آداب تشویق و تنبیه در سیرهی حکومتی امام علی (علیهالسّلام)(با محوریت نهج البلاغه) / منصوره تقربی
یکی از وظایف هر حکومتی، ارزش نهادن به کارهای رعیّت است. امام علی (علیهالسّلام) نیز در دوران کوتاه حکومتیاش از روشهای متعدّدی جهت ارزشگذاری رفتارهای مردم بهره برده است. در این نوشتار آداب تشویق و تنبیه در سیرهی حکومتی ایشان مورد بررسی قرار گرفته و سپس انواع و شرایط آن مورد بحث و تحلیل قرار میگیرد.
مقدمه
دوران حکومت امام علی (علیهالسّلام) بیش از پنج سال طول نکشید. در این دوران امام با فراز و نشیبهای فراوانی همچون جنگهای متعّدد، نابخردی مردم و والیان و کوتاهی و سستی دوستان مواجه بود. در این دوران گاه امام افرادی را برای سرپرستی قومی یا ولایت بر منطقهای انتخاب و آنان را به آن منطقه میفرستادند که بعضاً خود این والیان، دچار خطا و اشتباهاتی میشدند یا رعیّت آنان سستی و تنبلی در اجرای قانون از خود نشان میدادند که امام (علیهالسّلام) وظیفهی خود میدانست آنان را تأدیب نماید. به همین جهت در نهجالبلاغه فراوان دیده میشود که گاه امام افراد منطقهای را سرزنش و نکوهش میکند و برای بیدار کردن آنان گاه از واژگان بسیار تکان دهندهای نیز استفاده مینماید. در عین حال بعضی از افراد یا والیان، صبوری و تحمّلهای فراوان از خود نشان میدادندکه نیاز بود این افراد نیز مورد تشویق قرار گیرند.
بنابراین میتوان در این دوران کوتاه از خطبهها یا نامههای امام، شیوههای تشویق و تنبیه را استخراج نمود و آن را به جامعهی امروز معرّفی نمود. باشد که برای ارزشگذاری و تربیت انسانها از این سیره به نحو احسن استفاده گردد.
ضرورت تشویق و تنبیه
یکی از اصول اوّلیه در تربیت انسانها، تشویق نیکوکاران و تنبیه بدکاران میباشد و یکی از وظایف مهم یک نظام اداری اثر بخش و کارآمد، قدردانی و ارزشگذاری عملکرد کارگزاران و کارمندان به حساب میآید.
در واقع برای اصلاح شخصیت انسانی هم باید از تشویق و هم از تنبیه استفاده نمود. بر اساس همین سنّت است که خداوند پاداش را بر طاعت و کیفر را بر معصیت قرار داده است. (وطن دوست و دیگران، 58/1)
امام علی(علیهالسّلام) به این اصل مهم و وظیفهی اصلی و ضرورت آن چنین اشاره نمودهاند.
«وَ لَا يَكُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِيءُ عِنْدَكَ بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ فَإِنَّ فِي ذَلِكَ تَزْهِيداً لِأَهْلِ الْإِحْسَانِ فِي الْإِحْسَانِ وَ تَدْرِيباً لِأَهْلِ الْإِسَاءَةِ عَلَى الْإِسَاءَةِ؛ هرگز نباید افراد نیکوکار و بدکار در نظرت یکسان باشند، زیرا این کار سبب میشود نیکوکاران به نیکیها بیرغبت شوند و بدکاران به اعمال بد تشویق گردند». (نهجالبلاغه، نامهی53)
آن چه امام در این دستور بیان کردهاند یکی از اصول مهمّ مدیریتی است. از مدیریت خداوند و پیامبران در جامعهی انسانیت گرفته، تا مدیریت یک پدر در خانواده. (مکارم شیرازی، 435/10)
