دی ان ان evoq , دات نت نیوک ,dnn
جمعه, 10 فروردین,1403

گوهر معرفت


گوهر معرفت

تناسب معنوي آيات؛ گواهي بر اعجاز قرآن كريم /مترجم: عذرا مرادي

 

 

بي ترديد زيبايی سخن، منوط به تناسبي است كه ميان اجزاء آن برقرار است. يعني شروع خوش آیند و دلنشين، ختام شيوا، و اهداف والايي كه سخن از آن بهره مند است. آيات قرآن كريم آراسته به اين تناسب است گرچه به صورت پراكنده و با فاصله هاي زياد يا كم نازل شده اند. اما پيوندي وثيق ميان جملات و تركيب هاي آن برقرار است و اين مطلب شاهدي است بر اعجاز قرآن كريم.

تناسب و پيوستگي ميان اجزاي كلام الهي گاه در صدر و ذيل يك آيه يا در تعدادي از آيات مرتبط با هم،‌ كه البته شمارشان متفاوت است، مثلاً 5 يا 10 آيه يا بيشتر يا كمتر كه با هم نازل شده اند، مشاهده مي شود و گاه اين تناسب را در مجموعه ی آيات يك سوره ی كامل مي بينيم؛ به اين اعتبار كه آن سوره يك مجموعه ی واحد داراي هدف واحد يا اهداف مرتبط با هم است كه شالوده با شكوه سوره را با عدد خاصي از آيات تشكيل مي دهند كه وقتي هدف تكميل شد و مقصود حاصل گرديد، سوره كامل شده و شمار آياتش كه متناسب با هدف مورد نظر است، پايان مي يابد. لذا مي بينيم تعداد آيات هر سوره با ديگري متفاوت و سوره، كوتاه يا طولاني مي گردد.

چنين پنداشته شده كه ميان پايان هر سوره و آغاز سوره ی جديد نيز چنين تناسبي موجود است. برخي در توجيه آن خود را به زحمت انداخته اند كه البته ما چنين ضرورتي را قائل نيستيم، زيرا نظم و ترتيب كنوني كه ميان سوره هاي قرآن كريم برقرار است، پس از وفات پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) ايجاد شده و مستند به وحي نيست. (براي مطالعه ی بيشتر ر.ك: التمهيد، ج5، ص254)

ما در چند شماره ی پيوسته، هريك از اين تناسب ها را به بحث مي نشينيم:


تناسب آيات با يكديگر

قرآن به تدريج و در مقاطع زماني متفاوت نازل گرديده است، دسته اي از آيات با مناسبتي خاص كه پيوند ذاتي موجود ميان آيات آن را اقتضا مي كرده است نازل شده اند. اين تناسب اصطلاحاً «سياق» آيه را تشكيل مي دهد.

تناسب موجود ميان هر دسته از آيات،‌ تقريباً‌ عيان است گرچه تناسب از نوع تضاد باشد. زركشي درباره ی تناسب سوره هاي قرآن مي گويد:

«روش قرآن اين است كه پس از بيان احكام وعده و وعيد مي دهد تا انگيزه اي باشد براي عمل. سپس آيات توحيد و تنزيه باري تعالي را مي آورد تا خواننده را از عظمت امر كننده و نهي كننده آگاه كند. اگر در سوره هاي بقره، نساء، مائده و امثال آن انديشه كنيد اين حقيقت را در مي يابيد». (زركشي، ج1، ص40)

البته جهت تناسب در اين موارد آشكار است اما گاهي جهت تناسب به روشني درك نمي شود و لازم است براي يافتن آن وقت و ظرافت به خرج داد چرا كه قرآن كلام پروردگار حكيمي است كه با آن ديگران را به مبارزه خوانده است و بي ترديد برخاسته از حكمت بالغه ی اوست.

از جمله ی آن موارد آيه ی ذيل است:


1ـ لزوم ترك آداب و رسوم جاهلي

«يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَواقيتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ وَ لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها» (بقره/189)

درباره ی هلال هاي ماه از تو سؤال مي كنند، بگو: آن ها بيان اوقات و (تقويم طبيعي) براي (نظام زندگي) مردم و (تعيين وقت) حج است كار نيك آن نيست كه از پشت خانه ها وارد شويد.

