دی ان ان evoq , دات نت نیوک ,dnn
شنبه, 01 اردیبهشت,1403

پسر جهنّمی


پسر جهنّمی

نگاهی برگذاره ها و نمادهای صهیونیستی در آثار برتر هالیوود/ سعیده عرفانی

اوّلین ‏نسخه ی سینمایی هِل بوی 4 سال قبل توسّط «دل تورو» ساخته شد. کسی که ‏می­توان او را یکی از پدیده های خلّاق سینمای اسپانیولی زبان امروز دانست. «گیرمو دل‌تورو»، 9 اكتبر 1964 در مكزیك متولّد شد. او در دوران نوجوانی علاقه ی خود به فیلمسازی را کشف کرد و بعدها زیر ‏نظر «دیک اسمیت» (چهره پرداز  فیلم جن گیر ) گریم و جلوه های ویژه را آموخت و اوّلین فیلم کوتاه خود را ساخت . ده سالی را ‏به عنوان سرپرست چهره پردازی کار کرد و کمپانی شخصی خودش«نکروپا» را در اواسط دهه ی980 تأسیس نمود. او هم زمان به تهیّه و ساخت فیلم و سریال در تلویزیون مکزیک پرداخت و بیش از آن كه به عنوان كارگردان در عرصه سینما شناخته شده باشد، تهیّه كننده محسوب شده و تا کنون 20 فیلم را تهیّه كرده است. دل‌تورو كارگردانی را از سال 1985 آغاز نمود. همراه با اوّلین فیلم بلندش«کرونوس» تماشاگران و ‏منتقدان سراسر جهان با دل تورو و دنیای سرشار از راز و خیال وی آشنا شدند. وی چهار سال بعد از آن به هالیوود رفت و فیلم «میمیک» را  کارگردانی نمود. سال 2001  «ستون فقرات شیطان» را در کمپانی تازه تأسیس خود به نام «تکیلا» ساخت؛ این فیلم جایزه ی بهترین فیلم فانتزی اروپایی جشنواره ی آمستردام را دریافت کرد. پس از این فیلم، دل تورو دوباره به هالیوود بازگشت و این بار با دقّت و وسواس ‏بیشتری شروع به کار نمود . بلید 2 (Blade) و سپس پسر جهنّمی (‏Hellboy‏) موفقیت های مالی قابل توجّهی برای دل ‏تورو کسب کردند. هم چنین او توانست با ساخت هزار توی افسانه که با تشویق 22 دقیقه ای تماشاگران در جشنواره ی کَن همراه شد، برای چندمین بار در عرصه ی سینما خوش بدرخشد.

امّا ماجرای هِل بوی (پسر جهنّمی) در سال های پایانی جنگ ‏جهانی دوم اتفاق می افتد. پسر جهنّمی را پروفسوری یافته و به فرزندی می پذیرد. سال ها بعد او ­در دفتر تحقیقات فراطبیعی و ‏دفاع، سرگرم فعّالیت می گردد. در کنار هِل بوی «ایب ساپینِ دو ‏زیست» و «لیز شرمن» هم به کار مشغولند و به حلّ بعضی معمّاها می پردازند؛ امّا رؤسای دفتر تحقیقات فرا طبیعی و ‏دفاع اصرار دارند ‏که وجود این دفتر و کارکنانش را انکار کنند تا مردم دنیای بیرون از وجود آن ها بی اطّلاع بمانند!

 هِل بوی نیز چون سایر محصولات آخر الزّمانی از فرمولی مشخّص الگو می گیرد؛ نجات دنیا توسّط مأموری زبده و به بیان دیگر، نجات دنیا توسّط یک منجی! ‏یعنی یک کهن الگو که قهرمان اصلی آن واجد قدرت هایی فرا طبیعی است؛ مثل مرد عنکبوتی یا جیمزباند و امثال آن.