این اصل در تمام اقوام با تمام اختلافاتی که در عقاید و فرهنگ و حکومت دارند تحت عنوان تشویق و تنبیه، ساری و جاری است. و دلیل آن روشن؛ زیرا ادامهی نیکوکاری انگیزه میخواهد و باز ایستادن از کار خلاف نیز انگیزه میطلبد. ممکن است انگیزههای معنوی و اعتقادات دینی آثار مطلوبی از خود در این زمینه به یادگار بگذراند، ولی این انگیزهها در همه نیست. به علاوه اگر مسألهی پاداش و کیفر نباشد آن انگیزهها نیز سست میشود. (همان)
امام (علیهالسّلام) در قسمت دیگری از همین نامه به بیان ضرورت تشویق پرداخته و فرمودهاند: «وَ وَاصِلْ فِي حُسْنِ الثَّنَاءِ عَلَيْهِمْ وَ تَعْدِيدِ مَا أَبْلَى ذَوُو الْبَلَاءِ مِنْهُمْ فَإِنَّ كَثْرَةَ الذِّكْرِ لِحُسْنِ فِعَالِهِمْ تَهُزُّ الشُّجَاعَ وَ تُحَرِّضُ النَّاكِلَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى؛ پیوسته آنها را تشویق نما و پیاپی کارهای مهمّی را که افرادی از آنها انجام دادهاند بر شمار؛ زیرا یادآوری کارهای نیک آنها، افراد شجاعشان را به فعّالیت بیشتر وا میدارد و کمکاران را به کار تشویق میکند». (نهج البلاغه، نامهی53)
و امام (علیهالسّلام) در نامهای که برای سران سپاهش مینویسد کسانی را که راه مخالفت در پیش گیرند و از طاعت فرمان پیشوایان سرپیچی کنند به مجازات سخت تهدید میکنند و میفرمایند: «فَإِنْ أَنْتُمْ لَمْ تَسْتَقِيمُوا لِي عَلَى ذَلِكَ لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ أَهْوَنَ عَلَيَّ مِمَّنِ اعْوَجَّ مِنْكُمْ ثُمَّ أُعْظِمُ لَهُ الْعُقُوبَةَ وَ لَا يَجِدُ عِنْدِي فِيهَا رُخْصَةً؛ اگر این وظایف را نسبت به من انجام ندهید آن کس که راه کج میرود از همه نزد من خوارتر است و سپس او را به سختی کیفری دهم و راه فراری از نزد من نخواهد داشت».
امام (علیهالسّلام) در این جمله برای متخلّفان، دو کیفر و تنبیه قایل شدهاند: کیفر معنوی و کیفر ظاهری. کیفر معنوی پایین آمدن قدر و مقام در نزد امام (علیهالسّلام) و کیفر ظاهری مجازات جسمانی است که امام (علیهالسّلام) برای آنها در نظر گرفتهاند. (مکارم شیرازی، 435/10)
1ـ انواع تشویق در سیرهی امام علی (علیهالسّلام)
برای تربیت انسانها به اخلاق نیکو و تشویق آنان در جهت سوق به سوی کمال، میتوان از روشهای مختلفی بهره برد. امام علی (علیهالسّلام) در دوران حکومت خود از روشهای متفاوتی استفاده نمودند تا بتوانند دوستان و یاران و حتّی دشمنان خود را به سوی متخلّق شدن به اخلاق الهی سوق دهند که مهمترین این روشها عبارت است از:
1ـ 1: نصیحت و موعظه
وعظ و موعظه آنچنان که در «مفردات» (راغب اصفهانی، ص564) آمده است نهی آمیخته به تهدید است. ولی ظاهراً معنی موعظه وسیعتر از این است، در واقع موعظه عبارت از تذکّر دادن نیکیهاست که توأم با رقّت قلب باشد. بنابراین هرگونه اندرزی که در مخاطب تأثیر بگذارد، یا او را از بدیها بترساند و یا قلب او را متوجّه نیکیها گرداند، وعظ و موعظه نامیده میشود. (مکارم شیرازی، 318/8)
در سیرهی انبیا و اولیای الهی هم از این روش بسیار استفاده شده است.
