دی ان ان evoq , دات نت نیوک ,dnn
جمعه, 31 فروردین,1403

نسیم گلشن جان


نسیم گلشن جان

 

شرح دعاي مكارم الاخلاق / استاد رثایی    

«وَ عَبِّدْنِي لَكَ وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِي بِالْعُجْبِ» امام سجاد (علیه السلام) می‌فرمایند: بارالها! مرا به عبودیّت و ذلّت در مقابل ذات مقدّست وادار ساز، و عبادتم را بر اثر عُجب فاسد منما.

عبادت، نهایت درجه‌ی تذلّل است و فقط شایسته‌ی ذات اقدس الهی است زیرا او ملک واقعی تمام عوامل هستی است و همه‌ی موجودات در پیشگاه مقدسش بندگی دارند، قرآن شریف می‌فرمایند: «إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً» (مریم/92) هیچ یک از موجودات سماوی و ارضی نیست مگر آن که عبودیت خالق را پذیرفته و خود را مخلوق و مسخّر او می‌دانند ـ البته سجده نیز به معنای تذلّل است و بر دو قسم است تسخیری و اختیاری، تسخیری، سجده قهری و اضطراری است که جمیع مخلوقات در مقابل خالق دارند، و سجده اختیاری آنست که افراد با ایمان انجام می‌دهند و دارای ارزش عبادت است، و چون اختیاری است لذا سجده در انسان‌ها همگانی و عمومی نیست، سجده کردن بسیاری از مردم و عدم سجده بسیاری دیگر، بر اثر آزادی و اختیاریست که خداوند به آن ها عنایت کرده، بعضی از مردم، عقل‌های خود را به کار انداخته حق را از باطل تمیز داده اند و در کمال آزادی دین حق را قبول نمودند و بعضی نه، ولی اولیاء الهی و بندگان واقعی خداوند با آن که همواره در صراط مستقیم و عبودیت خداوند قدم بر می‌دارند به این حدّ قانع نیستند و برای موفّقیت و سعادت بیشتر در فکر ازدیاد بندگی و تذلل هستند، لذا امام سجاد (علیه‌السلام) می‌فرمایند: خدایا مرا در پیشگاه خودت ذلیل قرار بدهد شاید حضرت می‌خواهند بفرمایند خدایا همان طور که بر ابراهیم خلیل منت گذاشتی و درباره‌اش فرمودی: «وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهيمَ خَليلاً؛ (نساء/125) خداوند ابراهیم را خلیل خود گرفت و به دوستی خویش برگزید، بر علی بن الحسین هم منت بگذار و مرا بنده‌ی خود قرار بده و به این عزت و افتخار سربلندم فرما.

افراد با ایمان از این که طوق بندگی غیر خدا را به گردن نگرفته و اسیر آن نشده‌اند مسرورند و مهم‌تر از بندگی خدا، اینست که خداوند عبودیّت بنده را بپذیرد و بنده را مشمول تفضّل خود قرار دهد. امّا بعضی دیگر هوای نفس را معبود و مطاع خود قرار داده و اوامرش را به کار می‌بندند قرآن می‌فرمایند: «أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ (فرقان/43)؛ ای پیغمبر دیدی آن مردم بدبخت را که به هوای نفس خود گرایش یافته و بی قید و شرط اطاعتش می‌کنند».

پس راه نجات از هواپرستی، خداپرستی است، و راه سرپیچی از اطاعت هوی، فرمانبری از اوامر الهی است، به هر نسبت که افراد خداپرست ایمانشان قوی تر باشد، به همان نسبت بر هوای نفس خود و شیطان درونی، غلبه می‌کنند، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می‌فرمایند: «مَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا وَ لَهُ شَيْطَانٌ قَالُوا وَ لَا أَنْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ وَ لَا أَنَا إِلَّا أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَعَانَنِي عَلَيْهِ فَأَسْلَمَ فَلَمْ يَأْمُرْنِي إِلَّا بِخَيْرٍ» (فيض كاشاني، 9/5) حضرت فرمودند: هيچ كس از شما نيست مگر اين كه شيطاني دارد، كسي گفت: آيا شما هم؟ فرمودند: من هم،‌ مگر اين كه خدا مرا ياري نموده و شيطان من تسليم شده و مرا امر نمي‌كند مگر به خير و خوبي.

