملکوت وصل میشود، قلب او به سبب عبادات، از کارهای شبههناک و آلودگی شهوات نفسانی پاک شد محبتش نسبت به ذات پروردگار بیشتر میشود و هر چه محبت به خدا زیاد شد، محبت غیر خدا از دل او خارج میشود و در نتیجه تمام قوا و اعضا و جوارح او همه مطیع و فرمانبردار پروردگار میشوند و تمام گفتار و اعمال و اذکارش یک پارچه خدایی میشود.»
گفتنی است که بین سلامت نفس و اخلاص و توفیق، رابطهی بسیار عجیبی وجود دارد چنانکه در جملهای از حدیث اعراب قلب در بیان امام صادق(علیهالسّلام) آمدهاست: «سَلامَهُ النّفسِ وَالاخلاصُ فى الطّاعَهِ بِالتّوفِیقِ» ؛ هر که به توفیق الهی سلامت نفس دارد، فعل و عملش محض از برای خداست و مشوب با غراض فساده نیست (مصباح الشریعه، ص۳۲).
۴. اجتناب الشر
شر در مقابل خیر به معنای چیزی است که مردم به آن بیرغبتند و به معنای سوء فساد و ظلم است. مجمع البحرین، عرب «جنبه الشر» را وقتی میگوید که شخص، بدی را از خود دور ساخته باشد. یکی از بلاهای بزرگ اجتماعی و فردی این است که انسانها بر اثر سوء تشخیص خود همانگونه که برای نیکی تلاش میکنند به دنبال شر و بدی میروند چنانکه قرآن میفرماید: «وَیَدْعُ الإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءهُ بِالْخَیْرِ...»؛ انسان بدیها را طلب میکند آنگونه که نیکیها را میطلبد (اسراء/۱۱).
با اینکه قرآن کریم تصحیح مینماید که الهام تکوینی خیر و شر به انسان از سوی خداوند صورت گرفتهاست «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» (شمس/ ۸). و به طور مسلّم شناخت بدیها و پلیدیها برای همهی افراد ضروری است؛ زیرا با آگاهی و معرفت در این زمینه راههای گریز از آنها را مییابند.
مسئولیت مهم عالمان ربّانی دادن آگاهی و معرفت نسبت به دوری گزیدن از اعمال زشت است به طور کلّی مواعظ انسان دارای دو رکن اساسی است. دعوت به خیر و خوبی و دوری گزیدن از شر و بدی. آنان نه تنها جامعه و افراد را به این سمت سوق میدهند که خود با پرهیز از آن الگو و اسوه میشوند زیرا به خوبی میدانند و به همگان میگویند؛ «وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ» (زلزال/ ۸) و از این نمونه که خداوند بارها خشم خود را از بیانهای مختلف اعلام نموده فراوان است.
پیامبر اکرم(صلّیاللهعلیهوآله) میفرمایند: «الْعَالِمُ الَّذِی عَقَلَ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فَعَمِلَ بِطَاعَتِهِ وَاجْتَنَبَ سَخَطَهُ»؛ عالم کسی است که خدا را دریابد پس به طاعت او عمل نماید و از خشم او اجتناب کند، حیای انسان از خدا دوریکردن از بدیها را ایجاد میکند.
استاد طاهایی (رحمهاللهعلیها) در واقع مصداق این وصف برجسته از عبادالرحمن هستند که میفرمایند: «…وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا» (فرقان/۷۲).
ایشان در تفسیر این آیهی شریفه میفرمایند: بندگان خدای رحمان هدف معقول و مفیدی دارند و عمر خود را صرف امور بیهوده نمیکنند شرکت در مجالس باطل و گناه اضافه بر امضاء گناه، مقدمهی آلودگی قلب و روح است، هدف آنها در زندگی مثبت است و اگر کارهای زشت در مسیر زندگیشان قرارگیرد؛ چنان بزرگوارانه از کنار آن میگذرند که هرگز رنگ نمیپذیرند. (استاد طاهایی، ص۵۷)
۵. والبشاشه: خوشرویی
یکی دیگر از شعبههای حیا «بشاش بودن» است. مجمع البحرین در ذیل لغت «البشاشه» مینویسد: «طَلاقَه الوُجوه وَ حُسنُ اللِّقاء» (خوشرویی و خوش برخوردی)
اظهار محبت و دلسوزی زمانی حاصل میشود که بشاشت و خوشرویی در هنگام ملاقات و خوشحالی از دیدن کسی باشد. قرآن کریم میفرماید: « وَإِذَا حُیِّیْتُم بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا »؛ هنگامی که کسی به شما تحیت گوید پاسخ آن را به طور بهتری دهید.(نساء/۸۶)
از اهداف توصیهی خداوند رحمان به پاسخگویی بهتر در برابر درود و تحیت (فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا) در برابر تحیت دیگران میتواند ایجاد روابط عاطفی و اخلاقی در جامعه باشد.