یکی از ابزارهای پیشرفت پیامبر نصیحت و خیرخواهی بود به طوری که مردم باور کرده بودند او برای نجات آنها تلاش میکند. امام (علیه السلام) در نامه ای به فرزند بزرگوارشان امام حسن مجتبی (علیهالسّلام)، بر ضرورت موعظه تأکید میکنند و توصیه مینمایند که در پند دادن دوستان نهایت تلاش خود را برای ترغیب در امور پسندیده به کار گیر. «وَ امْحَضْ أَخَاكَ النَّصِيحَةَ حَسَنَةً». (همان، خطبهی313)
در واقع یکی از وظایف امام و پیشوا، ابلاغ موعظه و تلاش در جهت خیرخواهی مردم است: «إِنَّهُ لَيْسَ عَلَى الْإِمَامِ إِلَّا مَا حُمِّلَ مِنْ أَمْرِ رَبِّهِ الْإِبْلَاغُ فِي الْمَوْعِظَةِ وَ الِاجْتِهَادُ فِي النَّصِيحَةِ». (همان، خطبهی105)
در سیرهی امام (علیهالسّلام) مشاهده میشود که حتّی از نصیحت کردن دشمن هم دریغ نمیورزید و نصایح مستدلّی برای آنان بیان میفرمودند. امام (علیهالسّلام) در نامه ای که در جریان جنگ صفّین برای معاویه نوشته اند نکات مهمّی را به او یادآور میشوند. (همان، نامه48)
1- 2: مدح و ستایش
تمجید و تعریف نسبت به دیگران بر دو گونه است: گونهی مثبت و سازنده که سبب دلگرمی خادمان و یأس خائنان و پیشرفت جامعه است و نوع دوّم که سبب تخریب و عقب افتادگی و تقویت شوکت ظالمان است. (مکارم شیرازی، 262/8)
مراد و منظور ما در این مبحث همان قسم اوّل است که باعث ترغیب انسانها به کارهای شایسته و نیکو میشود. امام علی (علیهالسّلام) از این روش برای تشویق دوستان و لشگریان خود فراوان استفاده نموده اند.
امام (علیهالسّلام) در نامه ای که به عمربن ابی سلمه (فرزند امّ سلمه همسر پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) ) فرماندار بحرین از طرف حضرت علی (علیهالسّلام)، مینویسد؛ امّا بعد، «أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي قَدْ وَلَّيْتُ النُّعْمَانَ بْنِ عَجْلَانَ الزُّرَقِيَّ عَلَى الْبَحْرَيْنِ وَ نَزَعْتُ يَدَكَ بِلَا ذَمٍّ لَكَ وَ لَا تَثْرِيبٍ عَلَيْكَ فَلَقَدْ أَحْسَنْتَ الْوِلَايَةَ وَ أَدَّيْتَ الْأَمَانَةَ فَأَقْبِلْ غَيْرَ ظَنِينٍ وَ لَا مَلُومٍ وَ لَا مُتَّهَمٍ وَ لَا مَأْثُوم». (نهج البلاغه، نامه42) او را مخاطب قرار داده و از خدمات او تشکّر میکنند و او را از آن منصب فرا میخواند تا در جنگ صفّین همراه امام (علیهالسّلام) باشد و برای اینکه از این جابهجایی مکدّر نباشد تعبیراتی محبّتآمیز نسبت به او ابراز میدارند و میفرمایند: «امّا بعد از حمد و ثنای الهی من نعمان بن عجلان زرقی را به فرمانداری بحرین منصوب کردم تو را از آن جا برگرفتم، بدون آنکه تو را مذمّت کنم و یا ملامتی بر تو باشد، چرا که تو زمامداری و مأموریت خود را به نیکویی انجام دادی و حقّ امانت را ادا نمودی؛ بنابراین به سوی ما بیا بدون آن که مورد سوءظن یا ملامت باشی و نه متهم و نه گنهکار...».
امام (علیهالسّلام) در چند جملهی کوتاه و پر معنا به او اطمینان میدهد که خطایی از او سر نزده است و با جملهی «لَقَدْ أَحْسَنْتَ الْوِلَايَةَ» کار او را مورد مدح و ستایش قرار میدهد.