ممكن است گفته شود چه ارتباطي ميان احكام هلال هاي ماه و بين حكم از پشت خانه وارد شدن وجود دارد. بايد گفت اين مورد از نوع استطراد و گريز زدن است. يعني انتقال و گذر از يك هدف به هدف ديگر به جهت اندك مناسبتي كه در اين ميان موجود است و متكلم آن هدف ديگر را مهم تر مي داند گويي سخن را به منظور رسيدن به اين هدف آغاز نموده است؛ البته با ظرافت و مهارتي خاص كه شگفت و بي نظير است.

زمخشري مي گويد قرآن ابتدا بيان مي كند كه هلال هاي ماه، براي تشخيص ميقات و موعد حج اند سپس متعرض مسأله اي مهم تر يعني يك رسم جاهلي كه بدعتي ناپسند است مي گردد ماجرا از اين قرار بود كه وقتي يكي از اعراب مُحرم مي شد براي رفتن به خانه اش از در وارد نمي شد. اگر از آبادي نشينان بود از ديوار پشت خانه اش شكافي ايجاد كرده و از آن رفت و آمد مي نمود و اگر از چادر نشينان بود، راه ورود و خروجش از پشت خيمه بود و اين بدعتي نفرت انگيز و ناهنجار و غير قابل توجيه بود. لذا وقتي از هلال ماه ها كه مردم امور زندگي خود را با آن برنامه ريزي مي كنند و به ويژه احكام حج را با آن تنظيم مي كنند، سؤال شد ـ پرسشي كه فائده ی چنداني نداشت ـ خداوند فرصت را مناسب مي بيند تا موضوع مهم تري را كه پرسش از آن شايسته تر است مطرح نمايد به اين اميد كه چنين عمل ناپسند و پستي را كه نيكو مي شمردند، ترك نمايند.


2ـ ارتباط ميان واقعه ی اسراء و اعطاي كتاب به حضرت موسي (علیه السلام)

«سُبْحانَ الَّذي أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذي بارَكْنا حَوْلَهُ... وَ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ...» (اسراء/ 1-2)

پاك و منزه است خدايي كه بنده اش را در يك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصي كه گرداگردش را پربركت ساختيم سیر داد... ما به موسي كتاب آسماني داديم.

سؤال اين است كه چه ارتباطي ميان واقعه اسراء يعني سير شبانه و معراج پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) و اعطاي كتاب آسماني به حضرت موسي و بيان امور مربوط به زندگي بني اسرائيل وجود دارد؟ بايد گفت اين مورد نيز از نوع گريز زني است. هدف نهايي آن است كه رفتارهاي نادرست بني اسرائيل به ايشان يادآوري شود. كساني كه در شريف ترين مكان كره ی زمين زندگي مي كردند و بهترين ابزارهاي هدايت را در اختيار داشتند. بنابراين سخن را از سفر پيامبر از مكه به سوي قدس شريف آغاز مي كند و به همين مناسبت درباره ی هتك حرمت اين حريم مقدس توسط اهل آن و كساني كه به چنين شرافتي مفتخر شدند، ايراد سخن مي کند تا متنبه و متذكر شوند و می فرماید ما به موسی کتاب آسمانی دادیم و آن را وسیله هدایت بنی اسرائیل ساختیم و [گفتیم] غیر ما را تکیه گاه خود قرار ندهید.


3ـ راهي آسان براي رهايي از خطر مال يتيم

«وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامى‏ فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساء» (نساء/ 3)

«اگر مي ترسيد كه نسبت به يتيمان عدالت را رعايت نكنید با زنان پاك ازدواج نماييد».

