تا چند باشیم از بی نصیبان؟/نسرین هژبری
روزها از پی یکدیگر میآیند و در گذر لحظهها بندگان خدا انتخاب می کنند و انتخاب میشوند. عدّهای حسینی میشوند و شهادت را برمیگزینند. گروهی با نیرنگهای معاویه خو میگیرند و شرع را با قانون خود تفسیر میکنند و برخی سرگردان و حیران در پی حق هستند و به فضل خدا امیدوار.
حقّ و باطل همواره بر افراد ساده و عامی مشتبه میشود. در هر دورانی گروهی در این گرداب دلواپسی غرق میشوند. یگانه نسخهای که خداوند برای درمان این درد پیچیده، چنگ زدن به ریسمان الهی است. آنجا که میفرماید: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا» (آلعمران/۱۰۳).
برخی از علمای اهل سنّت فرمودهاند: مراد از حبلالله، ولایت علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) است (حاکم حسکانی، ۱۶۹/۱). شافعی، امام شافعیان در ابیاتی که در این خصوص سروده تصریح میکند که “حبل الهی“ ولای اهلبیت است:
و لما رأیت الناس قد ذهبت بهم مذاهبهم فی ابحر الغی و الجهل
رکبت علی اسم الله فی سفن النجا وهم اهل بیت المصطفی خاتم الرسل
و امسَکت حبلَ الله و هو ولاوهم کما قد اُمرنا بِالتمسّک بالحبل (حضرمی، ۲۴)
«آنگاه که دیدم مذاهب مردم آنها را در دریای گمراهی و جهل فروبرده است با نام خدا بر کشتیهای نجات که اهلبیت (علیهمالسّلام) پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هستند، نشستم و به حبلالله که ولای اهلبیت است چنگ زدم، چرا که ما به تمسّک به “حبلالله“ امر شدهایم».
ما این سخن حقّ شاعر را میپذیریم و در این نوشتار کوتاه برآنیم تا چگونگی انتخاب حق را با تأسّی به مسلک پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و وصی بر حقّش علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) در دو محور زندگی فردی و اجتماعی آن بزرگوار بررسی کنیم که هر که بر ولایتش چنگ زند، جز فلاح و رستگاری نصیبش نیست.
انتخاب های حضرت علی (علیهالسّلام) در زندگی فردی
۱– انتخاب اوّل علی (علیهالسّلام)، لبّیک به خدای پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در واقعه ی “یومالدار“ بود؛ آنگاه که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) تا سه بار از حاضرین طلب یار و یاور کرد و جز علی (علیهالسّلام) کسی پاسخش را نداد. علی (علیهالسّلام) بین حقّ محض و باطل محض بدون هیچ تردیدی حق را برگزید.
ابتدا باید توجّه داشت که تشخیص حق به صفای باطن نیاز دارد و اوّلین گام در رسیدن به این تشخیص، “حقطلبی“ است. اگر بندهای طالب حق و یقین باشد خدا یاریش میدهد و حساب او را از نادانان جدا میکند؛ چنان که خود فرموده است: «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ» و ایمانی که به دنبال این یقین در نفس پدید میآید “فرقان“ او میشود و از صف فاسقان که حق را گم کردند، جدا میشود.
در سوره ی سجده آیه ی ۱۸ آمده است: «أَفَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُون» آیا کسی که با ایمان باشد همچون کسی است که فاسق است؟
جالب است بدانید که طبرسی در تفسیر خود از عطاء بن سیّار چنین نقل میکند: «میان ولیدبنعقبه بنابیمعیط و علی (علیهالسّلام) گفتوگویی درگرفت. ولید گفت: زبان من از تو بازتر و روانتر است (از تو سخنورترم) و نیزهام از تو تیزتر است و در عقب نشاندن لشکر دشمن تواناترم» و علی (علیهالسّلام) گفت: «ساکت شو که تو فردی فاسق هستی» در این هنگام خداوند این آیه را نازل کرد.