و همچنین امام (علیهالسّلام) در خطبهای که جهت تشویق یاران به جهاد قبل از جنگ صفّین ایراد نموده، فرمودهاند: «وَ أَنْتُمْ لَهَامِيمُ الْعَرَبِ وَ السَّنَامُ الْأَعْظَمُ؛ و شما بزرگان و پیشگامان عرب و شرافتمندان برجستهاید». (همان، خبطه 124) که این عبارت باعث میشود که فرار از جنگ برای آنها ننگ و قبیح باشد.
ایشان در بخشی از این خطبه برای آماده ساختن اصحاب و یاران خود در میدان نبرد به سه امر متوسّل میشود: گاه آنها را نسبت به مسألهی فرار از جنگ تهدید میکند و گاه از آنان تعریف و تمجید کرده و نقاط مثبت آنها را بازگو میکند و گاه آنها را به پاداشهای الهی بشارت میدهد. (مکارم شیرازی، 268/5)
البتّه باید در نظر داشت که تشویق وسیلهای برای ترغیب افراد است نه اینکه هدف باشد. بنابراین باید شرایطی در مدح و ستایش رعایت شود تا انسانها را از رسیدن به مقاصد تربیت باز ندارد، امام (علیهالسّلام) در نامهای که به مالک اشتر مینویسد در قسمتی از آن میفرمایند: «سپس آنان را طوری تربیت کن که از تو ستایش بیجا نکنند و نیز تو را به اعمال نادرستی که انجام ندادهای تمجید ننمایند، زیرا مدح و ستایش فراوان، عجب و خود پسندی به بار آورد و انسان را به کبر و غرور نزدیک میسازد». (نهجالبلاغه، نامه53)
و زمانی که امام در صفین خطبه ای ایراد نمودند و در آن حقوق والی و رعیت را کاملاً تبیین نمودند در انتهای خطبه سید رضی نقل مینمایند: زمانی که سخن امام به اینجا رسید یکی از یاران امام به پا خاست و با گفتاری طولانی که در آن مدح و ثنای فراوانی نسبت به امام (علیهالسّلام) بود آن حضرت را ستود. امام در پاسخ به او فرمودند: «وَ رُبَّمَا اسْتَحْلَى النَّاسُ الثَّنَاءَ بَعْدَ الْبَلَاءِ فَلَا تُثْنُوا عَلَيَّ بِجَمِيلِ ثَنَاءٍ»: بسیار میشود که مردم ستودن افراد را به جهت تلاشهایشان شیرین میشمارند ولی مرا با سخنان زیبای خود به جهت اینکه در پیشگاه خداوند و نزد شما به سبب احساس مسئولیت الهی حقوقتان را ادا کردهام نستایید.
امام (علیهالسّلام) در واقع اشاره میفرمایند به اینکه من ذاتاً ثناخوانی را ناخوش دارم و اگر آن را دوست میداشتم به جهت عظمت خداوند که از همه شایستهتر به مدح و ثناست ترک میکردم، مدح و ثنا باید در برابر کار نیکی باشد که پایان گرفته است. در حالی که من هنوز از ادای همهی حقوق شما فراغت نیافتهام. (مکارم شیرازی، 261/8)
پس با توجّه به کلام امام (علیهالسّلام) مدح و ثنا باید سه شرط زیر را داشته باشد:
1ـ آن کس که سزاوار مدح و ثناست، مدح و ستایش شود.
2ـ مدح از حد تجاوز نکند.
