معطّر به علم و عمل و اخلاص
مصاحبه با خانم فرهمند پور
شميم: لطفاَ خود را معرّفي فرماييد و از سابقهي آشناييتان با استاد بگوييد
من فرهمند پور، عضو هیأت علمی و رئیس مطالعات و تحقیقات زنان در دانشگاه تهران هستم.
خدا این لطف را در حق من ننموده بود تا در خدمت ایشان باشم، دورا دور به ایشان ارادت داشتم چند سال پیش من به مکتب نرجس(س) دعوت شدم و در جلسهي سخنرانی که در صحن مکتب داشتم تمام طلّاب روی زمین نشسته بودند و استاد طاهایی هم در انتهای صحن نشسته بودند. من تمام جزئیات آن جلسه، حتّی رنگ لباس خانم طاهائی را به یاد دارم. در آخر سخنرانی من، استاد فرمودند: «احسنت»! و شاید این احسنت استاد با تمام تشویق های دیگر من متفاوت بود. احساس کردم ایشان مانند مادری مهربان، با گفتن این احسنت، به من گفتند زحمت بکش، تلاش کن. حسّ من این بود که ایشان مانند كسی که در قلّه است به افراد پايین و دامنهي قلّه هم توجّه دارند و امروز هم در این جمع دائماً دنبالشان میگردم؛ و فقدان ایشان چهقدر دردناك است.
استاد ذاتاً معطّر بودند، احساس نمودم چهقدر ایشان بويیدنی هستند، حتّی من این عطر را از تمام وجود ایشان استشمام نمودم؛ گاهی انسان عطر خوشبويی به خودش میزند ولی عطر استاد، ذاتی وجود ایشان بود.
شميم: چه اتّفاقی افتاد که هنگام ملاقات با استاد، اشک شما جاری شد ؟
من 12ـ13ساله بودم که شروع به خواندن تحصیلات حوزوی نمودم. سه لیسانس، دوتا فوق لیسانس و دکتری خود را در کنار درس حوزه خواندهام، ولی نمی دانم تا چه اندازه پیدا کردهایم و چقدر حقیقت را یافتهایم. ولی هنگامی که وارد حوزهي علمیهي مکتب نرجس (س) شدم، حاجیه خانم را تجسّم همان چیزهایی دیدم که از روز اوّل بهدنبال آن بودم، رابطهي قرآن و اهل بیت از هم جدا ناشدنی است. قرآن بیان عمل و اهل بیت (علیهم السّلام) تجسّم عمل هستند، تجسّم چیزی که قرآن برای ما تصوّر نموده است. حاجیه خانم طاهايی بالذّات روشن و روشنیبخش بودند، این همه نورانیت حوزه، به برکت وجود ایشان بود و برای من عینالیقین است که ایشان مجسّمهی چیزی است که زمانی ما برای آن زحمت کشیدیم، صدمه ها خوردیم، حرفها شنیدیم، عرق ریختیم و برای آن جنگیدیم.
شميم: چه پیامی برای شاگردان ایشان دارید؟
بهشت را به بها می دهند و به بهانه نمیدهند، ما با آرامش و رفاه نمیتوانيم به جلو برویم، «الّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا، الذین قالوا ربّنا ثم استقاموا».
امثال سرکار خانم رنجها کشیدند، و واقعاً کسی که میخواهد جا پای ایشان بگذارد، رنج و استقامت و همسنگ این دو، اخلاص نیاز دارد و با این زحمتها و رنجهاست که می شود این پایگاه فرهنگی را حفظ نمود که پیام مقام معظّم رهبری است که فرمودند: «باید این پایگاه فرهنگی حفظ شود».
شميم: در یک جمله اگر بخواهید استاد را تعریف بفرمايید، چه جملهای در شأن ایشان بیان میفرمایيد که خصوصیت بارز ایشان باشد؟
من معتقدم خدا هر آن چه را که در قدم اوّل به ایشان داد در قدم دوّم ایشان عمل نمودند، عمل است که مؤمن را معطّر میکند، من ایشان را معطّر به علم و عمل و اخلاص دیدم.
