اوّلین شعاع های خورشید که بر بلندای قلّه پاشید، نگهبانانی که کوه های اطراف جاده را زیر نظر داشتند، پدیدار شدند. سه مرد هراسان در شکاف صخره پنهان شدند تا چاره ای بیندیشند. اگر محافظان متوجّه خروج آن ها شوند این فرصت هم از دست می رود. حالا خورشید کاملاً بالا آمده و آن ها همچنان در پی راهی برای خروج هستند.
–اگر هوا کمی گرمتر شود نگهبانان پایین تر می آیند و در سایه ی صخره ها پناه می گیرند و ما به راحتی می توانیم منطقه را دور زده و در مسیر عبور کاروان ها قرار گیریم.
–باز هم می گویم این کار خودکشی است. آن ها شما را دستگیر خواهند کرد و به بهانه ی خروجتان محاصره را تنگتر و فشارها را بیشتر می کنند.
– باید کاری کنیم، مردم در تنگنا و فشارند. چند روزی است که جز برگ و پوست درختان چیزی برای خوردن نداریم.
–دیگر طاقت شنیدن ضجّه های زنان و کودکانی که از گرسنگی به خود می پیچند را ندارم.
– آخر من نمی دانم اگر قدری کوتاه بیایید چه می شود؟ آن ها هم از خودتان هستند، باورکنید سخت می گیرید.
– از چه کوتاه بیاییم حکیم؟ آن ها جز به نابودی اسلام و کشتن رسول خدا به هیچ راضی نمی شوند؟ می خواهی برویم و پیامبر را کتبسته تحویلشان دهیم؟ هیهات!
–به هرحال آخرین بار هم آذوقه را برایتان آوردم؛ از همه ی ثروت خدیجه همان بار الاغی مانده بود که با هزار مصیبت از چنگ ابوجهل درآوردم؛ آن هم با پادرمیانی برادرش ابوالبختری که میانجی شد و گفت: این مرد را رها کن، اموال عمّه اش خدیجه نزدش امانت بوده میخواهد امانت را به صاحبش برساند. امّا همین قدر می دانم اگر کاروان از جاده ی پشت شعب بگذرد و شما آنجا نباشید دیگر تا مدّتی هیچ کاروانی از اینجا گذر نخواهد کرد.
–حق با توست حکیم! مردم دیگر تاب و توان ندارند؛ رسول خدا فرموده با همین باقیمانده ی اموال خدیجه قوتی برای مردم گرسنه فراهم کنید.
– آنجا را ببین! نگهبانان از قلّه پایین آمدند. من آهسته از شعب بیرون می روم و توجّه آن ها را به سوی خود جلب می کنم شما در این فرصت خودتان را به کاروان تجاری یمن برسانید.
–خدا یاریت کند حکیم!
– دست خدا به همراهت.
– بروید و در بازگشت سلام مرا به عمّه ام خدیجه برسانید.
مردان که از سینه کش کوه می گذرند حکیمبنحزام خود را به نگهبانان می رساند و آن هارا سرگرم گفتگو می کند. دو مرد از بنیهاشم و بنیمطّلب خود را به سرعت به مسیر عبور کاروان یمن میرسانند. از دوردست انگار شترانی به این سو میآیند. باید قبل از قریشیان به آن ها برسند وگرنه باز هم مانع خریدشان خواهند شد. کاروانیان با دیدن مردان می ایستند و آنان نقدینه را داده و خورد و خوراک و کالاهای ضروری زنان و کودکان محاصره شده در شعب را طلب میکنند. برق شوق در چشمانشان نشسته. با تنهای خسته شان تجّار را در بسته بندی گندم و آذوقه و دارو یاری می کنند. کار تمام است باید بارها را بر دوش گیرند و راهی شعب ابوطالب شوند. امّا آن دوردست گرد و غباری در آسمان می پیچد و مردانی به سویشان می آیند. با سرعت باد باروبنه را برمی دارند و راهی میشوند. امّا هنوز چند قدم دور نشده اند که مردی از مشرکین قریش فریاد می زند:
آهای تجّار یمنی! ما قریشیان چندی است که در خیف بنیکنانه اجتماع کرده و بر علیه بنیهاشم و بنیمطّلب همپیمان شده ایم که با آنان وصلت نکنیم؛ دادوستد نکنیم؛ همنشینی نکنیم؛ معاشرت نکنیم؛ به خانههای آنان وارد نشویم و با آنان سخن نگوییم؛ تا زمانی که محمّد را در اختیار ما بگذارند. این پیماننامه را در صحیفهای نوشته و با امضای چهل نفر از سران صاحب نفوذ قریش عهد و پیمان را محکم کرده و به سقف کعبه آویخته ایم.
