اگر بخواهیم بدانیم زودرنجی از کجاست باید خودشناسی کنیم. یعنی من باید تکیه به خودم دهم، روی پای خودم بایستم، حلّ مسائل و به کارگیری استعدادهایم را بلد باشم، متوقّع از دیگران نباشم و بدانم همهی اینها بدون اینکه خدا ناظر و کمککننده به من باشد، امکان ندارد.
گفتگویی صمیمانه پیرامون آثار و درمان زودرنجی با خانم حبیبی مشاور اخلاقی – تربیتی
* به نظر شما چرا گاهی زود رنج میشویم؟
بحث زودرنجی نیاز به دو مقدّمه دارد:
مقدّمهی اوّل این است که بیشتر ما علم داریم امّا معرفت نداریم. شهید مطهّری در اینباره میگویند: بیشترین رنجی که انسان و بشر امروز میبرد از زیادی علم است. بشر امروز کمتر میتواند از علومی که پیدا میکند به معرفت خدا برسد. او فقط علم را زیاد میکند.
پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: «إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ عِلْمٍ لَا يَنْفَعُ»(المصباح، ص229) پناه میبرم به خدا از علمی که فایده ندارد.
گاهی یک علمِ کم، نیاز دارد که زیاد به آن عمل کنیم یک علم را یک ساعت یاد میگیریم، یک عمر باید به آن عمل کنیم. امّا ما انبوهی از علوم را درون خود جمع میکنیم و قابلیت اجرای آن را نداریم. حالا ببینید چقدر ذهن انسان پر میشود از مشغلهها. وقتی ذهن تفکیک شده نباشد، آسایش و آرامش هم ندارد.
علاوه بر این میگویند علم یعنی رسیدن از مجهول به معلوم. یعنی قبل از تصمیمگیری و بهکارگیری این علم، خام است. بعد از آن، معرفت علم است. معرفت بهکارگیری و سودبری آن کار است. ما در زندگیهایمان متأسّفانه این را نداریم یعنی علم داریم امّا معرفت نداریم.
مقدّمهی دوم: اینکه ما باید بدانیم اعتماد به نفس یعنی چه؟
اعتماد به نفس به معنای این است که من اتّکا داشته باشم به خودم؛ یعنی تکیهگاه خودم قرار بگیرم و مسئولیت کارهای خودم را به عهده بگیرم و بدانم که پیشرفتها و موفّقیتهایم از همین راه به دست میآید و متوقّع از بقیّهی انسانهای اطرافم نباشم. به هر حال آدمی که مسئولیت امور خودش را به عهده میگیرد در پیشرفتها و حتّی ضرر و زیانها هم روی کسی هم حساب باز نمیکند و متوقّع نیست از کسی. به این میگویند اعتماد به نفس.
نتیجتاً اگر آن معرفت الهی که اوّل از علم به دست میآید در کنار این اعتماد به نفس باشد مساوی میشود با توکّل. یعنی انسان بهرهوری از استعدادهایش کرده، ولی در عین حال حس میکند بینیاز از خدا نیست.
اگر بخواهیم بدانیم زودرنجی از کجاست باید خودشناسی کنیم. یعنی من باید تکیه به خودم دهم، روی پای خودم بایستم، حلّ مسائل و به کارگیری استعدادهایم را بلد باشم، متوقّع از دیگران نباشم و بدانم همهی اینها بدون اینکه خدا ناظر و کمککننده به من باشد، امکان ندارد. وقتی من از کسی توقّع داشته باشم از او میرنجم پس اعتماد به نفس ندارم. انسانی که توقّع دارد اعتماد به نفس ندارد. توقّعاتش باید از وجود خودش باشد مثلاً چرا من دوستانم را به شاخصهای خودشان نمیشناسم، این توقّع از خودم است، برای همین میرنجم. امیر المؤمنین(ع) میفرمایند: «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ»؛ (نهج البلاغه، حکمت47) ارزش هر انسانی به مقدار همّت خودش است.