یکی از مصادیق (فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا) خوش برخوردی و استقبال نیکو است که عرصهی جلوهی آن در خانواده با دوستان و عموم مخاطبان است.
برخورد خوش ایشان با همسر و علاقه و مهربانیایی که در زوایای زندگی ایشان و خانواده کوچکشان انعکاس داشت که در اینجا مجالی برای پرداختن به آن نیست و علاقهمندان را به کتاب در «روشنای خاموشی» (زندگی نامهی استاد طاهایی (رحمهاللهعلیها) ارجاع میدهیم.
اما خوشرویی ایشان در برخورد با دوستان و عموم افراد نمودهای بسیار زیبایی داشت از جمله در مهمانیهای ایشان
استاد با فضیلت هر گاه مهمانی به منزلشان میآمد یا مهمانی را با خود به خانه میبردند آن قدر همراه با غذا و پذیرایی خود لطف و مرحمت و برخورد خوش نشان میدادند که حتی سادهترین غذاها در منزل ایشان، خوشطعمترین و گواراترین غذاها بود.
استقبال و بدرقهی آن بزرگوار بسیار صمیمی بود به طوری که مهمان فکر میکرد نزدیکترین فرد خانوادهی ایشان است و راحت و آرام چند ساعت و حتی چند روز را در منزل استاد میگذراند. ایشان چندین بار با خوشرویی تمام مهمانان را خوشآمد میگفتند و گاهی با یک جملهی (همگی خوش آمدید) و تبسمی زیبا همه را اکرام مینمودند. فرزانگانی نظیر ایشان که جلوههای رفتاری عبادالرحمن را به ظهور و بروز رساندهاند، در واقع مظهر اسم«الرحمن» هستند و نسبت به تمام خلق خدا مهربانی و ترحم دارند و هیچکس را از مهربانی خود بینصیب نمیکنند و نظری به خوبی یا بدی او ندارند. آنان کسانی هستند که به روی زمین به طمأنینه و سکینه و وقار راه میروند، شرّشان به کسی نمیرسد و متکبّر نیستند؛ بلکه خاضع و فروتن بوده اگر هم از کسی بدی ببینند به خوبی جبران میکنند و چون طرف گفتگوی آنان نادان بوده و کلمات زشت و ناهمواری از آنها بشنوند در مقابل با گفتار سلم و سلامتی جواب میدهند ( وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا ) (فرقان/۶۳ )یعنی در پاسخ نادان به خوشرویی با آنها گفتگو میکنند (رک. تفسیر خسروی، ج۶، ص۲۴۱)شاید بتوان گفت: یکی از رازهای علاقهمندی استاد طاهایی (رحمهاللهعلیها) نهادینه کردن اوصاف عبادالرحمن در وجودخود و بروز و ظهور آن بوده است.
۶. السماحه(گذشت و بخشندگی)
دیگر از شعبههای حیا گذشت و بخشندگی (السماحه) است. در حدیث آمده است: «السماحه البذل فی العسر و الیسر؛ بخشندگی در همهی حالات»
در بیان دیگری آمده است:«فما السماحه قال: اجابه السائل و بذل النائل»(مستدرکالوسایل،ج۷ص۱۷) رأفت و مهربانی نسبت به درخواست کننده است.
امام علی (علیهالسّلام) در نامه خود به مالک اشتر ضمن بیان اوصاف فرماندهان لایق میفرمایند: «به سراغ کسانی برو که دارای شخصیت و اصالت خانوادگی بوده و دارای برازندگی و شجاعت و سخاوت و کرم باشند؛ ثم اهل النجده و الشجاعه و السخاء والسماحه»سماحه به معنای سعه صدر و بزرگواری (رک. پیام امام امیرالمؤمنین)
ائمهی هدی (علیهمالسلام) سفارشهای فراوانی به بزرگواری و عفو و گذشت مینمایند، امام سجاد(علیهالسلام) در دعای مکارمالاخلاق میفرمایند:«اغضنی عن السیئه»پروردگارا کمکم کن که به دیده اغماض به بدیها نظر کنم و از بدیهای دیگران چشمپوشی کنم آنچه را میبینم خوبی و نیکی باشد.