3ـ هدف گوینده تقرّب به شخص ممدوح و رسیدن به منافع نباشد. (همان، صص263-262)
2ـ انواع تنبیه
تنبیه نوعی بیدارسازی و ادب آموزی است که خطاکاران را به پیامدهای کژ رفتاریشان آگاه میسازد و نفس سرکش انسانها را از خطای افزون باز میدارد. امام علی (علیهالسّلام) با همین هدف از گونههای مختلف برای تربیت رعایا و کارگزاران خود استفاده نموده که با توجّه به سیره و قول امام میتوان این گونهها را به انواع ذیل تقسیم نمود:
2- 1: هشدار
امام علی (علیهالسّلام) در حال حرکت به سوی بصره برای خاموش کردن فتنهی طلحه و زبیر خطبهای ایراد نمودند که در آن اندرزهای مفید و نصایح مؤثّری را برای بیدار ساختن همگان بیان نموده، در قسمتی از آن میفرمایند: «فَأَفِقْ أَيُّهَا السَّامِعُ مِنْ سَكْرَتِكَ وَ اسْتَيْقِظْ مِنْ غَفْلَتِكَ وَ اخْتَصِرْ مِنْ عَجَلَتِكَ؛ ای شنونده! از سستی خود به هوش آی و از غفلت بیدار شو و از عجله و شتاب خود در این دنیا بکاه». (نهجالبلاغه، خطبه153)
در سال 38 هجری نیز که معاویه قصد توطئه در بصره را داشت امام علی (علیهالسّلام) نامهای را توسّط یکی از یاران خود که در بصره نفوذ داشت، برای مردم بصره ارسال میکند و هشدارهای تکان دهنده و حساب شدهای برای خاموش کردن آتش فتنهی معاویه به مردم میدهد. امام مینویسند: «وَ قَدْ كَانَ مِنِ انْتِشَارِ حَبْلِكُمْ وَ شِقَاقِكُمْ مَا لَمْ تَغْبَوْا عَنْهُ فَعَفَوْتُ عَنْ مُجْرِمِكُمْ وَ رَفَعْتُ السَّيْفَ عَنْ مُدْبِرِكُمْ وَ قَبِلْتُ مِنْ مُقْبِلِكُمْ؛ پراکندگی شما از اطراف من و دشمنی و پیمانشکنی شما (در آستانهی جنگ جمل) چیزی نبود که شما از آن آگاه نباشید ولی من مجرمان شما را عفو کردم و شمشیر از فراریان برداشتم و کسانی را که به جانب من آمدند پذیرفتم...». (همان، نامه29) حال اگر افکار مهلک و آراء ضعیف و منحرف از مسیر حق، شما را به ستیزه جویی و مخالفت با من بکشاند من همان مرد دیروزم. سپاه من آماده و اسبها را زین کرده و جهاز بر شتران گذاردهام و اگر مرا مجبور به حرکت به سوی خود سازید حمله ای به شما بیاورم که جنگ جمل در برابر آن بسیار کوچک است». (همان)
در واقع امام (علیهالسّلام) در این نامه بر دو اصل تکیه میکنند: نخست تهدید بسیار کوبندهای نسبت به پیمانشکنان و سپس رحمت و عطوفت نسبت به کسانی که وفادارند یا از کردهی خود پشیمان. (مکارم شیرازی، 442/9)
به این ترتیب با بررسی موشکافانهی نامههای امام (نامههای41و43و45) متوجّه میشویم که ایشان هر زمان که خطایی از کارگزارانشان و یا مردم مشاهده مینمودند ابتدا با نوشتن نامه، آنان را هشدار داده و اگر هشدار نتیجه نمیداد امام از مراحل دیگر تنبیه استفاده مینمودند.
2-2: توبیخ
توبیخهای علی (علیهالسّلام) نسبت به سربازان سست و تنبلش در نهجالبلاغه فراوان دیده میشود (مصطفوی، ص256) که برخی از آنان عبارت است از:
الف: سرزنش
در یکی از خطبههای مشهور امام علی (علیهالسّلام) که به خطبهی جهاد معروف است امام بعد از آن که مردم کوفه را سخت ملامت نموده میفرمایند:
«يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ حُلُومُ الْأَطْفَالِ وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ لَوَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أَرَكُمْ وَ لَمْ أَعْرِفْكُمْ مَعْرِفَةً وَ اللَّهِ جَرَّتْ نَدَماً وَ أَعْقَبَتْ ذَمّاً؛ ای مرد نمایانی که در حقیقت مرد نیستید! آرزوهای شما مانند آرزوهای کودکان است و عقل و خرد شما مانند عروسان حجلهنشین! (که جز به زر و زیور و عیش و نوش به چیزی نمیاندیشند) دوست داشتم که هرگز شما را نمیدیدم و نمیشناختم، همان شناختی که سرانجام به خدا سوگند! پشیمانی بار آورد و خشم آور و غم انگیز بود». (همان، خبطه27ی)
