طاهره موسوی گرمارودی
روز میلاد ختمِ رُسُل شد عالم از مقدمش باغ گل شد
شد بهاری دگر باره ایجاد رفت پاییز غم ها ز هر یاد
سبزه ها از شعف بی قرارند شاخه ها دَم به دَم در نثارند
بلبلان در ترنّم هم آواز نوگلان در تبسّم به صد ناز
چهره ی دشت شاداب و خندان سبز و خرّم همه باغ و بستان
موج بحر از نشاط آسمانسای کوه را اشک شوق است در پای
آسمان از طرب اختر افشان از سما تا ثَری نور باران
جمله ذرّات هستی به شورند از ملک تا بشر در سرورند
آمد آن مصطفایِ مؤیّد علّتِ خلق عالم، محمّد(ص)
آن امین آن حبیبِ خداوند آمد و طرح دیگر در افکند
پرتو افکند بر ما سوی الله بانگ زد بانگ سیرو الی الله
تاج هستی شد و جلوهی حق رحمت العالمین، خیر مطلق
بذر توحید را در جهان کاشت پرچم عدل و حق را برافراشت
شرک و جهل و ستم را برافکند عصر ظلمانی از نور آکند
بند از پای مظلوم بگسست دست هر ظالم و زورگو بست
حکمِ قرآن به گوش جهان خواند با علی(ع) مرزِ حق را نمایاند
با ولایش همه آشنا کرد جانشینش به امر خدا کرد
گفت مهرش به جنّت برات است حبّ حیدر کلید نجات است
طاعت از او و اولاد پاکش، یازده اختر تابناکش،
فرض باشد چو یکتاپرستی بر همه تا که برپاست هستی…
باری، امروز شادی مزید است تهنیت بر حلول دو عید است
شد قِرانِ دو سعد اندر این روز شید و مَه شد به هم چهره افروز
ای خوشا یومِ نورٌ علی نور روز میلاد پیغمبر و پور
روز میلاد قرآن ناطق آفتاب هُدی، فجرِ صادق
آنکه آوازه اسلام ازو یافت مذهب جعفری نام ازو یافت
آنکه مفهوم لطف و کَرَم بود یاور عدل و خصمِ ستم بود
آنکه در محضرش علم بالید دانش از خرمنش خوچه ها چید
آری او اُسوه ی اهل دین است شرحِ معنایِ حبل المتین است
اوست برتر ز وصفِ من و ما کی توانم کنم وصفش احصا؟