استاد طاهایی (رحمهالله علیها) میفرمایند: چشمپوشی از سیّئه دارای اثر مفید روانی و اجتماعی است چشمپوشی از سیّئه نیز میتواند زمینهی کرامت خلق شود و آدمی به سجیهی عفو و اغماض گرایش پیداکند. اگر چشمپوشی نشود، چه بسا پیگیری از یک سیئه منشاء سیئات بسیار و سبب مشاجره و اختلاف گردد که در بعضی از مواقع به مفاسد ندامتبار و غیرقابل جبران کشیده میشود. (استاد طاهایی، سیری در دعای مکارمالاخلاق امام سجاد (ع)، ج۱، ص۱۷۸)
در توصیف سخاوت بزرگمنشانه استاد طاهایی(رحمهالله علیها) همین بس که ایشان پلکان ترقی شاگردان خود بودند و در حدیثی از پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآله) آمده است:
سخیترین سخاوتمندان خداست و من سخیترین فرزندان آدم هستم و پس از من سخیترین کسی است که علمی بیاموزد و آن را در میان مردم منتشر سازد و در قیامت چنین شخصی مانند یک امت محشور میگردد. (ترجمه ارشاد القلوب دیلمی، ص۵۳)
ایشان در توصیهای دیگر میفرمایند: «یک مؤمن به موازات عقیده و ایمان و عبادتش، از نظر اخلاقی هم باید پیش برود. سفارش امام عسگری (علیهالسلام) به گذشت و فرو خوردن خشم نیز در همین راستاست؛ زیرا عفو و اغماض از صفات برجستهی متقین است. متأسفانه در عصر حاضر شاهد آن هستیم که گاه افرادی اگر کوچکترین خطایی از دیگران ببینند تا عمر دارند فراموش نمیکنند و کینهی آن را به دل میگیرند که همین مسأله باعث از دست دادن بسیاری از کرامات آدمی میگردد. (استاد طاهایی، درسهایی از محضر امام حسن عسگری (ع)، ص۵۰ و ۵۱)
۷- الظفر (پیروزی)
یکی از اوصاف برجستهی خادمان ویژهی اهل بیت (علیهمالسلام) که برخاسته از حیای ایشان است، پیروزی است از فرمودههای اهل بیت(علیهمالسلام) به دست میآوریم که بخشش و گذشت زکات پیروزی است چنانچه امام امیرالمؤمنین (علیهمالسلام) میفرمایند:« العفو زکات الظفر» (قصار/۲۱۱) به یقین هر موهبتی که از سوی خدا به انسان داده میشود زکاتی دارد یعنی بهرهای از آن باید به دیگران برسد. پیروزی نیز موهبت بزرگی است و بهرهای که از آن به دیگران میرسد عفو است (پیام امیرالمؤمنین، مکارم شیرازی، ج۱۳، ص۶۲۱)
یکی از سؤالهای مهم دنیای امروز این است که رمز پیروزی و موفقیت در چیست؟
پاسخ آن را در کلام امیرالمؤمنین علی(علیهمالسلام)اینگونه مییابیم:« اَلظَّفَرُ بِالحَزمِ والحَزمُ بِإجالَهِ الرَّأیِ» (حکمت/۴۸) پیروزی در گرو تدبیر است، حزم و دوراندیشی در گرو به کار گرفتن فکر.
یکی از مهمترین عوامل پیروزی دوراندیشی و مطالعهی عواقب کار است، زیرا افراد سطحینگر که گرفتار روزمرگی هستند در برابر حوادث پیشبینی نشده به زودی به زانو در میآیند و رشته کار از دستشان بیرون میرود و شکست میخوردند.
استاد طاهایی(رحمهالله علیها) با دوراندیشی بسیار عجیبی تمام فراز و نشیبهای روزگار را در طی نیم قرن فعالیت فرهنگی با پیروزی پشت سر نهادند.
در سالهای خفقان رژیم طاغوتی و دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی دوراندیشی و بصیرت و ژرفنگری ایشان باعث تداوم راه تعلیم و تربیت گردید (ر.ک روشنای خاموشی، ص۳۶-۵۸)
پس امام علی – علیهالسلام – در ادامه میفرماید: حزم و دوراندیشی در گرو به کار گرفتن فکر است (بِإجالَهِ الرَّأیِ)
«اجاله» به معنای جولان دادن و«رأی» به معنای فکر است و منظور از جولان دادن فکر این است که انسان همچون اسب سواری که در تمام اطراف میدان نبرد، قبل از شروع میتازد تا از نقاط ضعف و قوت با خبر شود، باید در مسائل مهم نیز چنین کند؛ تمام جوانب یک مسأله را از خوب و بد بدون اغماض بررسیکند تا بتواند تصمیم صحیح بگیرد.