از این گفتگو و فحوای آیه چنین برمیآید که ثمرهی حقطلبی و رسیدن به یقین، ایمان است و ثمرهی ایمان، ایجاد ملکهای در نفس انسان است که بدون هیچ تردیدی در برخورد با باطل، آن را میشناسد.
گام دوم، پرهیز از لجاجت و دشمنی ورزی و استکبار است. اوّلین کسی که عناد ورزید و با تکبّر ورزیدن در صف مغضوبین قرار گرفت شیطان بود. او مصداق این آیه شد: «وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا…»؛ حق را شناخت و لجاجت ورزید (نمل/۱۴).
و در نهایت گام سوم، پرهیز از حبّ و بغض بیدلیل است که چشم سر را کور میکند و چشم دل را مملو از خشم و نفرت. تعصّب بیجای قریش در ابتدای بعثت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آنان را از پذیرش نبوّت رسول خدا بازداشت چنان که آنها را نیز از دریافت حق محروم کرد. ملاک دوستی و دشمنی مؤمن، قرآن است. با قرآن زندگی میکند و با قرآن میمیرد. محبّت خداوند در دل مؤمن جای نمیگیرد مگر اینکه دل را از محبّت غیر خالی کند: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا»؛ کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کنند خداوند رحمان محبّتی برای آنان در دلها قرار میدهد.
ابواسحاق ثعلبی در کتاب تفسیرش (ثعلبی، ورقه۱۹، سوره مریم/۹۶) با ذکر سند از براءبنعازب نقل میکند: «پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به علی (علیهالسّلام) فرمودند: «ای علی! بگو: خداوندا برای من در پیشگاهت عهدی قرار ده و محبّت مرا در دل مؤمنان قرار ده» پس از این دعا خداوند آیه ی فوق را ذکر کرده و دعای امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) را استجابت نمود.
محبّالدین طبری (طبری، ۲۰۷:۲، ۷۳/۱۵) از طریق حافظسلفی از ابنحنفیه درباره ی آیه نقل میکند: «در قلب هر فرد مؤمنی به یقین محبّت و دوستی علی و اهلبیت او وجود دارد». بنابراین محبّت علی و اهلبیت پیامبر فصلالخطاب حبّ و بغضهاست. اگر دل به ولایش بستیم حق چونان مهر تابان بر دلهایمان میتابد.
۲– انتخاب دوم علی (علیهالسّلام) نجات پیامبر در لیلهالمبیت بود. ابنابیالحدید معتزلی در شرح نهجالبلاغه از ابوجعفر حسکانی چنین نقل میکند: «حدیث لیله المبیت به تواتر ثابت شده و جز دیوانه یا کسی که با مسلمین نشست و برخاست ندارد آن را انکار نمیکند». همه ی مفسران قرآن روایت کردهاند که آیه ی کریمه ی «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ …» (بقره/۲۰۷) در شأن علی و خوابیدن او در بستر پیامبر در آن شب نازل شده است.
