دی ان ان evoq , دات نت نیوک ,dnn
پنجشنبه, 30 فروردین,1403

دانشگاه معارف الهي (قسمت ششم)


دانشگاه معارف الهي (قسمت ششم)

 شرح زيارت آل ياسين/ استاد رثايي

زيارت آل‌ياسين با افق‌هاي بسيار دقيق به حقيقت، وجود مقدس حضرت صاحب‌الزمان‌ (عجل‌الله‌تعالي‌فرجه) را تبيين مي‌كند و ما از طريق صفات مخصوص آن حضرت به حقيقت معنوي ايشان نظر مي‌كنيم. در اين سلام از زيارت دو صفت "خليفه" و "ناصر" بودن صاحب‌الزمان‌ (عجل‌الله‌تعالي‌فرجه) ذكر شده است.

«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَهَ اللَّهِ وَ ناصِرَ حَقِّهِ»؛ سلام بر تو اي خليفه و جانشين خدا و ياور حقّ او.

خلافت در لغت به معناي نيابت از ديگري است و خليفه يعني نايب و جانشين كه به چهار جهت صورت مي‌گيرد: اوّل: غايب بودن كه احياناً در غياب شخص ديگري كارهاي او را عهده‌دار مي‌گردد. 

دوم: فقدان و مرگ كه جانشين به جاي او كارهايش را انجام مي‌دهد. 

سوم: ناتواني از اين كه خودش بدون واسطه كارهايش را انجام دهد. 

چهارم: حرمت و شرافت خليفه و نايب و نيابت اولياي خداوند در زمين 

از همين جهت است: «وَ هُوَ الَّذي جَعَلَكُم خَلائِفَ الارض»؛ و اوست آن خدايي كه شما را در زمين جانشين قرار داد (انعام/66). روايات بسياري از پيامبر اكرم‌(صلي‌الله‌عليه‌وآله) از طريق شيعه و سنّي وارد شده كه در آن‌ها كلمات "اَلخِلافه، خَليفَتي، خليفه‌الله، خُلَفائي و خُلَفاء الله" به كار رفته و مقصود از آن‌ها اميرالمؤمنين و ائمّه‌ي اطهار‌(عليهم‌السّلام) و به خصوص حضرت مهدي (عجل‌الله‌تعالي‌فرجه) مي‌باشد.

پيامبر اكرم‌(صلي‌الله‌عليه‌وآله) فرمودند: «فَفِيَّ النُّبُّوَّهُ وَ في عَلِيٍّ الخِلافهُ»؛ پس نبوّت در من استوار گشته و در علي خلافت مستقر شده است (احقاق‌الحق، ج4، ص92) و نيز فرمودند: «مَن ناصَبَ عَليًّا الخِلافَه بَعدي فَهُوَ كافِرٌ»؛ هركس در مورد خلافت بعد از من با علي‌(عليه‌السّلام) درآويزد و دشمني كند كافر است (همان). در رابطه با خلافت حضرت مهدي (عجل‌الله‌تعالي‌فرجه) به طور ويژه در چندين آيه و حديث كلمه ­ي خليفه بيان شده است. براي رعايت اختصار به ذكر يك حديث از طريق اهل تسنّن و عامه بسنده مي‌كنيم: « یَخْرُجُ الْمَهْدی وَعَلی رأسهِ غَمامَةٌ فِیها مَلَکٌ یُنادِی: هذا خَلیفَةُ اللهِ الْمَهْدِیّ فَاتَّبعوُهُ » ؛ مهدي (عجل‌الله‌تعالي‌فرجه) خروج مي‌كند در حالي كه بالاي سرش ابري است. در آن ميان يك منادي است كه ندا مي‌كند: اين مهدي خليفه­ ي خداست از او پيروي كنيد (البيان في اخبار صاحب‌الزمان، حافظ محمدبن يوسف بن گنجي شافعي). اطلاق كلمه‌ي خليفه‌الله اقتضا مي‌كند كه آن وجود مقدّس از لحاظ صورت و معنا و ظاهر و باطن خليفه‌الله باشد، متّصف بودن آن حضرت در صفات الهي، حيات، قدرت، اراده، سمع، بصر، گفتار، علم و ساير اوصاف كماليه­ي آن بزرگوار دلالت بر مقام خليفه‌اللهي آن حضرت دارد. در جهان هيچ چراغي جز آن وجود انور نيست كه بتواند از نور الهي روشني كامل بگيرد و نمايندگي از خداوند را در زمين آشكار سازد، بنابراين مقام خليفه‌اللهي به آن حضرت اختصاص يافته است (العبقري الحسان، ج1، ص24). همان­گونه كه در سلام گذشته نسبت به باب‌الله گفتيم بايد تناسب بين در و خانه رعايت شود در اين جا هم توجّه به اين نكته لازم است كه هر خليفه و جانشيني بايد با آن كسي كه جانشين او شده از هر جهتي شباهت كامل داشته باشد والّا مورد اعتراض قرار مي‌گيرد. خليفه الله كسي است كه هرچه خدا دارد و مي‌شود به غير خود بدهد، جميع آن‌ها را به خليفه‌اش ارزاني مي‌دارد با حفظ رابطه‌ي وجوب و امكاني و خالقي و مخلوقي والّا خليفه‌الله نيست. در دعاي رجب مي‌خوانيم: «لا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا اِلاَّ اَنَّهُمْ عِبَادُکَ وَ خَلْقُکَ»؛ خداوندا! هيچ فرقي بين تو و بين آن‌ها يعني اهل بيت‌(عليهم‌السّلام) نيست مگر اين كه آن‌ها بندگان و مخلوق تو هستند، پس خليفه همه­ي كارها را مي‌كند امّا به اذن خدا.