علاوه بر این، امام وقتی که مردم کوفه را در مقابل حملات ایذایی معاویه بسیار سست و خود سر میبیند، با ناراحتی شدید برای بیدار کردن افکار خفته و ارواح سست و تنبلی آنها با شلّاقهای آتشین سخن، آنها را زیر ضربات پیدرپی خود قرار میدهد و میفرماید: «أَيُّهَا النَّاسُ الْمُجْتَمِعَةُ أَبْدَانُهُمُ الْمُخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ كَلَامُكُمْ يُوهِنُ الصُّمَّ الصِّلَابَ وَ فِعْلُكُمْ يُطْمِعُ فِيكُمْ عَدُوَّكُمْ الْمُرْتَابَ تَقُولُونَ فِي الْمَجَالِسِ كَيْتَ وَ كَيْتَ فَإِذَا جَاءَ الْقِتَالُ قُلْتُمْ حِيدِي حَيَادِ؛ ای مردمی که بدنهایتان جمع و افکار و خواستههایتان پراکنده است! سخنان شما، سنگهای سخت را در هم میشکند ولی اعمال شما دشمنانتان را به طمع میاندازد. در مجالس خود (داد سخن میدهید و رجز میخوانید)، میگویید (چنین و چنان خواهیم کرد)، امّا هنگامی که لحظهی پیکار با دشمن فرا میرسد، میگویید: ای جنگ از ما دور شو». (همان، خطبهی209)
«الْمَغْرُورُ وَ اللَّهِ مَنْ غَرَرْتُمُوه؛ به خدا سوگند فریب خوردهی واقعی کسی است که فریب شما را بخورد!«. (مکارم شیرازی، 215/2)
این سرزنشها و ملامتها اختصاص به رعیّت ندارد بلکه بسیاری از اوقات در سیرهی امام مشاهده میشود که اگر والی یا کارگزار امام خطایی مینمود شدیداً مورد سرزنش قرار میگرفت. نمونهی کامل آن نامهی طولانی (نهجالبلاغه، نامهی45) حضرت به عثمان بن حنیف است وقتی که به امام خبر دادند که او در مهمانی یکی از اشراف بصره شرکت نموده است حضرت او را به جهت این رفتار سرزنش نموده و سیره و زندگی خود را به عنوان پیشوای مردم برای او تبیین میفرمایند.
ب: عزل از منصب
زمانی که سوده در جریانی که در مقابل معاویه قرار گرفت و به مدح امام علی (علیهالسّلام) پرداخت، رو به معاویه کرد و گفت: روزی از یکی از کارگزارانش که مسئول گرد آوری صدقات بود به حضرتش شکایت بردم، امام با رأفت و مهربانی با من برخورد کرد و بعد از عرض ماجرا گریست و سپس فرمود: خداوندا! تو بر من و ایشان گواهی، من آنهارا نفرموده بودم که به مخلوق تو ستم کنند و حقّ تو را وانهند.
سپس پارهای پوست بیرون آورد و در آن نوشت «بسم الله الرّحمن الرّحیم. قد جائکم بیّنة من ربکم فافواالکیل و المیزان...» چون نامهی مرا خواندی هر آنچه که در دست داری نگاه دار تا کس دیگری بیاید و آن را از تو تحویل بگیرد و نامه را حضرت به من داده تا آن را به دست والی برسانم و او را با همان نامه از منصبش عزل نمودند. (مدرسی، ص442)
گفتنی است که گاهی اوقات عزلها توبیخ نبوده است بلکه جهت وظیفهای دیگر بوده، در این موارد امام به آنان تذکّر میدادند. مانند نامهی34 که به محمد ابن ابی بکر مینویسند و علّت آنرا بیان میکنند و نامهی 42 که به نعمان نوشتهاند.
2-3: نفرین
در میان جوامع بشری عموماً گروهی هر چند اندک هستند که روشهای اوّلیه در تأدیب آنان تأثیر ندارد و با یک سرزنش مختصر به خود نمیآیند، بلکه باید چکشهایی به مغز آنان کوبید تا به حرکت در آیند.