گنجينهي دعاي استاد
مصاحبه با خانم پزشکی
شميم: ضمن معرّفی خود، ابتدای آشنایی شما با استاد از چه زمانی بوده است؟
سلامٌ علیکم. من ریحانه پزشکی هستم، 27 سال با خانم بودم. دلیل جذب من به حوزه، تکریمی بود که استاد به جوانان داشتند. من 12سال داشتم که در اوّلین دیدار با استاد، ایشان از من دعوت نمودند تا در منزل خودشان، زیارت عاشورا را بخوانم، این قضیه برای من بسیار جالب بود که شخصیتی که تمام طلاّب او را دوست داشتند، ایشان مرا دوست داشتند و در آن جلسه فرمودند: ریحانه جان کنار من بنشینید. در مدّتی که من طلبه بودم، گاهی صبح زود به همراه ایشان به پیاده روی میرفتم. برای منِ جوان همراهی با چنین شخصیتی بسیار جذّاب بود، بعدها هم با ايشان شمال هم می رفتیم. صبح زود در هنگام پیاده روی، زیارت آل یاسین و جامعهي سوم را می خواندند، هرگاه فرصت بیشتري داشتند، جامعهي کبیره را می خواندند؛ اينها همه عامل جذب دل من شد.
در آن ایّام، من در سنّ نوجوانی بودم. هرگاه استاد خطایی از من میدیدند، اصلاً تذکّر نمیدادند با لبخندی محبّتآمیز به طرزي زیبا بیان میفرمودند که من متوجّه خطای خودم میشدم.
شميم: از ايشان چه خاطراتي داريد؟
ایشان به دعوت میزبان اهمیّت خاصّی می دادند؛ اگر نمی توانستند برای مهمانی تشریف بیاورند، حتماً زنگ میزدند و معذرت خواهی می نمودند. برای مجلس عروسی برادرم نتوانستند تشریف بیاورند، فردای آن روز، با هدیه و چند جلد کتاب برای عرض تبریک به منزل مادرم آمدند. ايشان هيچ وقت دست خالي جايي نميرفتند.
يكي از آقایان طلبه می گفتند: من 28 سال دارم و در قم تحصیلات بالای حوزه را میگذرانم و تمام موفقیّت های خودم را مدیون خانم طاهایی میدانم.
گنجینهي دعای استاد در قلبشان بود. من با ايشان بسيار جامعهي کبیره را خواندهام، زمزمه های استاد همیشه در گوش من است. ایشان هنگام دعا خواندن، فقط به یک نقطه تمرکز می نمودند، می فرمودند: انسان به فرد غايب سلام نمیدهد. ائمّه (علیهم السّلام) حضور دارند.
استاد، تجلّی تمام صفات ائمّه (علیهم السّلام) بودند. ایشان مصباحالهدی و علمالهدی بودند. مرا از ملک به ملکوت رساندند. امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) را به من شناساندند.
تواضع استاد، باعث جذب من به ايشان شد، نسبت به جوان، محبّت ظاهری نداشتند، می فرمودند: در ملاقات با هر فردی، این تصوّر را در خود ایجاد کنیم که او از من بهتر است، او بندهي خداست و من از خودم گناهی دیدهام ولی از او ندیده ام، این تصوّر باعث می شود از عمق وجودم او را دوست داشته باشم.
ایشان به هیچ عنوان به کسی اجازهي دست بوسیدن نمی دادند، بلکه دستمان را می گرفتند و روی سرشان می گذاشتند. با افراد همراهی می نمودند، اگر جمعی از دنیا صحبت می نمودند، ایشان هم نظر می دادند.
اگر هدیه ای به دستشان می رسید، می فرمودند: مرحمتی شما رسید و یا «هذا من فضل ربّی».
بین الطّلوعین جمعه معتقد به زیارت اهل قبور بودند. احوال همهي اموات را می پرسیدند این اواخر پا درد داشتند فقط از مکانی بالا، قبرها را به من نشان می دادند و می فرمودند این قبر آقای طاهایی است، این قبر فلان شهید است و... ولی درگذشت خانم اعتمادی برای ایشان خیلی دردناک بود. و سر قبر ایشان می رفتند وگریه می نمودند و با ایشان صحبت می كردند. در راه حرم مطهّر، سوره های کوچک را میخواندند و زیارت را به نیّت ائمّه(علیهم السّلام) به روح اموات هدیه می نمودند.
ایشان به شوخی فرمودند: حتّی خدمت به طاهایی را میشود نیّت نمود.
شميم: استاد در مکه چه اذکاری داشتند؟
استاد در طواف ها آخر دعای افتتاح را میخواندند: «اللّهُمّ بِرحمتک فی الصّالحین أَدخِلنا و فی علییّن أَرفَعنا». در سعی میان صفا و مروه جامعهي کبیره میخواندند، عاشق جامعه بودند، صد تا تکبیر جامعه را میخواندند و اگر در زیارتها، جوانها همراه ایشان بودند، مراعات حال آنان را مینمودند و اعمال را کوتاه بهجای میآوردند، و مطالبی بیان میفرمودند که به اقتضای سنّ جوان، برای آنان کاربرد داشته باشد.