براي توضيح بيشتر، خصوصيات ديگري از خليفه و جانشين را بيان مي‌كنيم:

الف) جانشين در مقابل مقام بالاتر تسليم محض است.

ب) افراد را به مقام مافوق ارجاع مي‌دهد چون خود را مستقل نمي‌بيند و جانشين كس ديگري است.

ج) مقام بالاتر هم بايد اختيار تام را به اين خليفه بدهد.

د) خليفه وقتي موفّق است كه از تمام امور مطّلع باشد.

ه) خليفه هيچ وقت خودش خليفه نمي‌شود بلكه او را جعل مي‌كنند. جاعل هم كس ديگري است.

و) خلافت وقتي كامل است كه خليفه همه­ي خصوصيات مُستَخلَفٍ عَنه يعني خدا را داشته باشد.

الله اسم جامع و مستجمع جميع صفات جمال و جلال است حضرات معصومين هم خليفه‌ي همان جمال و جلال هستند. پس در اين فراز از زيارت به ما اجازه مي‌دهند به كسي سلام كنيم كه تمام صفات جمال و جلال خدا را در خود جاي داده است. يعني امام زمان‌(عليه‌السّلام) به امور آسمان‌ها و زمين اشراف دارد. همان­قدر كه بر ما خليفه است بر جبرئيل و ميكائيل هم خليفه است. جبرئيل ملك موكّل علم  و ميكائيل ملك موكّل رزق است و اين دو در ملكوت عالم هستند ولي تحت فرمان خليفه‌ي خدا علم و روزي مي‌رسانند.

امام زمان‌(عليه‌السّلام) مظهر اسم مدبّر­الامور است. او تدبير امور ما را به عهده مي‌گيرد. حضرت عالم به همه­ ي مسائل است: «عَلَّمَ آدَمَ الاَسماء» از كلّيات، جزئيات ظواهر، اسرار آن­قدري كه امام زمان‌(عليه‌السّلام) از ما خبر دارد خودمان خبر نداريم و وقتي به معصوم به عنوان خليفه­ي خدا سلام مي‌دهيم يعني بعد از خدا به بالاترين موجود سلام داده‌ايم كه عالِم به تمام موجودات است.

بنابراين وظيفه‌ي رعيّت در مقابل خليفه‌ي خدا خضوع محض و عدم طغيان و عصيان است: «إنِّي سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ» يعني تسليم محض. سلطان محمود، اياز را پسنديد و او را وزير و هم‌نشين خود قرار داد. اياز هر قدر مورد اكرام سلطان محمود قرار مي‌گرفت تسليمش بيشتر مي‌شد. لذا اگر ما عصيان كنيم قهاريت خداي سبحان از كانال اين خليفه اظهار مي‌شود و بالعكس هر عنايتي كه به ما مي‌شود حواله‌ی حضرت است و رعيت مي‌داند هيچ موجوديتي ندارد غير از الطافي كه حضرت به او مي‌كند.

امام صادق‌(عليه‌السّلام) مي‌فرمايند: «سليمان نبي اسم اعظم داشت هرگاه بدين واسطه چيزي مي‌خواست خدا در اختيارش مي‌گذاشت. ولي اگر سليمان هم امروز بود به ما محتاج بود» (نور الثقلين، ج4). سليمان خلافتش متعلّق به همين عالم مادّه بود ولي معصومين خلافت همه­ ي عوالم را دارند. بنابراين بيشترين ميزان خليفه‌اللهي به اين بزرگواران داده شده يعني با گفتن خليفه‌الله همان ميزان اختيار كه براي خدا هست براي امام زمان نيز مي‌باشد.