هِل بوی از تمامی سنّت های چنین فیلم هایی پیروی می کند. طرّاحی صحنه ی، چشمگیر و سکانس های پر زرق و ‏برق و درگیری نهایی که باید در مکانی عجیب و غریب صورت گیرد... دل تورو تمامی این فرمول را با دنیای خود و مایک میگنولا نویسنده ی داستانی کمیک استریپ هل بوی به خوبی ممزوج کرده و حاصل کار، فیلمی مسنجم و مهیّج است. اگر بیننده بخواهد تنها به لایه ی رویین فیلم اکتفا کند، هرگز دچار سردر گمی نخواهد شد، حال آن که لایه های زیرین فیلم سخنی دیگر با مخاطب خود دارد و فرد بیننده در صورتی به آن ها پی می برد که آشنایی ابتدایی با آن مفاهیم داشته باشد . 

نام اصلي پسر جهنمي آراند اوراداما یا پسر فرستاده است. در جای جای فيلم به اين نکته اشاره می شود كه پدر تو برايت آرزوهايي داشته و خواهان به قدرت رسيدن تو بوده است از این رو همه به او به چشم يك منجي نگاه مي كنند. منجي ای كه تحت تأثير يهود بوده و از آن ها فرمان مي گیرد. هل بوی يك مسيحي آمريكايي است، و نمادهايی چون صليبي كه هميشه به همراه دارد (پسر جهنمي و همسرش تنها شخصيت هايي هستند كه صلیب دارند) و یا فرشته ی مرگ كه با پرهاي عقاب که نماد همیشگی آمریکاست، تصویر سازی شده یا خشونت آمریکایی و وابستگی اش به اسلحه که با حرکات مکزیکی در آمیخته و از سوی دیگر خوش گذرانی و عياشی و شهوت پرستی همه و همه اِلِمان هایی است که هل بوی را یک قهرمان آمریکایی معرّفی می کند. در فيلم هاي اخير هاليود اشاراتي ظريف و دقيق به فرقه ی شيطان پرستي شده است. اگر ریشه های شيطان پرستي را در صهيونيسم جستجو کنیم، پسر جهنمي نیز به عنوان قهرمانی آمريكايي در طول فیلم به ترويج این فرقه می پردازد و خواهان اين است كه همه با او كه نماينده ی شيطان و شيطان پرستی است دوستي و ارتباط برقرار كنند. در این گونه فیلم ها سعی بر این است که به مخاطب بقبولانند شرّ، سیاهی، پليدي و كثيفي، زيبا، خوب و دوست داشتنی است و برای جا انداختن این مهم با مهارتی وصف ناشدنی با استفاده از نمادها جای خوبی و زیبایی با بدی و پلیدی عوض می شود؛ مانند دیو هایی که چون پریان دوست داشتنی اند و پری هایی که خوی دیو دارند (شِرِک). در اين جا نیز از نماد موش استفاده شده است. حالات پسر جهنّمي با آن دم بلندش او را شبيه موشي كثيف كرده است. حرکات موش واره او در جنگ ها به وضوح ديده مي شود. امّا رنگ قرمز او نام مستعارش هل بوی یا پسر جهنّمی و حالت آتشين او بیش از هر چیز بر این باور دامن می زند. 

در طول فيلم مدام شاهد رنگ مایه هاي قرمز، آبي، زرد و سبز هستيم . اگر رنگ آبي را نماد يهود يا صهيونيسم جهاني بدانيم و با توجّه به این امر که کارگردان به كرّات از این دو رنگ (قرمز و آبی) استفاده كرده است، تأمّلی در ماهیت این رنگ‌ها لازم خواهد آمد. جمعیت‌های صهیونی و ماسونی در كتاب «مبانی فراماسونری» كه زیر نظر هارون یحیی، محقق ترك ساكن انگلیس تدوین شده است، ریشه ی استفاده از این رنگ‌ها را در بخشی از سفر خروج دانسته اند: «و خداوند موسی را خطاب كرده و گفت به بنی‌اسرائیل بگو كه برای من هدایایی بیاورند. از هر كس به میل دل بیاورد، هدایای مرا بگیرید. و این است هدایا كه از ایشان می‌گیرید، طلا و نقره و برنز و لاجورد و ارغوان و قرمز و كتان نازك و پشم بز». (سفر خروج 25/1 تا 4).