– خوب برادر ما را با پیمان شما چه کار؟ آن ها به ما نقدینه ای دادند و کالایی خریدند. آخر این چه دشمنی است که با زنان و کودکان همنوع خود دارید؟
– اگر شما با فرزندان هاشم و مطّلب معامله کنید، اموالتان را غارت خواهیم کرد و امّا اگر کالایتان را از آنان پس بگیرید در عوض آنها را به چند برابر قیمت از شما خریداری خواهیم کرد.
….
خورشید آهسته پشت کوه ها پنهان می شد که مردان با دست هایی خالی و دل هایی چون آسمان غروب مکّه، وارد شعب شدند و شرمگنانه شرح ماوقع را به رسول خدا گفتند. زن و کودک و پیر و جوان، ساکت و صبور به حرف های دو مرد گوش سپرده بودند و در دل می اندیشیدند که انگار کینه ی مشرکان قریش با ما پایانی ندارد.
مردان، سربه زیر منتظر بودند تا رسول خدا چیزی بگوید و آرامشان کند. پیامبر به چهره ی مهتابی و رنجور یکایک یارانش که سه سال صبور و مقاوم در کنارش با تمام توان ایستادگی کرده و لجظه ای کوتاه نیامده بودند، نگریست. خدیجه و ابوطالب نیز با همه ی ثروت و اعتبار و آبرویشان مقابل مشرکین ایستاده بودند و اینک دستخالی دوش به دوش سایر مسلمانان در کنارش بودند. لبخندی نمکین بر لب های رسول خدا نشست. با افتخار و سربلندی به یارانش چشم دوخت و فرمود: مشرکان مکّه شکست خوردند و شما پیروز شدید.
همه با حیرت پرسیدند: چطور ممکن است؟ ما در محاصره ایم، گرسنه و ناتوان! آخرین دینار ثروت خدیجه را هم قریشیان به یغما برده اند و شما میگویید پیروزیم؟
ابوطالب و خدیجه با یقین و اطمینان به پیامبر چشم دوخته بودند. پیامبر با همان چهره ی گشاده فرمود: خداوند فرمود آنچه در عهدنامه ی مشرکین بر قطع رحم و ستم به مسلمین ثبت شده بود، توسّط موریانه خورده شده و تنها عبارت «باسمک اللّهم» باقی مانده.
فریاد هلهله و شادی فضای شعب ابوطالب را پرکرده بود و ابوطالب سربلند و استوار می رفت که پیام پیامبرش را به مشرکین مکّه برساند.
*********
این روزها برخی صاحبنظران عرصه های اقتصاد و سیاست معتقدند با تنگتر شدن حلقه ی حصر تحریمها ما در شرایط شعب ابیطالب قرار گرفته ایم. بیان این مطالب شاید به نوعی بیان هراس نهفته در دل های این افراد است.
قرآن کریم می فرماید: «و لاتهنوا و لاتحزنوا و أنتم الأعلون إن کنتم مؤمنین» (آل عمران/ ۱۳۹) (ای مسلمانان) سست نشوید! غمگین نگردید! زیرا شما برترید اگر ایمان داشته باشید!