بیان آیه این است که حق را با خون خود یاری کنید، چنانکه اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) چنین کردند، همانگونه که فرزند علی (علیهالسّلام) در کربلا فرمود: «اگر دین جدّم جز با خون من پابرجا نمیماند پس ای شمشیرها مرا دریابید». چگونه انسان خاکی به مقامی میرسد که عزیزترین سرمایهاش را در طبق اخلاص گذاشته و تقدیم جانان میکند؟ آیا جز این است که خاصیت “حق“ کشش و جذبه است؟ حقّی که در سیمای اهلبیت (علیهمالسّلام) متبلور شده است؟ حقّی که در اوّلین برخورد، حرّ بن یزید ریاحی را از قید نفس آزاد ساخت، همام را از خود بیخود و میثم تمار را سخنگوی ولایت کرد، ابوذر را محرم پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و سلمان را از اهلبیت قرار داد؟
همگام با انتخاب علی، پیامبر نیز او را برگزید و فرمود: «گوشت تو گوشت من و خون تو، خون من است و حق با توست» (بیهقی، ۳۱:۱۰، ص۴۴) و فرمود: «هیچ پیامبری نیست مگر این که در امّت خود همانندی دارد و علی همانند من است» (محبّ طبری، ۳/۱۰۸) و در نهایت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از خداوند درخواست نمود تا علی را با پنچ خصلت زینت دهد و خداوند اجابت فرمود: «ای علی دربارهی تو از پروردگار عزّوجل پنج ویژگی خواستم که به من داد. اوّل اینکه زمین از روی من شکافته شود و خاک را از سرم کنار بزنم (در قیامت محشور شوم) و تو با من باشی؛ پس به من عطا کرد. دوم اینکه مرا نزد کفّهی میزان نگاه دارد در حالی که تو با من هستی؛ پس به من عطا نمود. سوم اینکه تو را حامل پرچم من قرار دهد و آن، پرچم بزرگ خداست که رستگارشدگان و نجاتیافتگان به بهشت زیر آن هستند؛ پس به من عطا کرد. چهارم این که تو امّت مرا از حوض من سیراب کنی؛ پس به من عطا نمود؛ پنجم این که تو را کشاننده و رهبریکنندهی امّت من به سوی بهشت قرار دهد. پس به من عطا کرد؛ پس حمد مخصوص خدایی است که با این ویژگی ها بر من منّت نهاد» (خوارزمی، ص۲۹۳، ح۲۸۰).
۳- علی، زهرا (علیهاالسلام) را به همسری برگزید، بزرگ بانویی که خداوند او را صدّیقه و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) امابیها نامیدش. این ازدواج میمون در محضر بهشت، به شهادت و خطبه خوانی جبرئیل و ولایت خداوند صورت گرفت و نثار عروسی این دو بزرگوار برات آزادی امّت پیامبر از جهنّم مقرّر شد.
جابر بن سمره نقل میکند: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «ای مردم این علیبنابیطالب است، شما گمان میکنید من دخترم فاطمه را به ازدواج او درآوردم و همانا بزرگان قریش او را از من خواستگاری کردند و من جواب ندادم، همهی اینها به خاطر این بود که منتظر خبری از آسمان بودم تا اینکه جبرئیل در شب بیستوچهارم ماه رمضان نزد من آمد و گفت: ای محمّد! خداوند بزرگ و بلندمرتبه بر تو سلام میرساند و فرشتگان، روحانیون و کرّوبین را در سرزمینی به نام افتح و در زیر درخت طوبی جمع کرد و فاطمه را به ازدواج علی درآورد و به من فرمان داد پس من عقدکننده بودم و خدای متعال ولی و سرپرست بود» (کنجی شافعی، باب۷۹).
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) دربارهی مهریه ی زهرا فرمود: «ای علی! همانا زمین از آن خداست و به هر یک از بندگانش که بخواهد میسپارد و همانا او به من وحی کرد که فاطمه را در مقابل یک پنجم زمین که مهریهی اوست به ازدواج تو درآورم، پس هر کس در حالی که دشمن شماست بر روی زمین راه برود، این راه رفتن بر روی زمین بر وی حرام است (جوینی، ۹۵/۱، ح۶۴).
در مورد نثار این عقد الهی از بلال بن حمامه نقل شده است: «روزی رسول خدا را در حالی که تبسّم داشت و میخندید و صورتش مانند هالهی دور ماه شاداب بود ملاقات کردیم، عبدالرّحمن بن عوف گفت: ای رسول خدا! این نور چیست؟ فرمود: بشارتی است از جانب پروردگارم دربارهی برادر و پسر عمویم و آن اینکه خدا فاطمه را به ازدواج علی درآورده و به فرشتهی رضوان که خزانهدار بهشت است فرمان داده است پس او درخت طوبی را تکان داد و درخت به تعداد دوستداران اهلبیت رقعههایی را باردار شد و و زیر آن فرشتگانی از نور آفرید و به هر نوشتهای سند و ضمانتنامهای داد و چون قیامت با اهلش برپا میشود، فرشتگان در میان آفریدگان ندا میدهند؛ پس هیچ دوستدار اهلبیت (علیهاالسلام) نمیماند مگر اینکه به وی سندی که در آن آزادی او از آتش است، داده می شود. پس پسرعمو و دخترم آزادکنندگان مردان و زنان امّت من از آتش شدند» (ابن اثیر، ۱/۲۴۲، ش۴۹۲).