شميم: استاد عارف بودند یا عالم؟
ایشان مسائل عرفانی را خیلی باز نمینمودند، تأکید روی شناخت وظیفه و انجام آن داشتند، این همان تقوایی است که عرفای ما همچون آیتالله بهجت روی آن تأکید داشتند. ما از حالات خاص ايشان مسايلي را ديديم كه ناشي از خلوص نيّت ايشان بود. خيلي حرفها را هم نميشود گفت.
كاري از دوش امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) برداريم، كافي است
مصاحبه با خانم عظیمی:
مرضیه عظیمی، معاونت فرهنگی مکتب نرجس(سلاماللهعلیها)
در سال 64 در آزمونی که مکتب برگزار نمود، شرکت کردم و قبول شدم و این شروع آشنایی من با مکتب نرجس(سلاماللهعلیها) بود البته مادرم در سال 1347ـ48 قبل از انتقال به تهران، با مکتب آشنا بودند و در کلاس احکام خانم موسوی و تفسیر خانم شرکت میکردند و جزوات استاد را تا سالها داشتم. مادرم خوشحال بودند که من هم شاگرد ایشان هستم.
استاد متخصّص در کارهای فرهنگی بودند، تدوین و کارگردانی نمایشنامه و اصل نوشتن نمایشنامه را خودشان انجام میدادند. هر سال مهمترین جشن ما در نیمهي شعبان برگزار میشود. ایشان یک بار نمایشنامه را میخواندند و ما اوّلین بار در حضور ایشان، اجرای نمایش داشتیم. و استاد معایب کار را يادآور میشدند. به عنوان مثال: در تئاتر شیطانپرستی، شیطان با شنل خاص خود با حالتی قهقهه زنان، چرخی میزند، استاد متوجّه این قسمت شدند و فرمودند، شیطان باید آرام و خرامان خرامان و با نرمی خاص، در عین حال با قدرت کار خودش را انجام دهد. این دید قرآنی استاد در این زمینه بود. اگر نمایشنامه شاد بود، استاد اوّلین فردی بودند که میخندیدند و اگر غمگین بود، گریه میكردند. احساسات خودشان را به موقع نشان میدادند. استاد در زمینه های مختلف فرهنگی پیشنهاداتی میدادند. می فرمودند: جلسات اخلاقی برای اعضاء برگزار کنید؛ با وضو باشید و اخلاص در همهي کارها داشته باشید، و این اخلاص کادر تبلیغات بود که در محیط رنگ و روغن و در یک زیرزمین اين همه كار ديني و معنوي مؤثر انجام داد..
هر زمان که دشمن میخواست از طریق جهل خانمها، سوءاستفاده نماید. و هنر کاذب خویش را به معرض نمایش درآورد، استاد دامنهي فعالیتهای علمی و هنری را توسعه میدادند. عدّه ای از طلّاب، جشن نیمهي شعبان را علّت اصلی جذب خود به حوزه میدانند، نمایش «واقعه»ي ما بیش از50 بار به اجرا درآمد. ما در زمینهي فعاّلیت های فرهنگی 9 بخش داریم. واحد تهذیب و اخلاق یکی از آنهاست که استاد میفرمودند: دعوت شما در زمینهي اخلاق به روش اهلالبیت(علیهم السّلام) باشد.
در واحد هنرِ بخش فرهنگی، استاد تأکید داشتند که اعضای آن از نظر حجاب و مسائل دیگر اخلاقی موردی نداشته باشند، ولایی باشند و بصیرت داشته باشند.
استاد تأکید میفرمودند که ادعیه را حفظ کنید و به شوخي ميگفتند: این پیرزن ها هستند که مفاتیح باز میکنند و میخوانند، امینالله، جامعه و عاشورا را حفظ کنید. ایشان بسياری از ادعیه را از حفظ می خواندند، اشک می ریختند و لذّت می بردند.
یک بار استاد به من فرمودند: میخواهید دعایی به شما یاد بدهم تا بهرهي دنیوی و اخروی داشته باشد؟ من گفتم: بله! استاد، در خدمتم. استاد فرمودند: از پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) نقل شده که هر کس این ادعیه را بخواند کار دنیا و آخرت او سر و سامان می گیرد. دعا برای آخرت: «سبحان الله العظیم و بحمده و لا حول و لا قوّه الاّ بالله العلیّ العظیم» این دعا را ده بار بخوان.
