تاریخ ارسال خبر: 01 مرداد 1397 | گروه خبری:
اجتماعی
(با گذری بر آثار شهید مطهری)/زهرا فلاحی
خصوصیات حق از دیدگاه امام علی(ع)
امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند: «از خصوصیات حق این است كه به نفع احدی جاری نمیشود مگر آنكه علیه او نیز جاری میشود و علیه كسی جاری نمیشود مگر آنكه به نفع او نیز جاری میشود» (نهج البلاغه، خطبه214). یعنی حقوقی كه در میان مردم جریان دارد متبادل است، یك طرفی نیست، دو طرفی است؛ چنین نیست كه مثلاً بعضی صرفاً به عهدهی دیگران حقوق داشته باشند ولی خودشان از دیگران حقی بر عهده نداشته باشند... . هركسی كه فكر میكند به گردن دیگران حقی دارد، در همان حال باید بداند مدیون او هم هست. تنها ذات مقدس باری تعالی كه غنیّ كامل و مالك مطلق است، از این قانون مستثنی است. خداوند متعال بر مخلوقات خود حقوقی دارد و بندگان او مدیون فضل و نعمت او و مسئول امر او میباشند ولی ذات مقدس او مدیون هیچ موجودی نیست؛ كه علی(ع)فرمود: اگر در تمام جهان هستی موجودی باشد كه بر دیگران حق داشته باشد و دیگران بر او حقی نداشته باشند او ذات اقدس الهی است... .
از جمله خصوصیات حق كه علی(ع) ذكر فرموده یكی این است كه در زبان و سخن خیلی آسان است و در عمل و تحقّق مشكل. میفرماید: در مرحلهی سخن و توصیف و شرح دادن و ذكر مزایا و خوبیها هیچ میدانی به وسعت میدان حق نمیرسد. چقدر خوب و آسان میتوان در اطراف حق گفت و نوشت و توصیف كرد كه در اطراف هیچ چیز دیگر این طور نمیتوان میدانداری كرد. هیچ چهرهای مانند چهرهی حق زمینهی توصیف و ستایش ندارد، ولی در مرحلهی عمل هیچ میدانی از میدان حق تنگتر و صعب العبورتر نیست و چقدر عبور از آن گردنهها دشوار است!
خصوصیت سومی كه برای حق ذكر كرده، این است كه رعایت حق در جامعه بدون تعاون، همدردی و همكاریهای اجتماعی میسر نمیشود. یك فرد هر اندازه که كامل و منزّه باشد، هر اندازه سابقهاش در حق زیاد باشد، از كمك و همكاری دیگری بینیاز نیست. هیچ كس نمیتواند بگوید من اجلُّ شأناً هستم از اینكه دیگری بخواهد مرا در كار حق كمك كند، و هیچ كس هم هر اندازه در نظرها كوچك و حقیر باشد پایینتر از این نیست كه كمك كار و مددكار دیگران باشد.
خصوصیت چهارمی كه علی(ع) در مورد حق ذكر میفرماید این است كه اهل حق هرگز از اینكه تذكری به آنها داده شود ناراحت نمیشوند و اگر كسی از عرضه داشتن حق بر او ناراحت میشود، از عمل به حق به طریق اولی روگردان است. ...علی(ع) این جمله را دربارهی شخص خودش فرمود و از مردم تقاضا كرد هر تذكری دارید به من بدهید كه من از این تذكرات خوشوقتم (مطهری، 1384، ج22، ص135).
حقوق متقابل حکومت و مردم بر یکدیگر
حقوق همواره طرفینی است. از جمله حقوق الهی حقوقی است که برای مردم بر مردم قرار داده است. آنها را چنان وضع کرده که هر حقی در برابر حقی دیگر قرار میگیرد؛ هر حقی به نفع یک فرد و یا یک جمعیت موجب حقی دیگر است که آنها را متعهد میکند. هر حقی آن گاه الزامآور میگردد که دیگری هم وظیفهی خود را در مورد حقوقی که برعهده دارد انجام دهد، همان طور که در کلام امیر المؤمنین(ع) نیز به آن اشاره شده است.