وقتي انسان به اين حالت برسد و مبارزه با نفس كند چه عزتي پيدا مي‌كند، امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايد: «كسي كه مي‌خواهد بدون عشيره و فاميل در جامعه عزيز باشد،‌ و بدون داشتن مال و ثروت، غني و بي‌نياز باشد، و بدون دارا بودن قدرت واجد هيبت و ابهت باشد بايد از محيط ذلت و گناه به فضاي نوراني اطاعت از خدا منتقل گردد». (محمدي ري شهري،290/6) در جمله بعد امام سجاد(عليه السلام) مي‌فرمايند:

«وَ عَبِّدْنِي لَكَ وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِي بِالْعُجْبِ» خدايا عبادت مرا با عجب (كه از خطرناك‌ترين حالات نفساني است) فاسد و بي‌اثر نما، در بحث گذشته رابطه عزت نفس با كبر توضيح داده شد در اين جا هم لازم است رابطه‌ی عجب با عبوديت بيان شود، عجب در عبوديت و بندگي عبارت است از اين كه شخص عبادت خود را عظيم و مهم بداند و خود را از حدّ تقصير جدا نموده و تصور كند كه هيچ كمبودي در عبادات و اعمال صالحه‌ی خود ندارد، اين حالت رواني، همان عجبي است كه به موجب روايات فاسد كننده‌ی عمل است. علي(عليهالسلام) مي‌فرمايند: «گناهي كه تو را آزار دهد و مايه‌ی رنج و ناراحتي دروني گردد در پيشگاه الهي بهتر است از كار خوبي كه باعث غرورت شود و تو را به عجب وادارد». (نهج البلاغه، كلمه46) افرادي كه كارهاي خير مي‌كنند اگر داراي ظرفيت معنوي نباشند ممكن است خودشان را با افراد گناهكار مقايسه كرده و احساس برتري كنند اين مائيم كه در صف نيكان قرار داريم و مستحق بهشتيم، ديگرانند كه مستحق عذابند، اين طرز تفكر غرور‌آميز مي‌تواند مايه‌ی سقوط باشد و حسنات را فاسد كند مگر آن كه به خود آمده و خود را اصلاح كنند.

ملاحظه مي‌كنيد كه عبوديت و بندگي خداوند در خطر عجب و غرور قرار دارد و افراد اگر مواظب انحرافات فكري و انديشه‌هاي باطل خود نباشند ممكن است از نتيجه عمل به كلي محروم بمانند.

پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمودند: «خداوند به داود وحي فرستاد اي داود، به گناهكاران مژده بده و مؤمنين پاك و راستين را اعلام خطر كن داود عرض كرد خدايا چطور مي‌شود؟ فرمود: به معصيت كنندگان مژده بده كه من توبه را قبول كرده و گناه را مي‌بخشم، و صديقين را بترسان كه مبادا دچار عجب شوند چون هلاك مي‌شوند». (قمي،161/2)

فاسد نمودن چيزي عبارت است از اين كه آن چيز را از فايده و نفعي كه بايد از آن عايد شود خارج سازيم لذا امام سجاد(عليه السلام) مي‌فرمايند: خدايا عبادت مرا با عجب و غرور فاسد مكن، و اين نه تنها در عبادات بلكه در ساير امور مثل علم، اخلاق، درس حقايق و ساير امور اجتماعي است و آدمي را از فعاليت صحيح باز مي‌دارد و نيروي عقل را ضعيف كرده و موجب انحطاط را فراهم مي‌كند.

«وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَى يَدِيَ الْخَيْرَ وَ لَا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ» بارالها! خير و خوبي را بر دست من براي مردم جريان ده و آن را با منّت گذاشتن بر سرشان محو و باطل منما.

