اگر نشانههای بیماریهای روحی ظاهر شود و خود را مبتلا به قساوت قلب ببیند درصدد معالجه بر میآید و راه درمان را جستجو میکند؟ باید گفت: اولین گام در راه درمان پی بردن به ارزش وجودی خود انسان و درک عظمت هدف خلقت و غایت آفرینش اوست.
قساوت قلب (برگی از یادداشتهای استاد طاهایی(اعلی الله مقامها))/ تنظیم: استاد پورحسینی
قساوت به معنای صلابت، غلظت و سختی است و در تعریف آن آمده است «أَرْضُ قَاسِیَه لَا تُنْبِتُ شَيْئاً؛ زمین با قساوت زمینی است که چیزی از آن روییده نمیشود». به معنای شب سخت با ظلمت شدید نیز به کار رفته است. شب با قساوت یعنی شبی که ظلمت و تاریکی آن در درجهی شدت است چنان که هیچ نوری در آن شب دیده نمیشود.
قلب قسی آن دل و روحی است که به طوری غلظت و خشونت پیدا کرده و سخت شده که در مقابل عوامل معنوی و تذکرات روحانی هیچ تکانی نمیخورد و به اهتزاز درنمیآید. اهتزاز برای زمینی به کار میرود که در فصل بهار با باد و باران بهاری به حرکت در آمده و ترک میخورد و از این زمین سبزه میروید.
قرآن کریم بحث قساوت قلب را در آیات گوناگون بیان نموده است. در سورهی بقره آیهی 74 میفرماید:
«ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ؛ سپس دلهای شما سخت شد همچون سنگ یا سختتر چرا که پارهای از سنگها میشکافد و از آن نهرها جاری میشود و پارهای از آنها شکاف برمیدارد و آب از آن تراوش میکند و پارهای از خوف خدا از فراز کوه به زیر میافتد (امّا دلهای شما، نه از خوف خدا میتپد و نه سرچشمهی علم و دانش و عواطف انسانی است) و خداوند از اعمال شما غافل نیست».
این آیه به دنبال بخشی از آیات قرآن که دربارهی یهود آمده است به قساوت قلب میپردازد. یهودیان در پذیرفتن توحید لجوجترین امتها بودند و با دین مقدس اسلام دشمنی میکردند. قرآن هم به این موضوع اشاره نموده که بزرگترین دشمن برای اسلام، یهود است. این دشمنی نه تنها در صدر اسلام بوده، بلکه امروز نیز ادامه دارد.
علت این همه دشمنی و سرسختی نسبت به اسلام و توحید، غرق شدن در امور مادی و اهمیت بیش از حد به لذات دنیوی است. قوم یهود در برابر دستورهای پیامبرشان حضرت موسی (علیهالسلام) تسلیم نبودند و در حقیقت به او ایمان نیاورده بودند و حتی با دیدن معجزات بزرگ وی به حقانیت ایشان اعتقاد پیدا ننمودند؛ به این جهت قرآن میفرماید: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ». در ابتدا قلبهای این افراد را به سنگ تشبیه کرده سپس سختتر از سنگ معرفی مینماید؛ چرا که بعضی از سنگها بر اثر جاری شدن آب شکافته میشوند، آبی که در نهایت نرمی است سنگ سخت را میشکافد ولی قلب اینها تکان نمیخورد. در واقع پیام آیه این است که دلهای مردم فرو رفته در زندگی مادی دچار قساوت است و مانند سنگهایی است که هیچ تکانی نمیخورد. قلب قسی تذکرات و پندهای آیات قرآن و روایات معصومین (علیهمالسلام) را نمیشنود و هیچ گونه نرمی از خود نشان نمیدهد. گلهای تقوا و فضیلت در این قلب نمی روید و حالت مجذوبیت نسبت به خدا و حیات ابدی در آن نیست. از اعمال و اخلاق زشت نادم و پشیمان نمیگردد و راه توبه و انابه به رویش باز نمیشود. نه نوری در آن به چشم میخورد و نه راه را از چاه تشخیص میدهد. یک عمر صاحب قلب قسی با کوردلی و سنگینی گوش نسبت به کمالات انسانی و معارف آسمانی زندگی میکند و میمیرد.
اگر کسی بخواهد خود را آزمایش کند که آیا قلبش قسی است یا نه، باید ببیند باران موعظه و نصیحت و خیرخواهی چه قدر در او نفوذ میکند و تا چه اندازه اثرپذیر است؟ اگر دیدیم چنین حالتی داریم خودمان را تغییر دهیم. وای که آدمی اگر دچار سختی قلب بشود چه بدبختیها پشت سر دارد و چه سوز و گدازهای بی پایانی برای خودش در دنیا و آخرت فراهم میآورد.