«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَهَ اللَّهِ وَ ناصِرَ حَقِّهِ»؛ سلام بر تو اي خليفه و جانشين خدا و ياور حق او.

مقام دوم در اين سلام، مقام ناصر حقّ خدا بودن است. گرچه همه­ ي اولياي حق صاحب چنين منزلتي هستند ولي فعليت تامّه­ي اين مقام به آن وجود مقدّس اختصاص دارد و خداوند سبحان حضرت بقيه­ الله را براي نصرت حقّ خود و ياري دينش ذخيره نموده است. جهت توضيح اين جمله بايد ديد حقّ خدا چيست كه ايشان ناصر حقّ او هستند؟ خداوند تبارك و تعالي در تمامي شئون فكري و عملي انسان حقوق بي‌شماري بر بندگان خود دارد كه رعايت همه‌ي آن‌ها لازم است و كوتاهي و سهل‌انگاري نسبت به هر يك از آن­ ها مايه­ ي گرفتاري دنيوي و كيفر اخروي خواهد بود.

در امور اعتقادي حقّ خداوند است كه مردمان آن­چه را مي‌دانند بازگو كرده و معتقد شوند و در آن‌چه نمي‌دانند خاموش بمانند و توقّف كنند (بحارالانوار، ج2، ص113). از جمله حقّ خدا توحيد و نفي شريك از اوست. توحيد در ذات و صفات و افعال. حقّ خدا پرستش و بندگي اوست و از مهم‌ترين حقوق الهي حقوق مالي است كه بر عهده­ ي بندگان مي‌باشد. امام صادق‌‌‌‌(عليه‌السّلام) در نامه‌اي خطاب به ياران خود چنين فرمودند: «اي گروه مورد رحمت و برتري بر ديگران! مبادا حقوقي را كه خداوند نزد شما دارد روز به روز و ساعت به ساعت به تأخير بيندازيد؛ زيرا هركس در پرداخت حقوقي كه خداوند نزد او دارد شتاب ننمايد، خداوند تواناتر است كه روزي او را به تأخير اندازد و هر كه خداوند روزي‌اش را بازدارد نخواهد توانست به خود روزي دهد. بنابراين حقّ خداوند را در آن‌چه به شما روزي داده بپردازيد تا خداوند باقيمانده ­ي آن را بر شما پاكيزه و لذّت‌بخش سازد و آن‌چه وعده فرموده (كه چندين برابر خواهد ساخت) تحقّق بخشد و چنان آن را فزون‌تر نمايد كه احدي جز او شماره و حقيقت فضل و مزيّت آن را نمي‌داند» (روضه كافي، حديث1).

حقوق الهي از آغاز عالم محقّق نشده است. گرچه همه­ي انبيا و اوليا و تمامي اوصيا ناصر حق هستند، ولي نصرت حق و ايفاي حقّ خداوند در زمان هر كدام در حدّ محدودي بوده است تا آن­جاكه قرآن در رابطه با حضرت نوح بعد از نهصد و پنجاه سال دعوت مي‌فرمايد: «وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ»؛ (هود/40) حتّي در روزگار پيامبر خاتم و نبي مكرّم هم اين حق تحقّق نيافت. بنابراين خداوند سبحان مقام نصرت حقّ خودش را مطلقاً در سطح هستي، براي آن وجود مقدّس، ذخيره ساخته است. در روزگار اوست كه اثري از شرك باقي نمي‌ماند و اين وعده محقّق مي‌گردد: «يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا» (نور/56) اهمّيت اين مقام با اين تشبيه تا حدودي روشن مي‌شود، گاهي انسان حقّي بر كسي و يا حقوقي بر جمعي دارد، ديگري مي‌آيد و مقداري از حقّ او را ايفا مي‌كند، به همان مقدار موجبات سرور صاحب حق را فراهم مي‌آورد. گاه كسي پيدا مي‌شود و همه­ ي حقّ انسان را كامل ايفا مي‌نمايد، معلوم است چه جايي در نزد صاحب حق پيدا مي‌كند. به آقا امام زمان (عجل‌الله‌تعالي‌فرجه) به عنوان ناصر حقّ خدا سلام مي‌كنيم؛ كسي كه همه­ ي حقّ خداوند را محقّق نموده و به دنبال آن، حقوق همه­ي صاحبان حق را ايفا مي‌نمايد. مقام و منزلت خاصّ چنين ناصر حقي را آن خدايي مي‌داند كه او را ناصر حقّ خودش قرار داده است. گفتني است كه مولا امام زمان از حيثي ناصر و از جهتي منصور است. او ناصر حقّ خدا، دين خدا، اولياي خدا، كتاب خدا و ناصر هرچه متعلّق به حقّ خداست، مي­باشد. مقام ناصريت اقتضا مي‌كند كه او منصور خدا هم قرار گيرد. خداوند سبحان چنان نصرت و ياري در حقّ او خواهد نمود كه از آغاز عالم تا انجام آن در حقّ كسي چنين نصرتي محقّق نشده است و او را بر تمامي عالم پيروز خواهد ساخت.