و بعد از آن، دعا برای دنیا: «اللّهمّ اهْدِنی مِنْ عِنْدِک، و أَفِض عَلیّ من فضْلک، و أنْشُر علیّ منْ رحْمَتک، أنْزِل علیّ من برکاتک».
استاد داشته ها و نقاط مثبتمان را متذکر میشدند و بعد از آن می فرمودند: همین اندازه که کاری از دوش امام زمانمان برداریم، کافی است، بقیهي آن را به خدا واگذار کنید. «و أُفَوِّضُ اَمری إِلَی الله، إِنَّ الله بَصیرٌ بِالعِباد».
عقايدتان را به آقا عرضه كنيد
مصاحبه با خانم برجی، طلبهي خوابگاهي مكتب نرجس(عليها السلام)
خانم برجی: استاد در ایّام شلوغي مثل روز عاشورا، اصراری براي رفتن به حرم مطهّر نداشتند، میفرمودند: زیارت مستحب است، ولی در اموری مثل محرم و نامحرم و خندیدن بلند در صورتی که نامحرم بشنود، حسّاس بودند میفرمودند: شاید زیارت در این ایّام حقّالناس را به دنبال آورد.
استاد در راه با خودشان نماز می خواندند. شب های ماه مبارک، در راه نماز شب میخواندند؛ من از همانجا نماز در راه را که با اشارهي چشم و پلک بود، یاد گرفتم.
هر شب ماه مبارک، دعای افتتاح را می خواندند. نماز شب را در حرم میخواندند و 40 دقیقه و یا یک ساعت مانده به اذان صبح، به منزل تشریف میآوردند و سحری میل میفرمودند.
استاد مقیّد به اذن دخول قبل از ورود به حرم مطهّر بودند و به ما میفرمودند: در ابتدای زیارت عقایدتان را به آقا عرضه کنید، شهادت به ولایت علی(علیه السّلام) بدهید، و این باعث کسب معنویات و فیوضات میگردد. سفارش میفرمودند: قدم هایتان را کوچک بردارید، هر قدمی ثواب هزاران حج را دارد.
در نماز زیارتشان، برای همه دعا میفرمودند، برای تمام مؤمنین و مؤمنات دعا میفرمودند، ندیدم برای خودشان خصوصی دعا کنند، می فرمودند: من هیچ چیز نمیخواهم جز اینکه فقط یک بار ارباب را ببینم و منظورشان حضرت مهدي(عليه السّلام) بود. استاد، دائماً در حال ذکر بودند، سفارش می فرمودند دعاها را حفظ کنید.
در حضور کسی، تعریف از خودشان نمیكردند، امّا از دوران كودكي خود تعريف ميكردند كه از کوچکی علاقمند به کتاب بودهاند.
پدر و مادر ایشان، دارای معنویتی خاص بودند. مادر ایشان، وقتي آب برنج را می گذاشتند، تا جوش آمدن آب و دمکشیدن آن، یک جزء قرآن را می خواندند. ميفرمودند: مادر هیچ وقت اسراف نمی کردند و هیچ وقت چیزی را دور نمیریختند.
استاد می فرمودند: وقتی من سبزی را می شویم، بار اخر آن که آبش زلال است را دور نمی ریزم و با آن، حياط را می شویم.
ایشان مقیّد به خواندن هفت بار تسبیحات اربعه در هنگام طلوع و غروب آفتاب بودند. بسیار نظیف بودند. چادر نماز و سجّادهي مادرشان را برای ما آوردند (متعلّق به هفتاد سال پیش)؛ به قدری تمیز و نو بود که برای ما عجیب بود که استاد چقدر آن را تمیز نگه داشته اند، لباس 20 سال قبل ایشان بسیار تمیز، اتو كشيده و نو بود.
استاد می فرمودند: من 12ساله بودم که ازدواج کردم. هیچگاه از آقای طاهایی چیزی نخواستم حتّی یک عدد جوراب، اگر چیز واجبي می خواستم، از مادرم تقاضا می کردم.
دربارهي سازش با خانوادۀ همسر می فرمودند: چرا به پدر و مادر همسر احترام نمی گذارید، من حتّی از خواهر همسرم هم اطاعت می کنم.