کدام قلبی است که با این بشارتها آرام نگیرد و کدام نفسی است که با تمسّک به ولایت علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) مطمئنّه نگردد و همچنان در وادی انتخاب، بر سر دوراهی بماند؟ این احادیث را تقدیم به تمام جوانان شیعه میکنیم تا در دوراهی زندگی سمت سعادت را برگزینند.
انتخابهای علی (علیهالسّلام) در زندگی اجتماعی
انتخاب علی (علیهالسّلام) در زندگی اجتماعی او در طول زمامداری کوتاهش با حقوقی که تحت عنوان “حقوق مردم بر زمامدار و حقوق زمامدار بر مردم” در نهجالبلاغه بر شمرده است، تبیین میشود.
آن حضرت در خطبه ی ۱۳۶ میفرماید: «انی اریدکم لله»؛ من شما را برای خدا میخواهم.
در نظر علی مردم نشانهها و جلوهگاه مشیت الهی هستند. خواستههای مردم حقجو، نشان از ارادهی خداوندی دارد. از این رو آن بزرگوار خواستههای معقول زندگی مادّی و معنوی مردم را همواره مدّنظر داشت و لحظهای در برآوردن آن حاجات کوتاهی نکرد. او برای مردم چیزهایی را برگزید که یک زمامدار عادل باید برگزیند. از دیدگاه وی حقوق مردم بر زمامدار عبارتست از:
۱- خیرخواهی و خیراندیشی برای مردم:
در نامهی ۴۵ نهجالبلاغه خطاب به عثمان بن حنیف آمده است: «هیهات اگر هوای من، بر من پیروز شود و حرص و آز من به گزینش خوراکها وادارم سازد در حالی که ممکن است در حجاز و یمامه کسی باشد که طمعی در یک قرص نان داشته و سیری را به یاد نداشته باشد». کسی که درد یک فرد را در دورترین قلمرو نفوذی خود میداند و خوشی او را خوشی خویشتن میخواند، جز خیرخواهی و خیراندیشی دربارهی افراد اجتماع به ذهنش خطور نمیکند.
۲- تنظیم مسائل اقتصادی مردم:
اسلام دینی واقعبین و مطابق فطرت انسانهاست. چنین دینی هرگز به مسائل اقتصادی و مادّی مردم بیاعتنا نبوده و همواره مردم را بر کسب و کار حلال و تأمین معاش ترغیب مینماید.
منابع معتبر اسلامی (قرآن، عقل و احادیث معتبر) اهمّیت زندگی مادّی و بهبود اقتصاد جامعه را به اندازهای مورد تأیید قرار داده که اگر کسی برای مطالعه در اسلامشناسی، نخست به شناخت مسائل و اصول اقتصادی اسلام وارد شود گمان میکند که اسلام یک دین اقتصادی محض است.
بدون تنظیم مالکیت به عنوان وسیلهی زندگی در اجتماع و بدون تفسیر ماهیت و توجیه صحیح پول و بدون تأمین خوراک و پوشاک و مسکن و دارو و … چه اخلاق و معنویتی و کدامین عبادت و اعتلای روحی را از انسانها میتوان توقّع داشت؟ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: «خداوندا! نان ما را مبارک گردان (ما را موفّق به تنظیم مسائل اقتصادی بفرما) زیرا اگر نان نباشد نه نماز خواهیم خواند و نه روزه خواهیم گرفت و نه سایر واجبات را ادا خواهیم کرد» علی (علیهالسّلام) پرچمدار چنین مکتبی است.