در اینجا دو نکته قابل تأمّل است. اوّلاً بر اساس فرموده ی خداوند در این آیه ی شریفه، مسلمین برای برتری بر دیگران ابتدا باید ایمان داشته باشند: «إن کنتم مؤمنین» و دیگر این که از لوازم برتری مسلمانان خودکفایی و بینیازی اقتصادی آنها از دولتهای استکباری است. بدون تردید امّتی که زیر بار ذلّت وابستگی اقتصادی کمر خم نکرده باشد بر هر ابرقدرتی چیرگی دارد: «و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا» (نساء/ ۱۴۱) خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلّطی نداده است.
بهراستی شرایط امروز ملّت مسلمان ایران شباهتی با شرایط مسلمین در محاصرهی صدر اسلام ندارد؟ شعب ابی طالب کویری بود بی آب و علف. نه رودخانهای داشت و نه اندوخته ی غذایی و نه حتّی سقفی بالای سر، بدون هیچ ارتباطی با خارج از شعب.
مردم ما امروز در کشوری با یک میلیون و ۷۸۰ هزار کیلومتر مربّع زمین سرشار از منابع طبیعی و معدنی و نیروی انسانی کارامد و خوشفکر و توانمند با ظرفیت هایی غیرقابل پیشبینی و غیرقابل توصیف. امّا به راستی اگر امروز ما در آن شرایط قرار داشتیم تکلیف چه بود؟ تسلیم در برابر تهدیدات بیپایان دشمن؟ پیشکش انقلابی که با مجاهدت هزاران شهید به دست آمده و بیداری اسلامی را به ارمغان آورده، به دشمن خودکامه؟ یا پیروی از راه پیامبر و مسلمین مقاوم و استوار صدر اسلام؟
همانگونه که در صدر اسلام دشمنان با همهی فشارها و خدعه ها نتوانستند مسلمین را قدمی از مواضع خود عقب برانند، در طول سال ۹۱ نیز دشمنان ما تمام تلاش خود را برای درهم شکستن استواری ایران انقلابی و اسلامی به کار گرفتند امّا در این میدان پیروز نهایی ملّت ایران بود. زیرا تحریم ها موجب شد که نیروهای درونی و ظرفیت عظیم ملّت ایران فعّال شود، استعدادهایی بروز کند و کارهای عظیمی تحقّق یابد. « در زمینهی علم و فنّاوری کارهائی شد که حقیقتاً چشمپُرکن و برای انسانی که معتقد به آیندهی کشور است، خرسندکننده و خوشحالکننده است. … وظیفهی همهی ما این است که سعی کنیم کشور را مستحکم، غیرقابل نفوذ، غیرقابل تأثیر از سوی دشمن، حفظ کنیم و نگهداریم؛ این یکی از اقتضائات «اقتصاد مقاومتی»است. … مسئولین کشور ــ مسولینِ امروز و بهخصوص مسئولین آینده که بعد از انتخاباتِ امسال بر سر کار خواهند آمد ــ به این نکته توجّه کنند. کشور باید سیاست اقتصادیِ کلانِ روشن و مدوّن و برنامهریزیشده داشته باشد. (بخشهایی از بیانات رهبر معظّم انقلاب در حرم رضوی).
تأکید مکرّر مقام معظّم رهبری بر مسائل اقتصادی و اصلاح الگوی مصرف و توجّه به تولید ملّی و کار و سرمایه ی ایرانی تذکّراتی است که جامعه را اندکاندک با اقتصاد مقاومتی و در نهایت حماسه ی اقتصادی مأنوس نموده و با توجّه به اهمّیت این مقوله، وظایف تک تک افراد ملّت و نیز مدیران و مسئولین را به روشنی تبیین مینماید. اگر هر کدام از مردم و مسئولان با بصیرت لازم، نسبت به شرایط حسّاس سیاسی و اقتصادی زمان و رویکرد حماسی در سیاست و اقتصاد درصدد ایجاد یک الگوی صحیح اقتصادی باشند، قطعا حاصل برآمده از اقتصاد مقاومتی ما خلق اقتصاد ایده آل اسلامی خواهد بود؛ اقتصادی که نه تنها الگویی الهامبخش و کارآمد برای تمدّن بزرگ اسلامی است، بلکه نمونه ی کارامدی است برای اقتصاد بیمار و ریاضتی کشورهای غربی.