استاد خاطرهای فرمودند و اینکه چون من فرزند نداشتم؛ بارها از حضرت رضا(علیه السّلام) خواستم خدا به من فرزندي عطا فرماید، ولی غافل از اینکه خداوند دخترانی در سراسر جهان به من عنایت فرموده، و به حال خودم افسوس خوردم که چرا چنین چیزی از خداوند خواستهبودم.
حتّی یک بار هم نشنيدم که پشت سر طلبهی ایرانی یا غیرایرانی، حرفی بزنند و یا ابراز ناراحتی کنند. احترام خاصّی برای طلّاب قايل بودند.
دست شما را ببوسم
مصاحبه با خانم پیوندی، مستأجرخانم
حدود 9 سال من خدمت خانم بودم، به عنوان خادمی در منزل ایشان بودم.
ایشان تواضع خاصّی داشتند اگر 10 دفعه خدمت ایشان می رفتم هر دفعه از جایشان بلند میشدند. اگر در حین مطالعه خدمت می رسیدیم، کتابشان را می بستند و به چهرهي ما نگاه می فرمودند و دقیق گوش میدادند.
هر صبح ما صدای سلام دادن ایشان به حضرت حجّت (عليه السّلام) را می شنیدیم.
در طیّ این 9 سال ایشان هیچگاه به ما دستور نمیدادند، حتّی به دخترانی که در خانه شان بودند، و اگر کاری برای ایشان انجام می داديم؛ می فرمودند: «دست شما را ببوسم».
از لحاظ بهداشتی فوقالعاده بودند؛ بعد از هر وعدهي غذایی، مسواکشان را فراموش نمی کردند. این اواخر با وجود اینکه ضعف زیادی داشتند، خودشان را وادار به این امور میكردند.
ایشان بسیار پاکیزه و تمیز بودند، لباس هایشان را بسیار تمیز نگه میداشتند. دست خیس به لباس نمی زدند. برای هر امری یک لباس مخصوص داشتند، برای نظافت منزل، غذا درست کردن، ميهماني و مكتب لباس خاصّی داشتند.
در عین مهربان بودن، در حیطهي مدیریتی خویش ابهّتی خاص داشتند.
هیچ کس را سبک صدا نمیزدند، همیشه خطاب ايشان به صورت آقا، خانم و یا جان بود.
ایشان اسوهي تقوا و پرهیزگاری و معلّم بزرگ اخلاق بودند.
تفكر ايشان را عملياتي كنيم
مصاحبه با دکتر قنبری
در خدمت دكتر قنبري هستيم و از بيانات ايشان دربارهي با شخصيت استاد طاهايي بهرهمند ميشويم. با عرض سلام و خسته نباشيد، من آشنايي نزديك با استاد نداشتم ولي با خاندان خاموشي از مدّتها قبل توفيق آشنايي داشتهام. توصيفاتي كه حليمه خانم چيني از استاد داشتند، در واقع ميتواند يك نظام تعليم و تربيت كشور بر آن استوار گردد و اصلاح حوزه و دانشگاه در پرتو عمل به بيانات سركار خانم طاهايي ميباشد. نقيصهي حوزه، در اثر نديده شدن استاد است. يك دختر خانم از چين آمده در آسياي شرقي تبليغ دين دارد و روش استاد را داير كرده است. اين براي ما ظلم است و گرفتاري، كه نميتوانيم تفكّر ايشان را عملياتي كنيم، بار ديگر پاي صحبتهاي ايشان بنشينيم و ببينيم اثر وضعي تعليم و تربيتي ايشان از كجا آمده؟ خانم طاهايي، يك مكتب اخلاقي هستند و بايد تعريف شوند، كالبد شكافي شوند، و اگر بخواهيم به فلاح برسيم بايد افكارشان را زنده كنيم و آن را در نظام خانه و خانواده نهادينه كنيم. بايد براي ايشان بنياد درست كنيم.
ايشان صِرف يك خانم طاهايي نيستند بلكه برقي از زينب كبري (سلام الله عليها) هستند. اين مكتب تربيتي استاد براي من جالب بود كه براي طلبهي چيني كه از چين آمده، نوار موسيقي تهيه كردند، در واقع استاد چين را مكتب نرجس كردند. مكتب نرجس را از مشهد امام رضا (عليهالسلام) به چين بردند، اين يك نوع سرمايهگذاري است. من تا يك هفته فكرم مشغول اين قضيه بود كه چهقدر ايشان لطافت و ملايمت و اخلاق باطراوت داشتند.
شماره نشریه: شمیم نرجس شماره 19