* به نظر شما میزان زود رنجی برای همه یکسان است؟
خیر، در سنین مختلف متفاوت است. جوان در سنّ بیتجربگی و تغییر هورمونهای بدنش با مسائل مختلف روبهروست. در این حال زودرنجی برای او آسیب نیست بلکه همراهی میخواهد. ولی زودرنجی برای انسانهایی که به سنّ بلوغ عقلی رسیدهاند، قابل توجیه نیست و علّت آن را باید در به محیطی که اینها بزرگ شدند و در برخورد دیگران جستجو کرد. مثلاً در محیط خانواده پدر و مادر خوب به این رسیدگی نکردند. از چه لحاظ؟ اندازهی محبّت درست نبوده یا در افراط بوده یا در تفریط، هر دو نوعش اثرگذار است.یک وقت این قدر محبّت میکنند که اجتماع نمیتواند چنین محبّتی به این انسان بکند این همان انتظار را دارد. فقر نیز باعث زودرنجی میشود، مسخره شدن و مقایسه کردن فرزندان در محیط خانواده و... . اینها از خانواده شروع میشود بعد به اجتماع کشیده میشود. دربارهی نوجوانها، باید گفت که آنها حق را با تمایلاتشان اشتباه میگیرند، مثلاً تمایل دارد این را داشته باشد، فکر نمیکند که این حقّش نیست پس گاهی حق و حقوق و تمایلات با هم مخلوط میشوند که باعث این رنجشها میشود. در خانوادههای متشنّج زندگی کردن، اثر زودرنجی را به وجود میآورد. خود کم بینی در واقع پایهی زودرنجی انسان است. فرد، خودکم بین شود یعنی برای خودش ارزشی قائل نیست، پس متوقّع میشود و وقتی متوقّع میشود اعتماد به نفسش را از دست میدهد. یعنی از آن روز امیدش خانواده بود ولی به آرزوهایش نرسید حالا میآید در اجتماع و جامعه از این جا هم نمیگیرد چه کار میکند؟ دائماً شکست روی شکست، رنجش روی رنجش. این شخص باید برنامهریزی کند، نمیگوییم زود ولی با یک برنامهریزی خوب میتواند روال اخلاقی خودش را عوض کند و راحت هم هست، نه پزشک میخواهد نه دارو، نه هیچ چیز دیگر، فقط همان دو مقدّمه کفایت میکند برای عوض شدن. این برای این است که خودم را بشناسم، چون هیچ کس بهتر از من نمیداند که درونم چه هست؟ به قول امام جواد «واعِظ مِنْ نَفْسِهِ»؛ من یک موعظهگر از درون میخواهم که درون خودم را بهتر بشناسد که کمبودهای من از کجا نشأت گرفته.
* زود رنجی چه آثاری دارد؟
انسان زودرنج اعتماد به نفس ندارد. امام علی(ع) میفرمایند: «هَلَکَ امْرُؤٌ لَمْ یَعْرِفْ قَدْرَهُ»؛ (نهج البلاغه، حکمت149) کسی که قدر و اندازهی خودش را نشناسد، هلاک میشود. این نسخهای است که اگر بخواهیم ادامه دهیم یقیناً هلاکت به دنبالش است: کمرویی، ناسازگاری و طغیان. البته ممکن است اینها ظاهر نشود چون اکثر اینها انزواطلبی هم دارند. زودرنجها درون خودشان میریزند، بعضی از زودرنجها تکبّر دارند و بعضیها انزواطلبی. زودرنج است لذا از بقیه فاصله میگیرد، متکبّر محسوب میشود، محبّت اینها به دیگران کم است، انتقاد منفی در اینها زیاد است، همه را نقد به منفی هم میکنند، دروغگویی هم دارند، چون بلد نبودند دفاع از حق بکنند، چاپلوسی در اینها هست، انتقامجو و ترسو هم هستند. حالا ترسشان مثل کارهایی مثل دروغ گفتن و... اینها همه از ترس است. دروغ میگوید که بهترش کند، میترسد اگر بفهمند خراب شود، برای همین دروغ میگوید مشورت با افراد عاقل و باتجربه نمیکند یکی را پیدا میکند که که مثل خودش باشد.
* با زود رنجی دیگران چه کنیم؟
1. مسخرهشان نکنیم.
2. آنها را با دیگران مقایسه نکنیم.
3. حمایتشان کنیم نه تأیید. ببینید حمایت متفاوت است. حمایت یعنی حق را به طرف نشان دادن نه حق را به طرف دادن. در مسیر درست کمکش کنیم. حالا روشنگری کنیم که آدمها متفاوتند. تو باید این را درک کنی و ناراحت نشوی چون همهی آدمها یکجور نیستند، ما باید قوی باشیم و راه حل پیدا کنیم با این کسی که اخلاقش این است.