علی (علیهالسّلام) در دستورالعملی، اخلاق اجتماعی کارگزاران اقتصادی را چنین بیان مینماید: «با ترس از خدایی که یکتاست و همتایی ندارد حرکت کن، سر راه خود هیچ مسلمانی را نترسان، یا با زور از زمین او نگذر و افزونتر از حقوق الهی از او مگیر. هرگاه به آبادی رسیدی در کنار آب فرود آی و وارد خانهی کسی مشو، سپس با آرامش و وقار به سوی آنان حرکت کن تا در میانشان قرار گیری به آنها سلام کن و در سلام و تعارف و مهربانی کوتاهی نکن. سپس بگو: «ای بندگان خدا! مرا ولی خدا و جانشین او به سوی شما فرستاده تا حقّ خدا را که در اموال شماست تحویل گیرم، آیا در اموال شما حقّی هست که به نمایندهی او بپردازید؟»
در رابطه با عدم افراط و تفریط در امر دنیا میفرماید: «مردم دنیا دو دستهاند: یک دسته در بازار دنیا خود را میفروشند و پول فروختن خودشان را میگیرند و دستهی دوم، مردمی هستند که در دنیا خود را میخرند و آزاد میکنند» (حکمت/۱۳۳).
۲- تعلیم عمومی مردم:
از دیگر حقوق مردم بر زمامدار، تعلیم آنهاست. اگر قرار است قرآن در جامعهای مورد عمل قرار گیرد لازمهاش آن است که دانش و بینش مردم ترقّی کند. در قرآن حدود ۴۰۰ آیه به تفکّر و تحصیل علم سفارش نموده است.
در حکمت۹۱ میفرماید: «همانا این دلها همانند بدنها افسرده میشوند. پس برای شادابی دلها، سخنان زیبای حکمتآمیز را بجویید» و «بیارزشترین دانش، دانشی است که بر سر زبان است و برترین علم، علمی است که در اعضا و جوارح آشکار است».
و در خطبه ی۱۲۰ یادآور میشود که علم معاش و معاد نزد اهلبیت (علیهمالسّلام) است: «به خدا سوگند تبلیغ رسالتها، وفای به پیمانها و تفسیر اوامر و هشدارهای الهی به من آموزش داده شده، درهای دانش و روشنایی امور انسانها نزد ما اهلبیت پیامبر است. آگاه باشید که قوانین دین یکی و راههای آن آسان و راست است، کسی که از آن برود به قافله و سرمنزل میرسد و غنیمت می برد و هر کسی از آن راه نرود گمراه شده و پشیمان میگردد. مردم! برای آن روز که زاد و توشه ذخیره میکنند و اسرار آدمیان فاش میگردد عمل کنید».
حقوق زمامدار بر مردم در کلام امیر مومنان علی (علیهالسّلام)
وفای به تعهّدی که به زمامداری حاکم بستهاند:
در خطبهای میفرمایند: «ای مردم! وفا همراه صدق است و من هیچ سپری نگهدارندهتر از وفا نمیبینم و کسی که بداند سرنوشت نهایی حیات او چیست، مکر نمیکند و ما در زمانی به سر میبریم که اکثر مردمش مکر را هوشیاری تلقّی کردهاند و نادانان این مکرپردازی را به مهارت در چارهجویی نسبت میدهند. اینان در چه وضعی هستند! خدا آنان را بکشد. انسان آگاه به دگرگونیها و تغییرات امور، راه حیلهگری را میبیند ولی در مقابل او از امر و نهی خداوندی مانعی برای ارتکاب به حیلهگری وجود دارد و نتیجه ی آن حیلهگری را در عین حال که قدرت بر اعمال آن دارد رها میکند و کسی که هیچ تأثّر و اجتنابی در دین ندارد، فرصت را برای حیلهگری غنیمت میشمارد».
