تاریخ ارسال خبر: 01 آبان 1392
| گروه خبری:
دخترانه
*فاطمه رضاپور
باز امروز پر از خاطرهي بارانم، پرم از خيسي خاك
گرچه خورشيد اينجاست ولي از دور، درين تابش نور، ميتوان باران ديد، ميتوان باران خورد.
آري اين لطف كه از دست خدا ميريزد، همه ارزانيِ ماست.
چه عجيب است كه رنگينِكمان اين همه رنگ ز بيرنگي باران دارد.
رنگ دريا از اوست، سبزي رنگ درختان از اوست.
مردم اهل زمين، همه در آرزوي بارانند، دوستش ميدارند
ليك وقتيكه بيايد همه با چتر از او ميگذرند.
من نميدانم امّا شايد
مردمِ زردِ زمين، خوش ندارد كه آبي بشوند؛ رنگ دريا، رنگ بيرنگي آب!
آي قحطيزدگان! چترها را به زمين بگذاريد. زير باران برويد و بترسيد از اين رنگِ كوير.
و بياييد سپهري باشيم بسراييم چو او:
«زير باران بايد رفت
رنگها را بايد شست».
شماره نشریه: شمیم نرجس شماره 26