سخن در آيه ی قبل درباره ی دادن اموال يتيمان به ايشان و نهي از قرار دادن امر آلوده ی ناپاك به جاي پاك مي باشد و اين كه نبايد اموال يتيمان را با اموال خود مصرف كنند چراكه خداوند حسابگري تواناست؛ چه بسا كساني كه متولي امور يتمانند، در مورد تصرف در اموال يتيمان در تنگنا قرار گيرند و بيم آن داشته باشند كه اموال یتیم با مال خودشان مخلوط شود و در نتيجه مال يتيم صدمه ببيند بنابراین احتياط چنين اقتضا مي كند كه اساساً از نزديك شدن به مال يتيم اجتناب ورزند. از سوي ديگر در اثر نبردهاي مسلمانان با دشمنان اسلام در طول تاريخ تعداد يتيمان زياد مي شود و عهده دار شدن امور يتيمان، ضرورتي ايماني مي گردد. راه فرار از اين تنگنا چيست؟ آيه بعدي نازل شده تا راه چاره اي را نشان دهد. لذا در جایی دیگر از قرآن کریم اين سؤال مطرح شده است: «يسألونك عن اليتامي...» از تو درباره ی يتيم سؤال مي كنند. پاسخ اين است: «قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُمْ...» (بقره/ 220 )

«بگو اصلاح كار آنان بهتر است و اگر زندگي خود را با زندگي آنان بياميزيد. (مانعي ندارد) آن ها (برادر ديني) شما هستند (و هم چون يك برادر با آن ها رفتار كنيد) خداوند مفسدان را از مصلحان باز مي شناسد و اگر خدا بخواهد شما را به زحمت مي اندازد (و دستور مي دهد در عين سرپرستي يتيمان زندگي و اموال آن ها را به كلي از اموال خود جدا سازيد.)

يعني بر شما عهده دار شدن امور يتيمان واجب است و براي هر كس مراقبت بر ترك حرام ميسر است و در نهايت اگر سرسختي نشان داديد، شما را به تكليفي دشوارتر مبتلا خواهيم نمود. بنابراين همان گونه كه با ديگر برادران ايماني خود مشاركت مي ورزيد، با يتيمان نيز چنين باشد و آن ها را در اموال خود مشاركت دهيد، البته مراقب مصلحت آنان باشيد و اين عمل نيكويي است كه نفعش به خود شما نيز باز مي گردد.

اما اگر يتيمان زن باشند، براي خلاصي از مخلوط شدن اموال ايشان با اموالتان، راه آسان تري وجود دارد:

مي فرمايد:

«وَ يَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّساءِ قُلِ اللَّهُ يُفْتيكُمْ فيهِنَّ وَ ما يُتْلى‏ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ في‏ يَتامَى النِّساءِ اللاَّتي‏ لا تُؤْتُونَهُنَّ ما كُتِبَ لَهُنَّ وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ». (نساء/ 127)

از تو درباره ی حكم زنان سؤال مي كنند؛ بگو خداوند درباره ی آنان به شما پاسخ مي دهد. آن چه در قرآن درباره ی زنان يتيم كه حقوقشان را به آن ها نمي دهيد و مي خواهيد با آن ها ازدواج كنيد و نيز آن چه درباره ی كودكان صغير و ناتوان براي شما بيان شده است (قسمتي از سفارش هاي خداوند در اين زمينه مي باشد).

در آيه ی پيشين اجازه ی ازدواج با ايشان صادر مي شود. مي فرمايد: «فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ»؛ يعني، با زنان يتيم كه تحت كفالت شمايند ازدواج نماييد. و آيه ی پس از آن نيز به امور مختلف ديگري گريز مي زند، چنان كه در كل قرآن اين گونه است.

به هر حال ازدواج با زنان يكي از راه هاي رهايي از خطر و تنگناي مال يتيم است، زيرا زن از موشكافي و باريك بيني نسبت به اموالي كه با مال همسرش مخلوط شده است چشم پوشي مي كند. همسري كه همراه اوست و سرپرستي امور را بر عهده دارد.