نمادی از این بخش دست‌ خورده از تورات در علایم مهم‌ترین جمعیت‌ها و احزاب و تیم‌های ورزشی اغلب كشورها به كار رفته است. نماد دو حزب جمهوری‌خواه و دموكرات در آمریكا همین دو رنگ قرمز و آبی است. در پرچم امریكا، انگلیس، فرانسه و روسیه كه در انتهای قرن نوزدهم پدید آمدند نیز همین دو رنگ در زمینه ی رنگ سفید به كار رفته است. این ها كشورهایی هستند كه بزرگ‌ترین انجمن‌های ماسونی در آن ها فعالیت داشته و دارند. پیراهن مخصوص مرد عنكبوتی و سوپرمن از همین دو رنگ آبی و قرمز تشكیل شده است. مرد عنكبوتی، اندیشه ی مصلحانه ی ظهور منجی را به شكلی غیرمتعارف بیان می‌كند كه در قسمت دوم فیلم، او در پیشاپیش آن ترن غریب به طرزی عجیب مصلوب می‌شود تا نمادی از حضرت عیسی(علیه السّلام) باشد. آن دو كپسول یا قرصی كه در فیلم ماتریكس از جانب مورفیوس، به نئو داده شد، آشكارا به رنگ آبی و قرمز بودند. پرچم اسرائيل نیز زمينه ای سفيد با دو حاشيه آبي در دو طرف است و آرم اسرائيل ستاره داود رنگ آبي. حال در بررسي فیلم رنگ آبي در جای جای فیلم خودنمایی می کند. رئيس مركز تحقيقات، ابراهام، يوهان كرافس و مردم شهر، فضاي شهر، پتويي كه کودکی در آن پيچيده شده که پسر جهنّمي او را در جنگ با لوبيا زمانی طولانی در آغوش دارد و دختر پادشاه كه به شدّت تمايل به رنگ آبي نشان می دهد؛ حال با این زاویه دید بسیاری از مفاهیم را بهتر می توان دریافت نمود. پیروزی در بيشتر جنگ ها و درگيري ها به عهده ی پسر جهنّمي است امّا او با فداكاري هايي كه براي رهبران خود انجام مي دهد كمتر مورد توجّه بوده و به قول خودش يك نشان هم دريافت نكرده است؛ شاید ديگران به دليل زشتي و كراهتي كه در چهره دارد كمتر به او علاقه مند شده اند. هنگامي كه تير به سينه ی پسر جهنّمي وارد شد، فرشته ی مرگ مي خواهد او را بالا ببرد به نکته ای اشاره دارد، ترس از اين كه اگر هل بوی زنده بماند مثل ديگران حريص و خونريز شود و جهان را نابود كند. فرشته ی مرگ، از اين كه حكومت آمريكا به پسر جهنّمی واگذار شود كمي نگران است؛ در این ها پسر جهنّمی می گوید: «من قلبي سياه و غبار گرفته دارم» كه اشاره به چهره ی ننگين آمريكا و كارنامه ی سياهش دارد و می خواهد که این کارنامه سیاه تر و ننگين تر نشود سپس فرشته مرگ از لیز همسر هل بوی براي برطرف شدن اين نگراني تعهد مي گيرد و در نهایت فرشته ی مرگ زندگي را به آراند اوراما يا همان (باراك اوباما، رئيس جمهور جديد امريكا) بر مي گرداند و حكومت را به وي تحويل مي دهد. در طول فيلم يهودي ها بيشتر ناظر جنگ و درگيري ها بوده و ليز و پسر جهنّمي پيش برنده ی جنگ و تحت فرمان بودند. اين قضيه در جنگ پسر جهنّمي و لوبيا كاملاً مشهود است. يوهان كرافس از پايين به او دستور مي دهد و فرياد مي كشد: «پسر جهنمي به منبع انر‍ژي شليك كن، من به تو دستور مي دهم به منبع انرژي شليك كني!»