«وَ أَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ سُبْحَانَهُ مِنْ تِلْكَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِي عَلَى الرَّعِيَّةِ وَ حَقُّ الرَّعِيَّةِ عَلَى الْوَالِي فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِكُلٍّ عَلَى كُلٍّ فَجَعَلَهَا نِظَاماً لِأُلْفَتِهِمْ وَ عِزّاً لِدِينِهِمْ فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلَاةِ وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ إِلَّا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِيَّةِ فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِيَّةُ إِلَى الْوَالِي حَقَّهُ وَ أَدَّى الْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّينِ وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ وَ جَرَتْ عَلَى أَذْلَالِهَا السُّنَنُ فَصَلَحَ بِذَلِكَ الزَّمَانُ وَ طُمِعَ فِي بَقَاءِ الدَّوْلَةِ وَ يَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاء» (نهج البلاغه، 1414ق، خطبه214، ص333)؛ بزرگترین این حقوق متقابل، حق حکومت بر مردم و حق مردم بر حکومت است. فریضهی الهی است که برای همه بر همه حقوقی مقرر فرموده، این حقوق را مایهی انتظام روابط مردم و عزت دین آنان قرار داده است. مردم هرگز روی صلاح و شایستگی را نخواهند دید مگر حکومتشان صالح باشد و حکومتها هرگز به صلاح نخواهند آمد مگر تودهی ملت استوار و با استقامت شوند. هر گاه تودهی ملت به حقوق حکومت وفادار باشند و حکومت حقوق مردم را ادا کند، آن وقت است که حق در اجتماع محترم و حاکم خواهد شد؛ آن وقت است که ارکان دین بپا خواهد خاست؛ آن وقت است که نشانهها و علائم عدل بدون هیچ گونه انحرافی ظاهر خواهد شد و آن وقت است که سنتها در مجرای خود قرار خواهد گرفت و محیط و زمانه محبوب و دوست داشتنی میشود و دشمن از طمع بستن به چنین اجتماع محکم و استواری مأیوس خواهد شد (مطهری، 1384، ج16، ص433).
پس حاکم و مردم نیز در مقابل یکدیگر دارای حقوقی هستند که هر یک باید آن را به درستی انجام دهند. حق و تكلیف دوش به دوش یكدیگرند. این طور نیست كه همهی حقها را به بعضی داده باشند و همهی تكلیفها را بر دوش بعضی دیگر گذاشته باشند. «حق» بهره است و «تكلیف» زحمت و كار و مشقت. هركس كه از اجتماع بهرهای [میبرد] باید به همان نسبت متحمل زحمت و به دوش كشیدن بار اجتماع باشد (مطهری، 1384، ج22، ص232).
رسول اكرم فرمود: «مَلْعونٌ مَنْ اَلْقی كَلَّهُ عَلَی النّاسِ»؛ از رحمت الهی محروم است آن كس كه سنگینیاش بر دوش اجتماع باشد (و فقط باری بر دوش دیگران باشد و باری از دوش دیگران بر ندارد) (کلینی، 1407ق، ج4، ص12).
یكی از مورّخین عصر ما بعد از آنكه بحثی میكند راجع به سیرت و حكومت علی(ع) میگوید: از اینجا معلوم میشود كه تنها اینكه خلیفه و زمامدارْ بیدار و عادل و خیرخواه و طالب رضای خدا باشد، قادر بر حل مشكلات باشد، كافی نیست؛ عامهی مردم هم باید هوشیار و آشنا به حقوق و وظایف خود باشند؛ باید از هوشیاری و میل به عدالت بهرهمند باشند، باید آنها هم خواستار حق و عدالت بوده باشند. خود امیرالمؤمنین(ع) در یكی از نامهها به یكی از عمّال خود مینویسد:
حقی كه مردم بر والی دارند این است كه نعمتها، اخلاق او را تغییر ندهد و به طول زمان زمامداری مغرور نگردد، بین خود و مردم فاصله ایجاد نكند، به مردم نزدیك باشد. حق شما بر من این است كه مطلبی را بر شما پنهان نكنم مگر آنكه مربوط به اسرار جنگ باشد؛ دیگر اینكه هیچ كاری را بدون مشورت شما انجام ندهم مگر آنكه مطلبی باشد كه تكلیفش را اسلام معین و مشخص كرده؛ دیگر اینكه همهی شما را به یك چشم نگاه كنم.
رسول خدا(ص) با آنكه پیغمبر بود و با آنكه مردم توقع نداشتند كه او رأی و عقیده و نظر آنها را بخواهد و دخالت دهد، او خودش برای آنكه مردم را تحقیر نكرده باشد، برای آنكه به مردم شخصیت بدهد و شخصیت آنها را محترم بشمارد و برای اینكه دستورالعمل امت باشد برای همیشه، با آنها مشورت میكرد و از آنها نظر میخواست. داستان مشورت نظامی در جنگ خندق و نظر دادن سلمان فارسی كه در ایران در این گونه مواقع دور شهر خندق میكَنند و به این وسیله از خود دفاع میكنند و پذیرفتن رسول اكرم(ص) نظر سلمان را، معروف است.