نقطهی مقابل قساوت قلب، شرح صدر است. چنان که خداوند در سورهی زمر آیهی 22 میفرماید: «أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ أُولئِكَ في ضَلالٍ مُبينٍ؛ آیا کسی که خدا سینه اش را برای اسلام گشاده است و بر فراز مرکبی از نور الهی قرار گرفته (هم چون کوردلان گمراه است) وای بر آنان که قلبهای سخت در برابر ذکر خدا دارند آنها در گمراهی آشکاری هستند».
در این آیه قلب قسی با سینهی گشاده و شرح صدر مقایسه شده است. «شرح صدر» یعنی انسان به جایی برسد که آن چه از قول حق و سخن حق به او گفته شود بپذیرد و رد نکند. میزان حقپذیری افراد نشان دهندهی شرح صدر آنهاست. کسی که شرح صدر دارد واقعاً هدایت شده است. بالاترین عنایتی که خداوند به بندهاش دارد، شرح صدر است. چنان که خداوند در بیان نعمتهایش به نبی اکرم (صلیالله علیه و آله) میفرماید: «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ» (انشراح/1)
موسی (علیهالسلام) هنگام مبعوث شدن به رسالت اولین چیزی که از خدا تقاضا میکند، شرح صدر است. «قالَ رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري. وَ يَسِّرْ لي أَمْري وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني؛ (موسی) گفت: پروردگارا سینهام را گشاده کن و کار را برایم آسان گردان و گره از زبانم بگشای». (طه/27-25)
وقتی که خدا اراده کند فردی یا ملتی یا جامعه ای را هدایت کند، سینهی آنها را برای قبول حق باز میکند. چنین شخصی که دری از نور الهی به قلب او باز شده است: «فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ» (زمر/22) مانند سواری است که در نور و روشنایی حرکت کرده و آن چه در راه است میبیند و حق را از باطل تمیز میدهد. چراغی که در قلب او روشن شده نور داده و راه را به او نشان میدهد. امّا کسی که شرح صدر ندارد با یک حالت لجبازی میگوید: فقط آن چه من فهمیدم و آن چه من فکر میکنم درست است. وقتی میتوانم متکی به نظر باشم، دیگر چرا به شرع و قرآن و روایات و علما متکی باشم؟!
این فکر در بسته و سر بسته از کجا میتواند راه کمال را بپیماید؟ چنین شخصی گمراه است؛ نمیتواند حق را شناخته و راه را تشخیص دهد. در آیه میفرماید: «فَوَيْلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ» (زمر/22) این فاء، فاء تفریع است یعنی این جمله فرع بر جملهی قبلی است. به این معنا که کسانی که قساوت قلب دارند، شرح صدر ندارند. آیات الهی را توجه نمیکنند؛ هر چه آیات قرآن بر آنها خوانده شود کوچکترین اثری در قلبشان نميگذارد. لذا آخر آيه ميفرمايد: «أُولئِكَ في ضَلالٍ مُبينٍ». (همان) وقتي قلب سخت شد، نه آيات قرآن اثر كرد نه روايات پيشوايان ديني، نه سخنان اهل حق اثر كرد، نه وصيت و خيرخواهي پدران و مادران، اين جماعت در گمراهي آشكارند و نجاتي براي آنها نيست.
قرآن قساوت قلب را يك بيماري عارضي نشان ميدهد و آن را مولود يك سلسله كجرويهاي انسان ميداند كه با سوء اختيار خود دل را از قابليت هدایتپذیری انداخته است و او را به صورت يك موجود مردهاي كه هيچ اثر وجودي از او ظاهر نميشود معرفي كرده است. لذا يك عمر با بيخبري ميخورد و ميخوابد و هيچ گونه حركت انساني و احساس مسئوليت و كمالات معنوي در خود به وجود نميآورد؛ اين حالت يك حالت عارضي است نه ذاتي و طبيعي.
قرآن در سورهی مطففين آیهی 14ميفرمايد: «كَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ».