تا آن جا که پرنس، آرام در گوش پسر جهنّمي نجوا مي كند: «تا كي مي خواهي تحت فرمان آن ها باشي؟»

بدین ترتیب رهبران يهودی از پسر جهنّمي يا آمريكايی مسيحي استحاله شده، به عنوان يك ابزار استفاده مي كنند بی اعتنا به آن چه در آینده برای آن ها پیش خواهد آمد. ابزاري بودن آن ها آن جا كه حتّي رئيس وي به او و اين قضيه که پسر جهنّمي در حال مرگ است اعتنايي ندارد بیشتر قابل درک است .

ليز همسر هل بوی نیز جهنّمي است و از آتش درونش قدرت مي گیرد. بيشتر حوادث حسّاس فیلم چون كشتن كامل پري هاي دندان، در گرفتن تاج قدرت و طمع از پسر جهنّمي، ايجاد آرامش در آخر فيلم و ... به دست او انجام می شود كه اين نشانه اي از ديدگاه هاي فمنيستي حاکم بر فیلم است.

در اين جا سه شخصيت يهودي بيشتر مورد بررسي قرار مي گيرد:آبرهام ، يوهان كرافس، ‌و دختر پادشاه.

آبرهام بدني شبيه به ماهي و موجودات دو زيست دارد و با حرکات زنانه اش یادآور دو جنسیتی هاست. او كمتر مي جنگد و در هنگام جنگ پسر جهنّمي و پرنسس نوادا به هل بوی خیانت می کند.

يوهان كرافس: بدن او از دود اشباع شده است و شمايلي سوسك مانند دارد با رنگ قهوه اي و سياه و دو شاخكي كه به عنوان دهان جلو سر وي قرار گرفته. دودهاي درونش حيله گري و مكر يهود را نمایش می دهد و تلویحاً يادآور ماجراي هولوكاست می گردد. آن ها با دود قفل هر دهان بسته اي را باز می کنند. يوهان از دود براي اعتراف گرفتن از پري دندان استفاده مي كند. پري دندان، مسلمان ها هستند چون پرنس نووادا آن ها را از بازار ديوها كه شبيه به بازار عرب هاست خريداري مي كند و در آن جا نور غالب و حاكم بر فضا سبز رنگ است (نماد اسلام) ولي يوهان اجازه نمي دهد و با دود از او اعتراف مي گيرد. دومين جايي كه از دود استفاده می شود براي باز كردن بازار ديوها است (بازاری شبیه به فضای بازارهای اسلامی و عربی) و باز هم براي اعتراف گرفتن از مسلمان ها و سومين بار براي ادب كردن و تحت كنترل در آوردن پسر جهنّمي (آمريكا) و به گفته ی خودش حال گيري از وي. چهارمين بار نيز براي تحت كنترل گرفتن ارتش طلايي كه ساخته ی دست ديوها يا همان مسلمان هاست. يوهان كرافس فردي است كه اصلاً نمي ميرد و تنها كسي است كه در جنگ با پسر جهنّمي بر او غلبه می كند و او را تحت فرمان خويش در می آورد.

دختر پادشاه به استثنای رنگ موهایش چهره اي كاملاً شرقي دارد؛ چشم هاي بادامي با موهايي بلند. او با برادرش ارتباطي خاص دارد و اگر هر یک از آن دو زخم بر دارد دیگری نیز زخمی می شود. او ن‍‍ژادي متمايل به يهود دارد و طرفدار يهود است. به كار گيري رنگ آبي در او و تمايل شدیدش به رنگ آبي، حاکی از این امر است؛ حال آن كه برادر و پدر او كاملاً شرقي هستند و بيزار از يهوديان و اين راه و حلقه ی ارتباطي با برادر، كنايه از اين دارد  كه نسل يهود و اسلام  هر دو از يك پدر بودند آن هم حضرت ابراهيم ولي از دو مادر و یادآور اختلافی عمیق و دیرینه بین این دو قوم است. در انتهاي فيلم دختر پادشاه با كشتن خود باعث مرگ برادر مي شود و يهود و مسيحیت را نجات مي دهد. در اين جا هم باز گره كار به دست يك بانو باز مي شود. او براي مردم منجي است كه دوباره بر مي گردد، ولي به بهاي جنگ و خونريزي و ويراني.