به یقین حزم و دوراندیشی ایجاب میکند که انسان افزون بر استفاده از فکر خویش، از افکار دیگران نیز بهره بگیرد (پیام امام، ج۱۲، ص۳۱۶)
یکی از صفات بارز و برجستهی ایشان مشورتگرفتن از صاحبنظران و بزرگان بود.
در مورد یار صمیمی خود استاد اعتمادی (رحمهالله علیها) میفرمایند: این خانم اعتمادی انصافاً در این زمینهها حق زیادی به گردن ما دارد، ایشان یار خوبی بود برایم در ایام تنهایی من همیشه میآمدند و در همهی کارها با ایشان مشورت میکردیم (در روشنای خاموشی، ص۳۳)
استاد معتقد بودند، موفقیت و پیروزی در برنامههای گوناگون زندگی، بر اساس پایداری و ثبات قدم است؛ انسان هدفدار برای رسیدن به مقاصد و آرمانهای خویش باید استقامت و پایداری داشته باشد. (استاد طاهایی(رحمهالله علیها) سیری در زیارت عاشورا، ص۱۴۷)
۸- حسنالثناء (نام نیک)
یکی از برجستهترین دعاهای انبیاء الهی نظیر ابراهیم خلیل الرحمان (علیهالسلام) بر جا ماندن نام نیک است. قرآن دعای این قهرمان توحید را اینگونه میفرماید:« وَاجْعَل لِّی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ » برای من در میان امتهای آینده ذکر خیر قرار ده (شعراء/۱۸۴)
یعنی آن چنان کن که یاد من در خاطرهها بماند و خط و برنامه من در میان آیندگان ادامه یابد، من پایهگذار مکتبی باشم که به وسیلهی آن راه تو را بیاموزند و در خط تو حرکت کنند. خداوند این دعای ابراهیم (علیهالسلام) را نیز به اجابت رساند. (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۵، ص۲۶۲)
امام علی (علیهالسلام) در انتهای نامهی مالک اشتر یکی از توفیقات را یادگار نیک میشمارد و میفرمایند:«انا اسال الله … ان یوفقنی و ایاک… مع حسنالثناء فی العباد و جمیل الاثر فی البلاد» (نامه/۵۳ و فراز۱۵۶)من از خداوند با آن رحمت وسیع و قدرت عظیمی که بر اعطای تمام هر خواستهای دارد مسئلت دارم که من و تو را موفق بدارد تا رضای او را جلب کنیم. از طریق انجام کارهایی که ما را نزد او و خلقش معذور میدارد توأم با مدح و نام نیک در میان بندگان و آثار خوب در تمام شهرها.
ممکن است بعضی چنین پندارند که تقاضای حسن ثنای مردم و به نیکی یاد کردن با خلوص نیت سازگار نیست در پاسخ میگوئیم مؤمنان مخلص حسن ثنای مردم را از این رو میطلبند که سبب دعای آنها برای غفران و پاداش الهی و ترفیع درجه گردد. (ر.ک پیام امام امیرالمؤمنین علیهالسلام، ج۱۱، ص۱۰۵)
به طور مسلم نام نیک استاد و آوازه خدمات جهانی ایشان بر هیچکس پوشیده نیست؛ آقای دکتر افروز در دیدار خود با استاد طاهایی(رحمهالله علیها) میگوید: «خانم من در سفر به کشورهای آسیای جنوب شرقی در بازدید از برخی مراکز فرهنگی شاگردان شما را دیدم که چه قدر قوی دارند کار میکنند و به قدری عالی و ورزیدهاند و توانستهاند در دل مردم نفوذ کنند که گفتنی نیست.» (در روشنای خاموشی، ص۷۳)
این نام نیک به یقین همچنان ادامه خواهد یافت و گسترهی خدمات این بانوی فضیلت همانطور که مقام معظم رهبری در پیام تسلیت خود اشاره فرمودند تداوم مییابد.
مقام عظمای ولایت در پیام تسلیت خود به سبب ارتحال ملکوتی استاد فرزانه اینگونه مرقوم داشتند: «درگذشت بانوی فاضله و خدمتگزار سیده حاجیه خانم طاهایی (رحمهالله علیها) را به خاندان گرامی و شاگردان ایشان تسلیت میگویم، این بانوی بزرگوار در مدت نزدیک به نیم قرن با خدمات ارزشمندی کهدر تعلیم و تربیت بانوان و گسترش معارف اسلامی تقدیم داشته و با تأسیس مرکز علمی و فرهنگی (مکتب نرجس) کانون با ارزشی ایجاد نمود که امید است از این پس نیز به خدمات خود ادامه دهد، علو درجات و حشر با اجداد طاهرینش را برای آن بانوی خدمتگزار مسألت مینمایم.»