دی ان ان evoq , دات نت نیوک ,dnn
جمعه, 10 فروردین,1403

تربیت شده خدا


تربیت شده خدا

سمانه صنعتگر

نزدیک ظهر بود. مادرم تصمیم داشت برای خرید بیرون برود. برای همین خواهر و برادر کوچکترم را به من سپرد تا مواظب آنها باشم. فاطمه مشغول انجام تکالیف مدرسهاش بود و محمد هم با اسباب بازیهایش بازی میکرد. بعد از این که نماز ظهر را خواندم، وارد اتاقم شدم تا به کارهای دانشگاهم برسم. مشغول انجام کارها بودم که فاطمه پیش من آمد و اجازه گرفت تا با رایانه بازی کند و من هم به او اجازه دادم. در همان لحظه که فاطمه میخواست به سمت رایانه برود، یک دفعه محمد روی صندلی پرید تا بازی کند.

سر و صدایی بین آنها بلند شد و بینشان دعوا سرگرفت. از یک طرف فاطمه داد میزد که: من اول اجازه گرفتم و از طرف دیگر محمد گریه میکرد و از روی صندلی بلند نمیشد. کلافه شده بودم. هیچ کدامشان به حرفهایم گوش نمیکردند. مانده بودم باید چه کار کنم؟ طرف کدامشان را بگیرم؟ از یک طرف فاطمه حق داشت؛ چون اول اجازه گرفته بود و از طرف دیگر هم محمد کوچکتر بود و گریه میکرد و من هم حوصلهی گریهاش را نداشتم و میترسیدم بهانهی مادر را بگیرد.

در این فکرها بودم که چه کار باید بکنم که یاد داستانی از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) افتادم: روزی پیامبر (صلّي‌الله‌عليه‌و‌آله) در حال استراحت بود که فرزندم حسن آب خواست. ایشان نیز قدری شیر دوشیدند و کاسهای شیر را به دست وی دادند. در این حال حسین از جای خود بلند شد تا شیر را بگیرد؛ امّا رسول خدا (صلّي‌الله‌عليه‌و‌آله) شیر را به حسن دادند. حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) که این منظره را تماشا مینمود، عرض کرد: یا رسول الله! گویا حسن را بیشتر دوست دارید؟ پیامبر فرمودند: چنین نیست، علّت دفاع من از حسن، حقّ تقدّم اوست، زیرا زودتر آب خواسته بود. باید نوبت را رعایت کرد (هزار و یک حکایت اخلاقی، محمد حسین محمدی).

بعد از این که این داستان یادم آمد، فهمیدم باید چه کار کنم. باید در همهی شرایط حقّ تقدم را رعایت کنم. بنابراین فاطمه را نشاندم پشت کامپیوتر و محمد را به داخل حیاط بردم و سرش را گرم کردم.

بعد از آن روز دائم به این فکر میکردم که در زندگی اتفاقات زیادی میافتد که باید تصمیم درست گرفت و با مسائل و مشکلات زیادی روبرو میشویم که باید رفتاری درست از خود نشان دهیم. پس باید در زندگی از کسانی کمک گرفت و راه و روش آنها را الگو قرار داد و چه کسانی بهتر از امامان و پیامبر؟

تصمیم گرفتم با خلق و خوی پیامبر (صلّي‌الله‌عليه‌و‌آله) بیشتر آشنا شوم تا بتوانم در مسیر زندگیم آنها را به کار گیرم. برای جمعآوری اطلاعات پیش استادم رفتم تا منابعی را به من معرفی کنند. استاد ابتدا من را به خاطر هدفم تشویق کرد و گفت: اگر میخواهی دربارهی پیامبر اطلاعاتی کسب کنی باید به قرآن مراجعه کنی؛ در روایات هم داریم: خلق و خوی رسول خدا (صلّي‌الله‌عليه‌و‌آله) همانند قرآن بود.

به سراغ قرآن و روایات رفتم و توانستم اطلاعات زیادی کسب کنم. این که پیامبر یاور حق بود هرچند که ضرر آن متوجّه او و اصحابش میشد. پیامبر آن‌قدر نرمخوی بود که مردم او را برای خویش هم‌چون پدری دلسوز و مهربان میدانستند، همهی مردم نزد او از نظر حقوق یکسان بودند. پیامبر هیچگاه فقیری را به خاطر فقر یا بیماریش تحقیر نمیکرد و از هیچ سلطانی به خاطر سلطنتش نمیترسید. ایشان هنگام نشستن تکیه نمیداد، در کارها به اهل منزل کمک میکرد و گوشت را خرد مینمود و هنگام صبح دست محبّت بر سر فرزندان خود میکشید.

انس بن مالک میگوید: رسول خدا (صلّي‌الله‌عليه‌و‌آله) شجاعترین، نیکوترین و سخاوتمندترین مردم بود.

رسول خدا (صلّي‌الله‌عليه‌و‌آله) خود می فرمایند: من مبعوث شدم تا مرکز حلم، معدن علم و مسکن صبر باشم. من تربیت شدهی خدا هستم، پروردگارم به من فرمان بخشش و نیکوکاری داده است و از بخل ورزیدن و ستم کردن نهی فرموده است؛ إنَّما بُعِثتُ لاُتَمِّمَ مَكارِمَ الاخلاقِ و... (رک: خصایص الرّسول، رضا کریمی).

امیدوارم بتوانم این ارزشها را در زندگیم پیاده کنم، ان شاءالله... .

شماره نشریه:  شمیم نرجس شماره 23


تعداد امتیازات: (1) Article Rating
تعداد مشاهده خبر: (1897)

نظرات ارسال شده

هم اکنون هیچ نظری ارسال نشده است. شما می توانید اولین نظردهنده باشد.

ارسال نظر جدید

نام

ایمیل

وب سایت

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

Escort