قرآن و تناسب فواصل آیات[1] /ترجمه: عذرا مرادی
«فاصله» مقطع آخر آیه را گویند و به منزلهی قافیه در شعر است. (زرکشی، 53/1) استاد علی بن عیسی رمانی گوید: فواصل، حروفی مشابه و همانندند که در هر مقطع آیه قرار دارند و باعث فهم بهتر معانی میگردند و علاوه بر زیبایی آفرینی، پر معنی و بلیغند زیرا به پیروی از مفاهیم و معانی میآیند و شکوه آیه را افزایش میدهند و بر آن جامهای درخشنده و رخشان میپوشانند و این بر خلاف سجعهای[2] کاهنان و فالبینان است که تمام نقص و ناهنجاری و گزافهگویی است. زیرا در آنها معانی تابع سجع میگردند و در واقع حکمت وضع بر عکس میشود؛ زیرا حکمت و فلسفهی وضع آن است که معانی که بدان نیاز داریم به کمک الفاظ هویدا گردند و اگر همانندی حروف راهی برای رسیدن به این مقصود باشد، بلاغت حاصل است. اما اگر مشابهت و همانندی کلمات مقصود اولیه و بالذات باشند و معانی تنها به طور عرضی و اتفاقی مورد عنایت باشند، باعث نقص و عیب در کلام است. پس فواصل قرآن همگی بلاغت، زیبایی و حکمت است زیرا تناسب معنی و لفظ به طور تمام و کمال حفظ شده است. (رمانی، ص97)
فواصل در قرآن کریم چهار نوعند:
اول: تمکین
تمکین به معنای استواری و استحکام بخشی، آن است که پیش از اتمام آیه مقدمهای آورده شود و فاصله در آن قسمت جای گرفته و استقرار یابد بدون آنکه ناهماهنگی و ناسازگاری ایجاد کند. فاصله از نظر معنا با کل کلام مرتبط است به گونهای که اگر فاصله نباشد، معنی مختل گردیده و آشفتگی و بی نظمی در فهم مقصود ایجاد میشود آن چنان که اگر گوینده فاصله را بیان نکند و ذکر آن را مسکوت گذارد، شنونده خود با طبع سلیمش آن را تکمیل میکند.
زرکشی گوید این باب شما را با یکی از اسرار بزرگ قرآن کریم آشنا میکند. پس آن را از دست نداده (زرکشی، 79/1) و نسبت به آن بی توجه نباشید. از جمله نمونههای این نوع فاصله آیه 26 و 27 سورهی مبارکهی سجده است:
«أَ وَ لَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ في مَساكِنِهِمْ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ أَ فَلا يَسْمَعُونَ. أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ إِلَى الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْكُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ أَ فَلا يُبْصِرُونَ»
آیهی اول دربارهی عبرتآموزی از آن چه مردمان در قرنهای پیشین بدان مبتلا بودند، میباشد. به یقین اگر به داستان زندگی آنها گوش فرا ندهیم، پند آموزی میسر نخواهد بود. پس آیه با کلمهی «یسمعون» (از ریشهی سمع به معنای شنیدن) خاتمه مییابد. اما آیهی دوم عبرتگیری با امری است که مشهود است و باید بدان نظر افکنده شود؛ لذا با کلمه «يُبْصِرُونَ» که از ابصار به معنای دیدن است، ختم میشود.
مثال دیگر آیهی 103 سورهی مبارکهی انعام است: «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ»
هر چیزی اگر به غایت لطیف شود، دیدهها از درک آن عاجز خواهند بود؛ پس جملهی «وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ» با جمله «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ» مناسب خواهد بود. از سویی دیگر کسی که عالم چیزی است اگر به کنه آن برسد و بدان احاطهی علمی پیدا کند، نسبت به آن خبیر و آگاه میشود پس ذکر کلمه «خبیر» با «وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ» مناسب خواهد بود. «ابصار» جمع محلی به ال استغراق مفید عمومیت است یعنی خداوند بر همه چیز احاطهی علمی دارد.
مناسبت قویتر آن است که جملهی «وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ» دلیل عدم امکان درک پروردگار با دیدهها است و او آن کسی است که به دیدهها محیط است. یعنی ادعا همراه با دلیلش آورده شده است.
آیهی دیگر «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَكَهُ يَنابيعَ فِي الْأَرْضِ...» (زمر/21)
آیهی اول با «للَّطيفُ الْخَبيرُ» پایان یافته زیرا لطف در این جا از ریشه «لطُف» به معنای رفق و مهربانی است در حالی که در آیهی پیشین از لطافت به معنای ظرافت که ضد ضخامت و تراکم است گرفته شده بود. در این آیه سخن از فرو آمدن باران از آسمان و رویش زمین است که سبب اصلی برای امکان حیات میباشد؛ پس مناسب است در کنار اشاره به احاطهی علمی خداوند به ابعاد نیازمندی بندگان به جنبهی لطف او نسبت به ایشان اشاره شود.
آیهی دوم با لفظ «لَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ» پایان یافته و به این نکته اشاره دارد که خداوند بینیاز از مُلک آسمانها و زمین است و اگر چه تمام عوالم ملکوت، مُلک اویند با این حال والاتر از آن است که با پادشاهی عزت یابد و نیاز به عزتمندی به وسیلهی این امور داشته باشد. اموری که در برابر عظمت ذات خداوندی و علو شأن او بسیار حقیر و ناچیزند.