در این دیدگاه، انسان متعهّد شخصیت خویش را با وفاداری به پیمان، تعالی میبخشد و برای صدق و راستی چنان ارزشی قائل است که حاضر نیست تمام دنیا را با دروغی معامله کند. هیچ سپری با کفایتتر از وفا وجود ندارد. با وفاداری انسان ثابت میکند که شخصیتش برای او محترم است و این شخصیت را با دروغ آلوده نمیسازد. انسان فریبکار نشان میدهد که اعتقادی به معاد ندارد و در نظر او هستی معلول یک تصادف است و او هیچ مسئولیتی در آن ندارد.
حضرت در شکوه از قوم پیمانشکن میفرماید: «همهی اقوام از ظلم امرا میترسند و من از ظلم رعیّت خود بیمناکم. شما را به جهاد بسیج کردم، به راه نیفتادید و سخنان سازنده به گوشتان خواندم، نشنیدید. شما را نهانی و آشکار دعوت کردم، پاسخ مثبت ندادید، نصیحت کردم، نپذیرفتید. آیا کسی نظیر شما مردم را دیده که در ظاهر مالکید و در باطن برده ؟… » (نهجالبلاغه، خطبه ی۹۷).
و در آخر مبنای انتخاب های علی (علیهالسّلام) را در کلام او بیان میکنیم آنجا که فرمود: «من یقیناً بر مبنای دلیل روشنی از پروردگارم و مسیر مستقیمی از پیامبرم حرکت میکنم، من در طریق واضح قدم برمیدارم و آن را از میان طرق گوناگون پیدا میکنم و انتخاب مینمایم. بنگرید به دودمان پیامبرتان و به جهتی که در حیات انتخاب کردهاند. به آن ملتزم باشید و آنان را پیروی کنید. آنان هرگز شما را از هدایت بیرون نخواهند کرد و هرگز شما را به ضلالت و هلاکت برنخواهند گرداند. اگر اهلبیت پیامبرتان از طلب چیزی باز ایستادند، شما هم بایستید و اگر حرکت کردند شما هم حرکت کنید. از آنان سبقت نگیرید که گمراه میشوید و از آنان عقب نمانید که به هلاکت می افتید».
منابع:
۱- قرآن کریم
۲- ابراهیم بن محمد بیهقی، المحاسن و المساوی، دار صادر، بیروت، ۱۳۸۰ ه.ق.
۳- ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، دار السعب، قاهره، بیتا.
۴- ابنابیالحدید معتزلی، شرح نهجالبلاغه
۵- ابواسحاق ثعلبی، تفسیر ثعلبی
۶- ابوجعفر محمدبن حریر طبری، جامعالبیان عن تأویل القرآن، دارالفکر، بیروت، ۱۴۰۸.
۷- حاکم عسکانی، شواهد التنزیل، تحقیق محمّد باقر محمودی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۸۵
۸- حضرمی، ابوبکر شهاب الدین، رشفهالصادی، المطبعه الاعلامیه بمصر، قاهره، ۱۳۰۳
۹- حمونی جوینی، فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین و الائمه من ذریتهم (علیهمالسّلام)، مؤسّسه المحمودی، بیروت، ۱۳۹۸ ه.ق.
۱۰- خوارزمی، موفّق بن احمد بن محمد، تحقیق مالک محمودی، مؤسسهی نشر اسلامی، جامعهی مدرسین، قم، بیتا.
۱۱- کنجی شافعی، کفایهالطالب فی مناقب علیبن ابیطالب، داراحیا التراث اهلبیت، تهران، ۱۴۰۴.
۱۲- محب طبری، الریاض النضره فی مناقب العشره المبشرین بالجنه، دار الندوه الجدید، بیروت، ۱۴۰۸.
۱۳- محبالدین طبری، ابوجعفر احمد بن عبدالله، الریاض النضره فی مناقب العشره المبشرین بالجنه، دالدار الندوه الجدیده، بیروت، ۱۴۰۸.