دربارهی نوجوانها باید دانست که اینها از ما زود میرنجند و میروند کنار چون یک مقدار تغییرات هورمونی دارند، به هم ریختگی وجودی دارند لذا تفاوت با ذهنیت، غرایز، اهداف، اینها با هم است. دائماً یک حالت حق به جانبی ارند با اینکه در جایگاه حق نیستند. بعد از اینکه جذبش کردیم جداسازی میکنیم به شکلی که او ناراحت نشود. حمایت یعنی این؛ همدلی و همدردی و محبّت در حدّ معقول و لازم نه اینکه او را متوقّع کنیم.
* زود رنجی خود را چگونه درمان کنیم؟
اوّل: تابلوی مرنج و مرنجان را برای خود ملکه کنم و اگر لازم است حتّی 10 تا درست کنم همه جا تو آشپزخانه، محلّ کار، میز کار، روی کابینت، زیر سبد ظرفشویی و... بگذارم. مرنج و مرنجان نه خودم برنجم و نه دیگران را رنج بدهم.
دوم: برای روبهرو شدن با بدترین شرایط آمادگی داشته باشم . وقتی می خواهی به جایی بروی با این تصوّر ذهنی برو. این وقتی است که خودش را شناخته میخواهد درست کند. من میخواهم بروم مهمانی ممکن است یکی آنجا به من حرف بد بزند، بیمحلّی کند، من را تعارف نکنند بالا بنشینم، غذا به من تعارف نکنند. یعنی به بدترین شرایط فکر کنم.
سوم: عدم جر و بحث در گفتو گو و فکر نکردن به آن موضوع
پیشاپیش اگر بروم آنجا حالا آنها این را بگویند من این را و... دارد برای بحث آماده میشود. این کار را نبادی بکنم. چون آدمهای رنجور دائم این کار را میکنند. چرا کینهجو هستند؟ چرا منفی فکر میکنند؟ چون دربارهی موضوع خیلی فکر میکنند.
چهارم: شتاب زده تصمیم نگیریم و همیشه به خودمان بگوییم که تصمیم باید پشتوانهی عقلی داشته باشد. چون آدمهای زودرنج با احساساتشان تصمیم میگیرند نه با عقل.
پنجم: ذهنمان را به فیلتر مجهّز کنیم. یک جاهایی داخل ماشینها فیلتر میگذارندکه آشغال و کثیفی را بگیرد که بنزین صاف شده بیاید. فیلتر بگذار برای چی؟ برای نقاط مثبت افراد. از این فیلتر ردشان کن و منفیها را پشت سر بگذار حتّی اگر خیلی کم است.
ششم: خودخواه نباشم. در خودکمبینی ایجاد خودخواهی میشود. یعنی توقّع از بقیه داریم که این باید اینطوری رفتار کند. لذا در بحث همسران می گوییم درخواستهایت را به شکل مطلوب و زیبا از همسرت بخواه. نمیگوییم خودش باید بداند، برای چی خودش نمیکند؟
باید بدانم که بر پایهی استعدادهایم خدا به من زبان نرم داده، لطافت داده، نرمی داده و باید خواستههایم را در این قالب طوری که شخصیت مقابلم تخریب نشود مطرح کنم. خدا بهتر میداند. او من را خلق کرده. از همه چیز خبر دارد، بصیر است. میگوید: «ادعونی»؛ بخوانید مرا. چرا؟ میخواهد من را تربیت کند از خط خدا خارج نشوم. خودخواه نشوم، حریص نشوم، درست بخواهم، بخشندگی داشته باشم. ملاحظه داشته باشم، عشق داشته باشم، محبّت داشته باشم و... .
هفتم: حرفها، نگاهها و رفتارهای دیگران را با خود مرتبط نکنم. بقیه حرف میزنند زودرنج میگوید منظورش من بودم.
امیر المؤمنان(ع): «بِالتَّعَبِ الشَّدِيدِ تُدْرَكُ الدَّرَجَاتُ الرَّفِيعَةُ وَ الرَّاحَةُ الدَّائِمَةُ» (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص 99) با کارهای سخت و زحمتهای سنگین آدمی به پایههای بلند زندگی و آسایش دائمی نایل میشود.
لذا انسان باید از تمامی سرمایههایش برای رسیدن به قرب الهی استفاده کند چرا که باز ثمرة العلم باید معرفت الله شود.
منابع
* نهج البلاغه
1. تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، مصحح: مصطفى درايتى، قم، دفتر تبليغات، 1366.
2. كفعمى، ابراهيم بن على عاملى، المصباح للكفعمي( جنة الأمان الواقية)، قم، دار الرضي، 1405 ق.
شماره نشریه: شمیم نرجس شماره 34