پادشاه و پسرش در راه های زير زمينی شهر زندگي مي كنند در فضا سازی قصر پادشاه از پيچك هاي چيني و تذهيب هاي اسلامي استفاده شده و فضا كاملاً شرقي است؛ سربازان حالتي سامورايي دارند و نور زرد حاكم كه نماد رنگ پوست شرقي هاست. ساقه ی لوبیایی كه براي كشتن پسر جهنّمي استفاده شد، علیرغم این که بر گرفته از افسانه ای غربی است امّا با اغراق در رنگ سبز آن و فنا ناپذیری اش و فضای سر سبزی که با نابودی آن پدید می آید در باور یهود همان اسلام و مسلمینند و ارتش طلايي، قوای خفته و آماده به خدمت آن ها، رنگ سبز هولناك كه تا لحظه ی نابودی لوبیا، مخاطب از آن مي ترسد تبديل به رنگ زندگي و حيات و سبزي و خرمي مي شود که می خواهد بگوید تا اسلام زنده است حيات وجود ندارد و خفقان در عالم حكم فرماست و با نابودي اسلام و مسلمين خرّمي و نشاط و. . . به عالم هديه مي شود .

پسر پادشاه در هنگام مبارزه ی پسر جهنمي با لوبيا به وي مي گويد: «تو به ما شبيه تر هستي تا به يهودي ها» كه اشاره به اعتقادات و باورهاي ديني آن ها دارد. پادشاه و شرقي ها يك فضاي اسطوره اي و اسلامي دارند و در فيلم به افسانه پردازي شرقي ها و مسلمان ها اشاره دارد و پسر جهنّمي فضايي مسيحي دارد. او در آخرين لحظه ی زندگی اش هم دوباره به پسر جهنّمي مي گويد: «يهود تو را خواهد كشت، براي زنده ماندن از آن ها بايد دوري كني»؛ اشاره به نظريه ی هانگتينتون دارد كه عقیده دارد: جنگ بين اسلام و مسيح است و اين امر در روند فيلم کاملاً مشهود است.

با دیدن فضا سازی های جنگ لوبيا و پسر جهنّمي، كمي ياد ماجراي 11 سپتامبر مي افتيم  و در فضاي شهر هم اين تنها صحنه اي است كه در خط افقش در دور دست صليب به نمایش در می آید و به تقابل مسيحيت و اسلام به شکل جنگ تكنولوژي و تمدّن با افسانه، اسطوره اشاره می شود.

امّا آن چه بیش از هر چیز بر راز آلود بودن این فیلم تأکید می کند، علایم فراوانی است که در تیتراژ لحظه به لحظه، رمزها و علایم ماسونی را به یاد می آورد. با دقّت و نگاه عمیق در این دست فیلم ها می توان تفکّر خاص و خطرناک پشت آن ها را دریافت، این بسیار ساده انگارانه است که فیلم را تنها به قصد تماشا و وقت گذران و بدون دقّت در عناصر نمادین و معنا دار آن به تماشا بنشینیم.

شماره نشریه:  شمیم نرجس شماره 10


تعداد امتیازات: (0) Article Rating
تعداد مشاهده خبر: (1667)

نظرات ارسال شده

هم اکنون هیچ نظری ارسال نشده است. شما می توانید اولین نظردهنده باشد.

ارسال نظر جدید

نام

ایمیل

وب سایت

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

Escort