صدقه جاريه، تأسيس يك اثر خيري است كه نعفش جريان داشته باشد و خيرش پيوسته عايد مردم گردد، مثل وقفي كه عايداتش به محرومين برسد يا مدارس و درمانگاه‌ها جهت مردم بي‌بضاعت و از اين قبيل كارها كه در اسلام صدقه‌ی جاريه خوانده مي‌شود. امام(عليه السلام) از خدا تمناي جريان خير را دارد به اين معنا كه، در طول زندگيم وسايل را به گونه‌اي مهيا فرما كه خير من به طور مستمر عايد مردم شود و هرگز قطع نشود.

اين احسان و دگردوستي جزء تمايلات عالي انساني است، چون تمايلاتي كه در ما وجود دارد دو گروه است، حيواني، انساني، حيواني چيزهايي است كه بين ما و حيوانات مشترك است تمايل به غذا، خواب، بازي، تمايل جنسي، غضب، انتقامجويي، حبّ اولاد و... كه وجود تمام اين‌ها ضرورت هست ولي افتخار نيست، ضرورت هست به اين معنا كه چه بسا فقدان بعضي از اين‌ها منجر به مرگ شود اما معيار بزرگي و بزرگواري نيست، در كنار تمايلات حيواني، تمايلات عالي نيز وجود دارد كه به هر نسبت كه پيشروي كند و تحقق يابد افتخار بيشتري براي انسان كسب شده، مثل: اداي امانت، وفاي به عهد،‌ انصاف، عدالت، احسان و دگردوستي، و هر كدام يك پايه اصولي در تعالي بشريت است. در اين جلسه، به اعتبار فرمايش امام سجاد(عليه السلام) بحث روي دگردوستي است كه اين صفت در مقابل خود دوستي است، خود دوستي را هم تمام حيوانات حتي پشه و مگس هم دارند، مشاهده مي‌كنيد تا مي‌خواهيد آن‌ها را بكشيد احساس خطر كرده و فرار مي‌كنند چرا؟ چون علاقه به خود دارند، ما هم‌ داريم ولي اين صفت معيار عظمت و بزرگي انسان نيست، ولي علاقه به مردم و حس خدمتگزاري هر چه در جامعه تقويت شود انسانيت رشد بيشتري كرده و بشر قدم‌هاي بلندتري به سوي تعالي و تكامل برداشته است.

امام موسي بن جعفر(عليه السلام) مي‌فرمايد: «إِنَّ أَهْلَ الْأَرْضِ لَمَرْحُومُونَ مَا تَحَابُّوا وَ أَدَّوُا الْأَمَانَةَ وَ عَمِلُوا بِالْحَقِّ». (مشكوه الانوار، ص52) مردم روي زمين (اهل كره زمين صرف نظر از عقايد مذهبي و روش‌هاي ديني اگر اين سه خصلت را داشته باشند) تا وقتي كه 1. يكديگر را دوست بدارند. 2. اداي امانت كنند. 3. بر طريق حق قدم برداشته و عمل نمايند، استحقاق تفضل و عنايت الهي را داشته و مورد رحمت او هستند (بني آدم اعضاي يكديگرند...) علي(عليه السلام) مي‌فرمايند: اي مالك (موقعي كه مالك اشتر را مأمور مصر مي‌نمايند دستورهاي لازم را طي نامه‌اي كه از بشر دوستي و محبت سخن مي‌گويد به او مي‌دهند و مي‌فرمايند) «اي مالك، دلت را مهيا كن تا با رحمت و لطف و محبت با مردم برخورد نمايي مبادا هم چون درنده‌اي كه خوردن شكار خويش را مغتنم شمرده با آنان مواجه شوي. اين مردم يا از نظر ديني برادر تو هستند يا از جهت آفرينش و خلقت همانند تو،‌ در هر صورت انسانند». (نهج البلاغه، نامه53) پس احسان نمودن و نفع رساندن به بندگان خدا لازمه دگردوستي است ولي مهم‌تر از احسان مالي، رفع ظلم و اقامه‌ی عدل و انصاف درباره‌ی مردم است. خواه مسلمان يا غيرمسلمان. پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) مي‌فرمايند: «وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا يُنَادِي يَا لَلْمُسْلِمِينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ». (كليني، 164/2) كسي كه بشنود شخص مظلومي فرياد مي‌زند و مسلمانان را به ياري مي‌طلبد و جوابش را ندهد مسلمان نيست. چقدر در اين رابطه در اسلام تأكيد شده، تا جايي كه امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايند: «آسان‌ترين حق مسلمان اين است كه چيزي را كه براي خود دوست مي‌داري براي او دوست بدار، آن را كه ميل نداري براي او بي‌ميل باش، او را خشمگين نكني،‌ رضايش را جلب كني، دستورش را به كار بندي، و او را با نفست، با مال و زبان و دست و پايت، ياري نمايي و اين كه تو به منزله‌ی چشم او راهنماي او و آئينه او باشي، چنين نباشد كه تو سير باشي و او گرسنه، تو سيراب باشي و او تشنه و تو پوشيده باشي و او برهنه». (همان، 169/2)