و امّا سخنی با مردم ولایتمدار و مقاوم، به خصوص بانوان جامعه ی اسلامی: معنای لغوی حماسه هم در عرصهی اقتصاد و هم در صحنه ی سیاست مفهوم جدیدی از حضور شجاعانه و استوار مردم در دفاع از ارزش هاست. حماسه یعنی حضور حدّاکثری مردم، چرا که مردم رکن اصلی خلق حماسه محسوب میشوند.
جلوه ای از حماسه، مشارکت همه ی سلایق سیاسی معتقد به نظام در انتخابات و جلوهای دیگر از این مفهوم دعوت و تشویق مردم به مشارکت اقتصادی، توزیع عادلانه ی منابع و فرصت ها، خصوصی سازی، مقابله با انحصارطلبی و باندهای ثروت و قدرت و مبارزه با فساد سیاسی و اقتصادی است. اساساً مفهوم حماسه ویژگی مردمسالارانه ی نظام اسلامی و نقطه ی تمایز آن از نظام های دولت سالار، نخبه سالار و سرمایه سالار غربی است. اینجاست که مدیریت آگاهانه ی ملّت در تمام عرصه های اقتصادی و سیاسی معنا می یابد.
برای مثال اگر به واردات کالا بنگریم، کالایی مثل آدامس، بیش از پانصد میلیون دلار ارز را به خود اختصاص می دهد. ضمن اینکه واردات آن از کشورهایی صورت می گیرد که در عداوت و رقابت با جمهوری اسلامی، تردیدی ندارند. ترکیه که سهم عمدهی واردات خوراک و پوشاک به ایران را داراست، در سوریه، منافع خود را در حمایت از گروههای سلفی و تروریستی و در لبنان در حمایت از گروههای مخالف مقاومت و در باقی مسائل منطقهای در اتّحاد با رژیم صهیونیستی تعریف کرده که همه و همه مغایر منافع حیاتی جمهوری اسلامی است. هلند پروازهای هواپیمایی ایران را ممنوع میکند و ما در عوض از آنها آدامس و رانی و ماءالشّعیر و نوشابهی انرژیزا خریداری می-کنیم. نشریه های دانمارکی به مقدّسات ما توهین میکنند و ساخت منارههای مسلمانان را در شهرهایشان ممنوع مینمایند؛ امّا ما همچنان به خرید کره ی حیوانی و شیرینی آردی و پنیر از آنها ادامه میدهیم. سوئیس همزمان با تحریم بانکهایمان، به ما قهوه ی فوری و شکلات میفروشد و آلمان در حالی که تمام قوای خود را در تحریم ما و توقّف تولید انرژی هستهای در ایران به کار گرفته با ما قرارداد فروش ماءالشّعیر و قهوه و شوینده و گلدان تزئینی امضا میکند!