بعد از جنگ با خوارج در نهروان حضرت مردم را امر فرمودند که در «نخیله» بیرون شهر کوفه گرد آمده برای جنگ با مردم شام آماده باشند و به آنان دستور دادند که کمتر به ملاقات زن و فرزندانشان بروند. آنان از سخن حضرت پیروی نکردند و پنهانی داخل کوفه شدند و آن بزرگوار را با معدودی از بزرگان تنها گذاشته و لشکرگاه را خالی کردند. کسانی که به کوفه رفتند برنگشتند و آنان که مانده بودند شکیبایی نداشتند؛ بنابراین حضرت به کوفه آمدند و برای آنان خطبه خواندند و آنها را به جهاد ترغیب نمودند. امّا آنان اطاعت نکردند. پس حضرت چند روزی آنان را به حال خود گذاشتند و بعد از آن این خطبه را خواندند. (فیض الاسلام، 105/1) «أفّ (فیض الاسلام، 105/1) لكم لقد سئمت عتابكم، أرضيتم بالحياة الدّنيا من الآخرة عوضا، و بالذّلّ من العزّ خلفا؛ نفرین بر شما. از بس شما را سرزنش کردم خسته شدم! آیا زندگی پست دنیا را به جای حیات آخرت پذیرفتهاید؟ و در برابر عزّت و سر بلندی، بد بختی و ذلّت را برگزیدهاید؟» (نهجالبلاغه، خطبه34)
تاریخ نشان میدهد که این سخنان چنان مؤثّر افتاد که گروه عظیمی از مردم کوفه به سوی لشکرگاه نخیله حرکت کردند و آمادهی مبارزه شدند. هر چند با نهایت تأسّف، اجل مهلت نداد و امام (علیهالسّلام) با ضربهی شمشیر اشقی الاخرین ابن ملجم به شهادت رسید. (مکارم شیرازی، 325/2)
2ـ4: ضرب
طبیعتاً در مسیر تربیت وقتی راههای مسالمتآمیز سود نبخشد و تأثیر نگذارد باید خشونت به خرج داد. به گفتهی روانشناسان، بعضی افراد حالت مازستیم (آزاد طلبی) پیدا میکنند که تنبیه مختصر بدنی برای ایشان همچون مرهم است.
البتّه در تنبیهات بدنی هم، اسلام سفارش کرده که نباید به مرحلهی کبودی جسم یا زخمی شدن بدن برسد. (مکارم شیرازی، 103-102/8)
قرآن کریم هم برای تنبیه زنان ناشزه این مرحله را به عنوان مرحلهی آخر معرّفی میکند. (قرائتی، 283/2)
امام (علیهالسّلام) در پاسخ به گروهی که ایراد میگرفتند: که چرا امام (علیهالسّلام) دربارهی مجازات قاتلان عثمان اقدام نمیکند؟ میفرمایند: «تا آن جا که ممکن است دست به شمشیر نمیبرم و اگر راههای مسالمتآمیز را به روی خود بسته ببینم ناچار به زور متوسّل میشوم و به هیاهوی شورشیان پایان میدهم». (نهج البلاغه، خطبهی168)
شرایط تشویق وتنبیه
1- متناسب با شخص باشد. «وَ أَلْزِمْ كُلًّا مِنْهُمْ مَا أَلْزَمَ نَفْسَهُ؛ هر یک را مطابق کارش جزا بده». (همان، نامهی53)
2- عاملی برای برانگیختن باشد. «تَهُزُّ الشُّجَاعَ وَ تُحَرِّضُ النَّاكِل؛ شجاع را برانگیزد و از کار مانده را ترغیب نماید». (همان)
3- در تربیت اصل بر تشویق باشد. «ضَادُّوا الشَّرَّ بِالْخَيْرِ؛ به وسیله خوبی بابدی بستیزید».
4- متناسب و متوازن با نوع عمل باشد. «الثَّنَاءُ بِأَكْثَرَ مِنَ الِاسْتِحْقَاقِ مَلَقٌ وَ التَّقْصِيرُ عَنِ الِاسْتِحْقَاقِ عِيٌّ أَوْ حَسدٌ؛ ستودن بیش از حد نوعی چاپلوسی است و کمتر از آن درماندگی یا حسادت است».