آیهی سوم با «لرؤوفٌ رحیم» پایان مییابد. زیرا خداوند زمین و دریاها و آن چه در آنهاست را به خدمت انسان در آورده و او را از بلاهای آسمانی حفظ میکند و تمام اینها برخاسته از رأفت و مهربانی او نسبت به بندگانش میباشد.
شاهد دیگر در سورهی مبارکهی قصص است.
«قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَداً إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتيكُمْ بِضِياءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ»
آیهی اول با «افلا تسمعون» خاتمه مییابد زیرا این تعبیر مناسب است با سرمدی بودن سیاهی شب یعنی تاریکی فراگیر و بی پایان و این معنی را با حس بینایی نمیتوان دریافت و تنها با گوش میتوان درک ضعیفی از آن داشت. اما سخن در آیهی دوم دربارهی سرمدی و فراگیر بودن روشنایی روز است که با چشم قابل رؤیت است؛ بنابراین از کلمهی ابصار(چشمها) که مناسب آن است استفاده شده است.
مثال دیگر در سورهی مبارکهی جاثیه است.
«اِنَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِلْمُؤْمِنينَ» (جاثيه/3)
آیهی اول با تعبیر «لِلْمُؤْمِنينَ» و آیهی دوم با «لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ» و آیهی سوم با «لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» ختم میشود. عوالم و کائنات همگی دلیل صنع خداوندی است که انگیزه برای «ایمان آوردن» میشود؛ پس از تعبیر «مؤمنین» استفاده شده اما تدبّر در جزئیات خلقت الهی که به ما میفهماند تدبیر امور به دست خداوند است و نظمی بی نظیر بر جهان حاکم است و این موجب حاصل کردن «یقین» و اطمینان که با تعبیر «یوقنون» مناسب است و در پایان آن چه ایمان را ثمر میدهد و با تدبّر در آیات الهی و تفکر در مخلوقات موجبات یقین را فراهم میکند، عقل شریف است که در وجود هر انسانی به ودیعه نهاده شده بنابراین کلمهی «یعقلون» آمده است.
دوم: تصدیر
«تصدیر» آن است که ریشهی هم معنا و اجزای تشکیل دهندهی فاصله در صدر آیه ذکر شود. به این نوع «رد العَجُز علی الصدر»[3] نیز گویند که از آرایههای بدیعی است؛ زیرا بین صدر و ذیل آیه را با نوعی انسجام و وفاق، پیوند میدهد. این نوع فاصله به کلام ظرافت و زیبایی بخشیده و سخن ابهت و شکوهی خاص به دست میآورد و خوشایند و دلپذیر میگردد.
نمونهی آن در آیهی 8 سورهی آلعمران است: «وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ»
و نمونهی دیگر آیهی 61 سوره طه است: «وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَحاقَ بِالَّذينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ» (انعام/10)
و گاه تشابه صرفاً لفظی و ظاهری است که این نیز چون: «قالَ إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقالين» یعنی از ناقمین و انتقام گیرندگان.
سوم: توشیح
«توشیح» یعنی ساختار کلام به گونهای ریخته شده باشد که در ذات خود اقتضای پایان یافتن با آن فاصله را داشته باشد. حتی اگر گوینده بدان نطق نکند، شنونده خود فاصله را زمزمه میکند. لذا گفته شده فاصله قبل از آن که ذکر شود، هویداست. فاصله در آیهی 14سورهی مؤمنون از این نوع است: «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ»
همچنین آیات 6 تا 8 سورهی زلزال: «يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً لِيُرَوْا أَعْمالَهُمْ. فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ. وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ»
چهارم: ایغال
این نوع از مباحث مهم علم بدیع است. «ایغال» در لغت به معنای دور شدن است و در اصطلاح ادیبان عبارت از آنست که کلام با نکته ای پایان یابد که بدون آن نیز معنی آن کامل است و ذکر این نکته برای زیادی مبالغه و تأکید میآید از جمله نمونههای ایغال این آیاتند:
«أُولئِكَ الَّذينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما كانُوا مُهْتَدينَ» (بقره/16)
سخن بدون عبارت «فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ» کامل است اما به جهت بیان فضاحت حال و مبالغه در گمراهی از حد فزون ایشان، جمله «وَ ما كانُوا مُهْتَدينَ» آمده است. عدم سود آوری تجارت مستند به آن است که شیوههای تجارت را در نیافته اند و لذا خیر را با شر مبادله کردند و به جای درستی و صلاح در پی فساد رفتند.
«قالَ يا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلينَ. اتَّبِعُوا مَنْ لا يَسْئَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» (یس/20-21)
معنی و مقصود کلام به تمامی بدون عبارت «وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» فهمیده میشود زیرا پیامبران به ضرورت هدایت یافتهاند؛ اما این جمله برای تأکید، ایجاد انگیزه و ترغیب بیشتر بر پیروی از ایشان و این که تبعیت از آنها هرگز موجب خسران نیست بیان شده است.
فهرست منابع:
.1 زرکشی، البرهان.
2 . رمانی، النکت فی اعجاز القرآن.
پی نوشتها:
[1]. این مقاله ترجمه بخشی از کتاب التمهید فی علوم القرآن اثر علامه محمد هادی معرفت، ج5، ص197 تا 203 میباشد.
[2] . سجع به معنای گفتن یا نوشتن سخن آهنگین است.
[3] . پس و پیش کردن، شرایط را معکوس نمودن.