و فروش غلّه و دارو به ایران را ممنوع مینماید. ممنوعیت ورود این اقلام اگر چه مدیریت کلان مسئولین را می طلبد امّا بهراستی اگر تقاضایی برای حضور این کالاها نباشد آیا عرضهای صورت خواهد گرفت؟ حماسه ی اقتصادی تنها با پشتیبانی مردم است که در تمام لایه های جامعه، عملی خواهد شد. جلوگیری از ورود کالاهای غیرضروری، ترجیح تولیدات داخلی بر مشابه خارجی، تبدیل فراغتهای کم بها به تولیدات پربها و جلوگیری از اسراف و اعتدال در مصرف، تنها با دقّت و توجّه زنان و مادران جامعه که مدیران داخلی خانواده اند، تحقّق مییابد. با توجّه به فرموده ی امام صادق (علیه السلام) پائین ترین مرتبه ی اسراف عبارتست از دور ریختن آبی که از آشامیدن اضافه آمده است و این که لباس کار و لباس بیرون، یکی باشد و دور انداختن هستهی خرما پس از خوردن خرما؛ اگر هر یک از من و شما در فرصت های پیش آمده به میانه روی در مصرف و یا تولید یک کالای ضروری بپردازیم، حتّی اگر در گوشه و کنار بالکن و حیاط و یا زیر پلّه و زیرزمین خانه به پرورش سبزی و قارچ و … بپردازیم؛ مثل گره های کوچکی که با میل بافتنی به کلاف کاموا می زنیم، در نگاه کلان گره های بزرگی از مشکلات اقتصادی کشور خواهیم گشود. اگر من و شما که دست اندرکار تهیه ی پوشاک و لوازم منزل خود و تهیه ی جهیزیه ی دخترانمان هستیم توجّه بیشتری به تولیدات داخلی داشته باشیم و به جای جستجوی مارکهای خارجی با یک تلفن به تولیدکننده ی داخلی، معایب کالایش را متذکّر شده و چشممان را بر روی چشم و همچشمی ها فروبندیم و از تولیدکننده ی داخلی خرید کنیم، اقتصاد وابسته به نفت کشورمان را به اقتصادی مقاوم بدل خواهیم نمود که در برابر شدیدترین بحرانها و تهدیدهای بین المللی دچار اعوجاج و تزلزل نگردد. بدین ترتیب اگر حماسهسازی در اقتصاد به معنی گذار از یک اقتصاد وابسته و آسیبپذیر در برابر نوسانات، به اقتصادی غیروابسته و مردمی است؛ اقتصادی که بتواند ضمن پاسخگویی به تقاضای داخلی، سهمی از مبادلات اقتصاد بینالملل را نیز به خود اختصاص دهد نتیجهی خلق حماسهی اقتصادی جهش سطح تولید و افزایش سطح رفاه جامعه است.
و سخنی با مدیران آینده ی کشور: در راستای تحقّق حماسه ی اقتصادی توجّه مستمر مسئولان به نکات ذیل امری ضروری است:
۱–تقویت فرهنگ کار و تولید ۲– اصلاح الگوی مصرف و ترویج فرهنگ پرهیز از اسراف در سطح خرد و کلان ۳– عدم هزینه سازی و تلاش در جهت کم خرج بودن مدیران ۴- تشکیل ستادهای ترویج فرهنگ ساده زیستی و مبارزه با اشرافیگری در همهی سطوح و همه ی نهادها ۵– نهادینه کردن حمایت از تولید ملّی و استفاده حدّاکثری از همهی ظرفیتهای کشور۶– گسترش روحیه ی خودباوری و خوداتّکایی ۷- تقویت نگاه مولّد به درون ۸- برنامهریزی برای مشارکت مردمی در بالابردن توان اقتصادی کشور.
و کلام آخر رهنمود رهبری است که چون همیشه راهگشای ماست: ما امروز در شرائط شِعب ابىطالب نیستیم؛ ما در شرائط بدر و خیبریم. ما در شرائطى هستیم که ملّت ما نشانههاى پیروزى را به چشم دیده است؛ به آنها نزدیک شده است؛ به بسیارى از مراحل پیروزى، با سرافرازى دست پیدا کرده است. امروز مردم ما را از محاصرهى اقتصادى میترسانند؟ با این حرفها، با این ترفندها میخواهند مردم را از صحنه بیرون کنند؟ مگر چنین چیزى ممکن است؟ امروز میخواهند در ارادهى مسئولین اختلال ایجاد کنند؟ «قل هذه سبیلى ادعوا الى الله على بصیره انا و من اتّبعنى»؛ این راهى است که با بصیرت انتخاب شده است، این راهى است که با مجاهدت باز شده است، این راهى است که با خون عزیزترینها هموار شده است)بیانات امام خامنهای ۱۹/۱۰/۱۳۹۰).