5- پاداش دادن راهی برای تنبیه دیگران باشد.
«ازْجُرِ الْمُسِيءَ بِثَوَابِ الْمُحْسِن؛ بدکاررا با پاداش دادن نیکوکار منع کن».
نتیجه
امام علی (علیهالسّلام) برای تربیت انسانها به سوی کمال مطلق از گونههای مختلف تشویق و تنبیه استفاده نمودند. با بررسی و کاوش در متن نهجالبلاغه میتوانیم به این نتیجه برسیم که امام ابتدا تا حدّ امکان از گونههای تشویق استفاده مینمودند که این گونهها گاهی موعظه و گاهی ترغیب و گاه مدح و ستایش بوده؛ امّا بعضی افراد آن قدر پا را فراتر از حدّ انسانیت خود میگذاشتند که امام ناچار بود بعضی اوقات هشدارهای تکان دهندهای به ایشان دهد و گاه از انواع توبیخها استفاده نماید تا آنها را از خواب غفلت بیدار نماید. البتّه باید بر این موضوع واقف شد که تمام این گونهها دارای مراحل است و نمیتوان ابتدا از آخرینگونه استفاده نمود؛ بلکه اگر در همان مرحلهی اوّل انسانها از خواب غفلت بیدار شوند مرحلهی بالاتر اعمال نمیشود.
فهرست منابع و مآخذ:
1ـ جوادی آملی، عبدالله، ادب توحیدی انبیا در قرآن، تحقیق سعید بندعلی، قم، نشر اسراء، 1389.
2ـ مصطفوی، سیّد جواد، پرتویی از نهجالبلاغه، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1376.
3ـ مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، پیام امام امیرالمؤمنین، قم، انتشارات امام علی ابن ابی طالب(علیهالسّلام)، 1388.
4ـ فیضالاسلام، سید علی نقی، ترجمه و شرح نهجالبلاغه، تهران، چاپخانه آفتاب، 1326.
5ـ مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1358.
6ـ قرائتی، محسن، تفسیر نور، قم، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، 1379.
7ـ نصیری، علی، درسنامه علوم حدیث، قم، نشر هاجر، 1387.
8ـ بحرانی، میثمبنعلیبن میثم، شرح نهجالبلاغه، بیجا، نشر الکتاب، 1362.
9ـ فرهنگ روابط اجتماعی در آموزههای اسلامی، گروه پژوهشی علوم قرآن وحدیث، رضا وطن دوست و دیگران، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، مشهد، 1387.
10ـ عمید، حسن، فرهنگ عمید، تهران، بینا، 1340.
11ـ مغنیه، محمد جواد، فی ظلال نهجالبلاغه، بیروت، دارالعلم، 1358.
12ـ طریحی، فخرالدین، مجمعالبحرین، بیجا، دارالطباعه، 1307ق.
13ـ دلشاد تهرانی، مصطفی، مشرب مهر، تهران، دریا، 1379.
14ـ قریشی، سید علی اکبر، مفردات نهج البلاغه، مصحح محمد حسن بکائی، تهران، مؤسسه فرهنگی نشر قبله، 1337.
15ـ اصفهانی، راغب، معجم مفردات الالفاظ القرآن، محقق ندیم مرعشی، بیجا، المکتبه المرتضویه، 1392ق.
16ـ هاشمی خوئی، حبیبالله، منهاجالبراعه فی شرح نهجالبلاغه، مصحح سید ابراهیم میانجی، تهران، مکتبهالاسلامیه، 1358.
17ـ مدرسی، هادی، ویژگیهای اخلاقی در شخصیت حضرت علی (علیهالسّلام)، مترجم محمد صادق پارسا، تهران، انتشارات محبان الحسین، 1381.
18ـ نرم افزارهای دانشنامه علوی (منهجالنور قم) و جامعالاحادیث (نسخه 25)
در ترجمه متون از ترجمه آیت الله مکارم در شرح پیام امام استفاده شده است و تمام مطالب کار خود حقیر است و هیجگونه کپی صورت نگرفته و حتّی با جستجوی در سایتها مقالهای با این موضوع یافت نشد.