4ـ روش برتر در تربيت انسان ها

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» اي كساني كه ايمان آورديد، دعوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد هنگامي كه شما را به سوي چيزي مي خواند كه به شما حيات مي بخشد و بدانيد خداوند ميان انسان و قلب او حائل مي شود». (انفال/ 24)

سؤال اين است: مناسبت نزديك ميان امر به استجابت دعوت پيامبر در جايي كه به حيات فرا مي خواند و ميان تهديد در اين باره كه خداوند ميان آدمي و قلبش قرار مي گيرد، چيست؟

اشاعره و جلودارشان فخر رازي،‌ نظر به ذيل آيه، آن را دليلی براي قول به جبر گرفته اند (فخر رازی، ج5، ص148-147و182) به اين بيان كه خداوند است كه مؤمن را مؤمن و كافر را كافر قرار مي دهد و بر اين آيه استناد مي كنند: «يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ» ایشان از دعوت به حيات كه در صدر آيه بيان شده و دليل بر اختيار است، غفلت ورزيده اند. محال است كه كلام خداوند در يك آيه تناقض باشد.

برخي از علما در تفسير اين آيه وجوه دقيق تر و كامل تری را بيان نموده اند: از جمله اين كه در قلب نقطه ايست براي تحولات ناگهاني كه انسان را از حالتي به حالت ديگر در يك برخورد ناگهاني متحول مي كند و لذا بدبخت، سعادتمند مي گردد و سعادتمند، بدبخت. به دليل يك برخورد غير مترقبه كه در مسير حركتش (كه شخص گمان مي كرد در طول حياتش در همين مسير خواهد بود) مي ايستد و مقاومت مي كند. شخص گمان می کرد در طول حیاتش در همین مسیر خواهد بود امّا علی رغم آن، شروع به بازگشت و حركت در خلاف آن مسير مي نماید. و اين بدان جهت است كه خداوند خوف و رجا را آفريده و نااميدي و غرور را مردود شمرده است.

اين شيوه از بهترين روش هاي تربيتي انسان هاست كه فرد اگر سرپيچي و عصيان گري را از حد گذراند، با آگاهي از آن دچار يأس و نااميدي نمي گردد، هم چنين اگر مدارج والاي كمال را پيمود، مبتلا به عجب و غرور نمي شود.

توجیه دقيق و ظريف ديگري كه درباره ی اين آيه بيان شده آن است كه اسلام به حيات برتر و سعادت نهايي دعوت مي كند كه نپذيرفتن و تسليم نشدن در برابر آن، قلب ها را مي ميراند و در نتيجه آن شاخصه هاي انساني در جان آدمي مي ميرد و كرامتش در مسير تندبادها از بين مي رود. اين گونه انسان، حيواني بيش نخواهد بود فقط به جاي چهارپا، دو پا دارد و از قله‌هاي رفيع انسانيت به حضيض وحشيگري و ابتذال سقوط خواهد كرد. چنان كه مي فرمايد: «وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ» (اعراف/176) «اگر می خواستیم او را با این آیات بالا می بردیم امّا او به پستی گرایید و از هوای نفس خود پیروی کرد».

لذا می فرماید خداوند بین انسان و قلبش حائل می شود و در جای دیگر مي فرمايد: «وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ». (حشر/19) «هم چون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آن ها را به خود فراموشی گرفتار کرد».

 فهرست منابع:

* این مقاله ترجمه ی بخشی از کتاب التمهید فی علوم القرآن اثر علامه محمد هادی معرفت، ج5، ص 192-187 می باشد که با اندکی تلخیص انجام شده است.

1ـ براي مطالعه ی بيشتر ر.ك: التمهيد، ج5، ص254.

2ـ زركشي، البرهان، ج1، ص40.

3ـ رک: زمخشری، الکشاف، ج1، ص234.

4ـ فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج5، ص148-147و182.

 

شماره نشریه:  شمیم نرجس شماره 14


تعداد امتیازات: (0) Article Rating
تعداد مشاهده خبر: (1581)

نظرات ارسال شده

هم اکنون هیچ نظری ارسال نشده است. شما می توانید اولین نظردهنده باشد.

ارسال نظر جدید

نام

ایمیل

وب سایت

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

Escort