«وَ لا تُخالِطونی بِالْمُصانَعَةِ وَ لا تَظُنّوا بِیَ اسْتِثْقالاً فِی حَقٍّ قیلَ لی وَ لاَ الِتماسَ اِعْظامٍ لِنَفْسی، فَاِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ اَنْ یُقالَ لَهُ اَوِ الْعَدْلَ اَنْ یُعْرَضَ عَلَیْهِ كانَ الْعَمَلُ بِهِما اَثْقَلَ عَلَیْه» (نهج البلاغه، خطبه214)؛ با من با تعارف و تملّق و رودربایستی رفتار نكنید. گمان نبرید كه گوش من برای شنیدن انتقاد و عرضه شدن اینكه مقتضای حق این است كه چنین و چنان باشی سنگین است. بدانید آن كس كه شنیدن انتقاد و تذكرات و سخن حق بر گوشش ثقیل است، عمل بر طبق حق بر او سنگین تر خواهد بود. علامت اهل حق و اهل عدل این است كه از تذكرات و انتقادات پروا ندارند.
این جمله را برای این فرمود كه قبلاً آن مرد برخاسته بود و از آن حضرت مقداری ثنا و ستایش كردهبود. خواست به مردم بفهماند كه گمان نكنید من خوشم میآید كه از من تعریف كنید، بنای كار را بر مصانعه و مجامله بگذارید؛ نه، برعكس، انتظار من اظهارنظرهای صریح و خیرخواهانه است در كارها: «فَلا تَكُفّوا عَنْ مَقالَةٍ بِحَقٍّ اَوْ مَشْوَرَةٍ بِعَدْلٍ»؛ مبادا از تذكرات بجا و از مشورت دادنها مضایقه كنید (مطهری، 1384، ج22، ص237).
اینكه میگویند حكومت علی(ع) عالیترین مظهر دموكراسی بود روی همین جهات بود. خودش با آنكه امام است و قدرتهای مادی و معنوی را در اختیار دارد، به مردم پر و بال میدهد و آنها را بر انتقاد و اعتراض تشویق میكند. البته این نكته هم هست كه هر اعتراضی بحق نیست و انتقاد كننده دو شرط باید داشته باشد: یكی آنكه حسن نیت داشته باشد، یعنی غرض شخصی نداشته باشد؛ مقصودش اصلاح باشد نه اینكه مقصودش لجن مال كردن و لگدمال كردن طرف دیگر باشد؛ دیگر آنكه حسن تشخیص داشته باشد، یعنی اهل درك و تشخیص باشد؛ انتقادهای جاهلانه و احمقانه بسیار زیان آور است. انتقاد اگر بر مبنای حسن نیت و حسن تشخیص باشد موجب حركت و اصلاح است و اگر بر مبنای سوء نیت، جهالت و عدم تشخیص و آشنایی به مصالح عالیهی اجتماع و راه صحیحی كه لازم است اجتماع [طی كند] واقع شود، آن وقت چوب لای چرخ گذاشتن و سبب هرج و مرج و توقف است.
بعد جملهای دارد كه معنایش این است: هیچ شخصی و هیچ مقامی بالاتر از اینكه مورد انتقاد قرار بگیرد نیست.
مجموع نكتههایی كه علی(ع) دربارهی حق فرمود، چهار نكته بود كه خلاصهاش را تكرار میكنم:
1. حق در زبان آسانترین چیزها و در عمل مشكلترین كارهاست. عمل، ملاك قضاوت دربارهی اشخاص است نه گفتار.
2. خدای متعال حقوق مردم را بر یكدیگر یكطرفی وضع نكرده، حقوق دوطرفه است، هركس حقی بر گردن اجتماع دارد دَیْنی هم در برابر آن به عهده دارد. تنها ذات اقدس الهی است كه بر مخلوقات خود حق دارد اما دَیْنی نسبت به آنها ندارد.
3. رسیدن به حقوق بدون تعاون و كمك میسر نمیشود، از تك روی و تك اندیشی كاری ساخته نیست. هیچ كس مافوق همكاری و همفكری با دیگران نیست همان طوری كه هیچ كس مادون همكاری و همفكری نیست.
4. علامت اهل حق این است كه از استماع تذكرات اصلاحی و انتقادات صحیح و بجا ابا و امتناعی ندارند. اولین دلیل صدق و كذب كسی كه مدعی است اهل حق است و روی مرز حق رفتار میكند این است كه گوشش آمادهی شنیدن انتقاد و اعتراض باشد [یا نباشد.] هیچ فردی از افراد نیست كه در سطحی بالاتر از اعتراض و انتقاد قرار گرفته باشد و انتقادات شامل او نشود (مطهری، 1384، ج22، ص239).
منابع
1. قرآن کریم.
2. نهج البلاغه (شرح صبحی صالح)، محمد بن حسین شریف الرضی، قم، هجرت، 1414ق.
3. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج4، محقق: على اكبر غفاری و محمد آخوندى، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1407ق.
4. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج16 و 22، تهران، صدرا، چاپ دوم، 1384.
شماره نشریه: شمیم نرجس شماره 36