چنين نيست (كه آنها ميپندارند) بلكه اعمالشان چون زنگاري بر دلهايشان نشسته است. «گناه» زنگار دل است و ادامه دادن آن موجب تاريك شدن قلب و از ميان بردن نور علم و حس تشخيص است. گناهان از اعضا و جوارح به قلب سرازير ميشوند و آن را به يك ماندآب متعفن و گنديده مبدل ميسازند. در حديثي از پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) ميخوانيم:
«إنَّ العَبْدَ إذَا أذْنَبَ ذَنْباً نَكَتت فِي قَلْبِهِ سَوْدَاء فَإنَّ تَابَ وَ نَزَعَ وَ اسْتَغْفَرَ صَقَلَ قَلْبه وَ إنَّ عَادَ زَادَت حَتّی تَعْلُو قَلْبه، فَذلِكَ الرَّين الَّذي ذَكَرَ الله فِي الْقُرْآن «كَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُون»؛ هنگامی که بنده گناه کند، نکتهی سیاهی در قلب او پیدا میشود، اگر توبه کند و از گناه دست بردارد و استغفار نماید قلب او صیقل مییابد و اگر باز هم به گناه برگردد سیاهی افزون میشود، تا تمام قلبش را فرا میگیرد. این همان زنگاری است که در آیه به آن اشاره شده است. (نمونه، 226/26)
در مورد خطرناکی و شدت قساوت قلب روایاتی داریم. از جمله امام باقر (علیه السلام) میفرمایند: «إِنَّ لِلَّهِ عُقُوبَاتٍ فِي الْقُلُوبِ وَ الْأَبْدَانِ ضَنْكٌ فِي الْمَعِيشَةِ وَ وَهْنٌ فِي الْعِبَادَةِ وَ مَا ضُرِبَ عَبْدٌ بِعُقُوبَةٍ أَعْظَمَ مِنْ قَسْوَةِ الْقَلْبِ». (بحار، 176/78)
حضرت میفرمایند: همانا برای خدا شکنجههایی است که بندگانش به آن گرفتار میشوند؛ هم بدنی و هم روحی. شکنجهی بدنی این است زندگی برای او سخت میشود. شکنجهی روحی در عبادت سست میشود و هیچ بندهای به عقوبتی شدیدتر از قساوت دچار نشده است.
چه بسا مبتلایان به قساوت قلب حتی در برابر مجازاتهای الهی نیز به تضرع و زاری به درگاه الهی روی نیاورند، چنان چه قرآن در سورهی انعام آیهی 43 میفرماید:
«فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُونَ؛ چرا هنگامی که مجازات ما به آنان رسید، (خضوع نکردند و) تسلیم نشدند؟ بلکه دلهای آنها قساوت پیدا کرد».
انسان در برابر بیماری مادی قلب دچار وحشت شده و به فکر معالجه و درمان خود میافتد در حالی که این یک قلب ظاهری است و به شخصیت انسانی او هیچ ربطی ندارد ؛زیرا آن چه حقیقت انسان را تشکیل میدهد، قلب معنوی اوست. حال جای این سخن است که اگر نشانههای بیماریهای روحی ظاهر شود و خود را مبتلا به قساوت قلب ببیند درصدد معالجه بر میآید و راه درمان را جستجو میکند؟ باید گفت: اولین گام در راه درمان پی بردن به ارزش وجودی خود انسان و درک عظمت هدف خلقت و غایت آفرینش اوست.
انسان از نظر قرآن موجودی است کوشا و فعال که به طور مداوم در حال تلاش است. «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ؛ ای انسان تو با تلاش و رنج به سوی پروردگارت میروی و او را ملاقات خواهی کرد». (انشقاق/6)
آیه هشدار میدهد که ای انسان! بهوش باش. خود و مسیر و حرکت خودت را بشناس و راه را گم نکن. تمام حرکت تو رو به مبدأ هستی و ربالعالمین و کمال مطلق است. راه تو راه بلندی و رشد است و خداوند متعال تو را عبث و بیهوده نیافریده است. قرآن میفرماید: «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ؛ آيا گمان كرديد شما را بيهوده آفريدهايم و به سوي ما باز گردانده نميشويد؟» (مؤمنون/115)
همین كافي است که من و شما فكر كنيم که داريم به كجا ميرويم؟
پس از شناخت راه و هدف بايد بدانيم كه رسيدن به اين هدف راه ویژهای دارد و آن راه عبوديت و تذلل در مقابل حق و از خودگذشتگي و جلب رضاي پروردگار است كه نتيجهي قهري آن به دست آوردن قدرت، عزت، تسلط بر خود و رسيدن به مقام والاي انساني است. انسان در مسير حركتش وقتي به هدف ميرسد كه نسبت به خودش بياعتنا باشد و اصلاً خودي را در نظر نگيرد. بلكه در همه چيز و همه کس خدا را ببيند. لذت بندگي و خداخواهي در ذائقهی انسان مؤمن فوق تمام لذتهاست. چنين شخصي در تمام زندگي اطاعت خدا را ميكند، گرد گناه نميگردد و در نتيجه قلب او مبتلا به بيماري قساوت نميگردد.
شماره نشریه: شمیم نرجس شماره 17