اسلام علاوه بر مواسات و تعاون پيروان خود را به مرحله‌ی بالاتر از اين يعني ايثار تشويق مي‌كند كه بعضاً، موارد احتياج را هم به مسلمين نيازمندتر اعطا كنند.

ضمناً اين احسان و دگردوستي منحصر به خدمات مالي نيست بلكه شامل هر قسم خدمت به مردم است كه حاكي از فضيلت باشد، دست ناتواني را گرفتن، يتيمي را نوازش كردن، راه گم كرده‌اي را هدايت نمود و مهم‌تر از همه دفاع از عرض و شرف آنان است كه متأسفانه در محيط ما به اين امر كمتر توجه مي‌شود.

امام سجاد(عليه السلام) در جمله دوم دعا مي‌فرمايند: «وَ لَا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ» خوبي و خير مرا با منّت گذاشتن محو و نابود منما. قرآن مي‌فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏» (بقره/ 264) اي مؤمنين صدقات خود را با منت و اذيت كردن باطل ننماييد. آئين اسلام هر نوع كمكي را با كمال احترام به مستضعفين دستور مي‌دهد و هيچ كس حق ندارد كرامت نفس و بزرگواري خود را با پول معامله كند و در مقابل كمك به بي‌بضاعت نبايد به عز و شرف او ضربه زده و به حيقيت انساني او آسيب برساند چراكه اسلام هرگز چنين صدقه‌اي را نمي‌پذيرد و چنين خدمت را كه همراه با منّت باشد محو و نابود دانسته و فقط سنگيني بار آن عمل بر دوش او باقي مي‌ماند و بهره‌اي از آن نمي‌برد،‌ حتي در روايت داريم كه اگر به طور مستقيم هم منّت و آزار نباشد ولي در غياب او عمل خود را به زبان آورد و احسان خود را به اين و آن بگويد كه هتك حرمت طرف را موجب شود بطلان عمل خود را امضا نموده است،‌ اين بيانات اهل بيت(عليهم السلام) درسي است آموزنده براي افراد خيّر و احسان كننده كه فقط بدانند در اين جا قصد و قربت مطرح است و كسي جز خدا نفهمد و چه بسا بر اثر پرده‌برداري در قيامت مستحق كيفر و عذاب شوند. «عِزُّ الْمُؤْمِنِ كَفُّهُ عَنْ أَعْرَاضِ النَّاسِ؛ عزت مؤمن به اين است كه آبرو جمع كن مؤمنين باشد».

 

فهرست منابع:

1- فیض کاشانی، محمد بن مرتضي، المحجه البيضاء في تهذيب الا حياء، قم، انتشارات اسلامي، 1362-1361.

2- محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، ترجمه حمیدرضا شیخی، قم، انتشارات دارالحدیث، چاپ هشتم، 1427ق، 1385ش.

3- قمی، عباس، سفینه البحار و مدینه الحکم و الآثار، بی جا، دارالاسوه للطباعه و النشر، 1414ق.

4- کـلینی، محمد بن یعقـوب، الکافـی، تهران، دارالکتب الاسلامی، چاپ چهارم، 1365.

شماره نشریه:  شمیم نرجس شماره 16


تعداد امتیازات: (0) Article Rating
تعداد مشاهده خبر: (1740)

نظرات ارسال شده

هم اکنون هیچ نظری ارسال نشده است. شما می توانید اولین نظردهنده باشد.

ارسال نظر جدید

نام

ایمیل

وب سایت

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

Escort