در روايت است كه «چهار هزار فرشته براي نصرت و ياري حضرت سيّد‌الشهدا آمدند و موفّق نشدند و گرداگرد قبر شريفش با چهره‌هاي غمگين باقي ماندند تا در عصر ظهور فرزندش مهدي آل‌محمّد (عجل‌الله‌تعالي‌فرجه) جزو ياران و ناصران حضرتش باشند. فرمانده‌ي آنان، ملكي به نام منصور است» (بحارالانوار، ج45، ص220). آري نصرت الهي و منصور آسماني به نصرت و ياري ناصر حقّ خدا مي‌آيند و او به انجام آن­چه مأمور است قيام و اقدام مي‌نمايد و به وعده‌هاي الهي جامه­ ي عمل مي‌پوشاند، ان­شاءالله.

نكته‌ي قابل توجّه اين است كه در ابتداي اين زيارت سلام به ناصر حقّ خدا مي‌دهيم ولي در پايان زيارت مي‌گوييم: «وَ نُصرَتي مُؤَدَّهٌ لكم»؛ يعني ابتدا امام زمان (عجل‌الله‌تعالي‌فرجه) به ما كمك مي‌كند و سپس ما مشتاق كمك به امام زمان هستيم و آمادگي خود را با اين عبارت اعلام مي‌داريم: كمك‌ ما آماده است؛ همين الآن آمادگي كامل داشته و توان در اختيار گذاشتن موجودي خود را داريم. مي‌خواهيم همه­ ي دار و ندار خود را خرج كنيم تا سر سوزني به شما و دين خدا آسيبي نرسد تا ما هم "اَنصارٍ لِدينه" شويم، حضرت صاحب‌الزمان ناصر هستند، كمك‌هاي ايشان همه نقدي است (امنيت، عدم سلطه­ ي شياطين، نعمت‌ها و روزي‌ها و... همه به خاطر آن وجود مقدّس است). ما وقتي ياري­كننده­ي نيرومندي با اين توان بالا داريم تشويق و اضطراب در مقابل بيگانه و شياطين چه معنا مي‌دهد؟ هفته­ اي دو بار كه نامه‌ی‌ اعمال ما به حضرت عرضه مي‌گردد، ايشان نهايت كمك را مي‌كنند كه اصلاحاتي روي آن‌ها انجام داده، سپس تحويل خدا مي‌دهند. اگر حقّ خدا بندگي است بايد بدانيم بندگي خالصانه از مجراي ولايت و با كمك حضرت صورت مي‌گيرد. به فرموده­ ي آيت‌الله حائري شيرازي اگر كسي كلّي وسايل برقي داشته باشد، امّا برق نداشته باشد آن وسايل چه فايده دارد؟ ولايت همان برق است.

در اين فراز ناصِرَ حَقِّهِ، دنيايي از اميد خوابيده است. او كمك مي‌كند كه صاحب امتياز شويم و به مدارج عاليه رسيده و در زمره­ ي خواص خدا و سربازان حضرت قرار بگيريم. ولي مرتّب آزمايش مي‌شويم كه آيا سربازِ هميشه تسليم گشته‌ايم؟ آيا مانند انصار امام حسين‌(عليه‌السّلام) شده‌ايم كه هرچه داشتند در راه حفاظت از آن حضرت هبه كردند كه آسيبي بر ايشان و دين خدا وارد نشود؟

شماره نشریه:  شمیم نرجس شماره 25


تعداد امتیازات: (1) Article Rating
تعداد مشاهده خبر: (1910)

نظرات ارسال شده

هم اکنون هیچ نظری ارسال نشده است. شما می توانید اولین نظردهنده باشد.

ارسال نظر جدید

نام

ایمیل

وب سایت

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

Escort